« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

روستای مسن | دانشنامه جزیره قشم 29 خرداد 1393
روستای مسن

اين روستادر جزيره قشم ، بخش شهاب و درجاده ساحلي جنوبي جزيره كه از طرف شرق تا سوزا 5 كيلومتر وتا قشم 42 كيلومتر فاصله داردواز طرف غرب تا شيب دراز 6كيلومتر وشمال غربي تا ديرستان 4كيلومتر فاصله دارد موقعيت آن ازروي جي پي اس 44-26 عرض شمالي 00-56 طول شرقي قرار دارد.

كلمه مِسِن در عربي به معني تكه سنگ سياه است كه معمولا از اين سنگ براي تيز كردن كارد يا شمشير استفاده مي كردند اگر به اين سنگ ربط بدهيم اين سنگ ها كنار كوه كلات مسن به وفور يافت می شود.

در فرهنگ دهخدا از مسن، نام شهر باستاني در دوره ساسانيان در مصب شط دجله درساحل خليج فارس يادكرده مي گوييم شايد اهالي آنجا به مسن جزيره قشم هجرت كرده اند وهمچنين در فرهنگ دهخدا داريم ارض مسني يعني سرزمين سيراب، حال اگر به سيراب شدن ربط بدهيم مسن منطقه اي است كه از همه طرف آب بدانجا سرازير شده وبه در يا مي رود.

مُسِن در عربي وفارسي به معني پير وكهنسال است . اگر به مُسِن ربط دهيم مسن روستاي خيلي قديمي وكهنسال است كه اسم مُسِن روي آن گذاشته اندوكم كم به مسن تبديل شده است .

آقاي محمد احمد اسماعيل خشابي از بزرگان روستاروايت مي كند(كه در زبان عرب مُسَنّيِ به جاي گود مي گويند ودر گذشته مردم از ترس دزدان وپرتغاليها به جاي گود يا خيلي بلند پناه مي بردند.ووي مي گويد در زبان بومي اهالي جزيره قشم به باغچه مي گويند مُسنَي يامهرغ در گذشته كه افراد كم بودند از اشخاص سوال مي شد مِن اَينَ اَنتَ؟ يعني كجا زندگي مي كني؟ مي گفتند في المُسني يعني در باغچه به مرور زمان همان مُسَنِّي به مسن تبديل شده است.

محل زندگي اهالي مسن در گذشته:

اولين كساني كه به مسن آمدند آنرا به چند دليل انتخاب كردند داشتن كوههاي طبيعي اطراف مسن بعنوان دژ وسپر حمله ناگهاني ، داشتنن دريا با موج شكن طبيعي و سرازير شدن آب كل منطقه به طرف مسن وايجاد جلگه اي كه درآن كشت وزرع مناسب است. به احتمال خيلي قوي كوه ماجي جاي زندگي اوليه مسنيان بوده است كه اگر از طرف دامداري محيا به طرف غرب بروي 10متربعداز بركه دامداري حالت پله مانند دارد كه ابتداي اين پله نشانه اي ديوار بزرگ موجود است ودو اتاق كنار همديگر است اين كوه تنها كوهي است كه سنگ كار درآن تا بالا نمايان است وحاجي محمد عبدالله مي گويد قبلا باماشين لانداور زياد از اين قسمت سنگ آورده ايم البته واضح تر از همه خانه هاي غرب كوه ماجي است از دروازه كوه ماجي(كهن كوه ماجي)10 متر به غرب نشانه يك ديوار وشالوده است بعداز آن به طرف غرب به اندازه يك هكتار زمين حدود 20 شالوده خانه وتكه كوزه هاي قديمي موجود است كه از اين قسمت هم به طرف نخلستان وهم به طرف دريا ديد كافي دارد وهم از آب وهم از گرما دراين قسمت در امان است واز دروازه كوه براي رفتن به طرف نخلستان استفاده مي كردند به احتمال زياد اين درب را مردم همان دوره درست كرده باشند.ودر پايين كم هايي وجود دارد كه سنگهاي زيادي كنار آن ريخته در شرق كم ها دوطبقه بوده ودر غرب كم ها يك طبقه مي شودكه افراد عادي در آن كم هازندگي كرده اند وهنوز اثار آن موجود است آخرين كسي كه ازاين كم ها استفاده كرده حدود 80 سال پيش شخصي بنام علي حاجي غلام وحدود40 سال پيش زرگران وغربتي ها بوده اند جالب است بدانيد دريا تا كوه ماجي ادامه داشته است در كم هاي تاوخ كنارو هم جا وآثار زندگي هم موجود است در كم هاي كوه كولم روبروي خانه موسي عبدالله حسن كه معروف به كهن گراغ(سوراخ كلاغ ) است نيز مسني هاي اوليه زندگي را شروع كردندوبه مرور زمان با درست كردن خانه در موقعيت فعلي ادامه دادند.

جمعيت:

جمعيت مسن درسالهاي قبل از اسلام 100نفروبعداز اسلام در موقعيت فعلي روستا كه در ابتدا درموقعيت فعلي مسن بودند با تخميني از قبور مي توان گفت : ماكزيمم جمعيت آنها 1000 نفر در زماني كه در كوه روباهي تا كلات فرنگي بودند هم وسعت زمين زياد هم و دو مسجد داشته يكي از مساجد شالوده آن 20 در 25 متر بوده است با اين حساب ماكزيمم جمعيت حدود800 نفركه تعداد قبرهاي آنان در شرق تاوخ صندغيچي 600 عدد بود وجمعيتي كه در شمال غربي وجنوب كلات مسن بودند ماكزيمم جمعيتي آنها حدود 2000 نفر كه تعداد قبرهاي آنان در جنوب كلات مسن برابر بيست وپنج هزار قبر بوده است در موقعي كه كنار كلات خرگو بودند جمعيتي حدود 100 نفر ودر سال 1200 درموقعيت فعلي جمعيت حدود 20 نفر در سال 1355 جمعيت آن طبق آمار رسمي كشور 556 نفر با 122 خانواردر سال 1365جمعيت 825 نفر در سال1385 جمعيت 1623 نفر با 352 خانوار كه 813 نفر مردو810 نفر زن و1166 نفر با سواد بودند.

مذهب:

همه مسلمانند و مذهب اغلب آنها تقريبا 98 درصد اهل سنت وشافعي هستند ودودرصد مذهب شيعه اثني عشري مي باشند كه باهم زندگي سالم سپري مي كنند.

مساجد:

معمولا در سرزمين هاي اسلامي هرجا زندگي باشد مسجدي درست مي شود در غرب كلات خرگو يك تپه بلندي از سنگ ريخته بود كه بزرگان مي گفتند اين مسجد است كنار كلات هم وقتي نظر انداختم يكي از خانه هاي ويران شده از همه بلند تر بود ومحراب وهم چنين حوض در كنارش وجود داشت ومعلوم بود كه مسجد است و احتمالانماز جمعه در آن برگزار مي شد ه است بالاي كلات خرگو وغرب مغ محمود ملا وغرب كلات روباهي هم اثاري از مسجد بوده است .حاجي سليمان درمورد اولين مسجد در موقعيت مسجد جامع امروزي مي گويد:شخصي بنام محمد شاهي خير بركه محمد شاهي ، مسجد كوچكي درسال 1250 هجري شمسي بنا كرد ودرسال 1320آقاي خالد منتوري با واسطه عبدالصمد تيمي آنرا توسعه دادندالبته هنوز نمازجمعه در آن برگزار نمي شد مردم صبح زود آماده شده به سوزا يا روستا هاي اطراف رفته نماز جمعه بر پا مي كردند تا اينكه در سال 1340 توسط قوم جنگي از جمله حاجي سليمان وحاجي محمد جنگي مسجد را توسعه دادندوفقط در تابستان بخاطر كوچ به ميناب نماز جمعه در آن برگزار نمي شد و درسال 1360خير اصلي آن حاجي عبدالرحمن سلطان وخيرين ديگرمثل حاجي احمد محمد ابراهيم سمالي مسجد را وسيعتر كرده و بنام مسجد عبدالرحمن ابن عوف نامگذاري كردند البته سرويس بهداشتي آن توسط حاجي محمد نور تكميل ودرست شده است تا سال 1382 مسجد جامع توسط خيريني علي الخصوص محمد حاجي عبدالرحمن سلطان نادري توسعه يافت وبه شكل امروزي در آمده است.

دومين مسجد، مسجد آل كمال درسال 1394 هجري قمري موافق با سال 1352 شمسي خيري ازكويت پول تحويل حاجي عيسي داده وحاجي عيسي آنرا تحويل شيخ عبدالجواد مي دهد وشيخ با آن پول وشايدپولي از خودش مسجد آل كمال را بنا مي نهد تا اينكه در سال 1372 با پول خير ديگر،مسجد رابه شكل امروزي توسعه مي دهند .در سال 1380 نماز خانه خواهران با استفاده از پول خيري با واسطه حاجي عبدالغفور درست وتكميل شد.

سومين مسجد، مسجد علي ابن ابيطالب در سال 1382 توسط عبدالعزيز دادخدا ملاحي لب ساحل روبروي موج شكن درست شده است كه معمولا در فصل صيد ،صيادان وماهي فروشان(كمات)درآن مسجد بشتر پيدا مي شوند

وچهارمين مسجد ، مسجد نوح در سال 1383 توسط شخصي بنام عبدالعزيز محمد حاجي علي درمحله كوش روستا درست شده است .

آموزش:

مردم درگذشته درمكتب خانه هاكه معمولادر خانه استاد (ملا) وزيرسايه درختان ومساجد قران فرا مي گرفتند اول حروف الفبا قاعده بغداديه و قران را به صورت بخش بخش كردن (بعجاب)وروخاني (براسته) فرا مي گرفتندووقتي قران را ختم مي كردند در كنار ملا بعنوان خليفه درس قران مي دادندوبه اصطلاح خليفه بودند وبعداز آن كتاب مبدا ومعاد سپس گلستان وبوستان سعدي سپس كتاب برزنجي وشواهد فرا مي گرفتند وبه درجه ملايي نائل مي شدند ومي توانستند جلونماز شوند اگر به مدرسه ديني كه دربند حاجي علي ، گياهدان ، قشم وبندر لنگه وبالاشهر بو د مي رفتند به درجه شيخي نائل مي شدند.
در محل فعلي خانه خالد وحامدفرزندان محمد ابراهيم مسني گارد در سال 1340كارهاي حكومتي وانتظامي انجام مي داد وآنجا به اداره معروف شددرسال1342 سپاه دانش در آن محل به آموزش وتدريس به سبك امروزي بچه ها پرداختند معلم در آن زمان مامور وحاكم هم بود كتك مي زد ودر كارها دخالت مي كرد قبل از اين هر خانواده اي براي خود محل ريختن آشغال (گودون)داشت و نمي گذاشت كسي از ان استفاده كند چرا كه فضولات حيواني بعنوان كود به زمين زراعي وهيزم وفضولات گاو را بعنوان وسيله سوزاندن استفاده مي كردند وعملا اشغالي ديگر كم بود تااينكه سپاه دانش دستور داد نبايد اشغال وسط روستا باشدفعلا فرزندان محمد ابراهيم باتائيد شورا ودولت آن قطعه زمين با قطعه زمين جنوب خانه احمد زماني نژاد عوض كردند .

درسال 1350 مدرسه ابتدايي درشرق خانه حاجي عبدالله اسحاق با سه اتاق درست شد ودر سال 1362 دواتاق ديگر بدان اضافه گرديد ودر آبان سال1388 همه آن كلاسها خراب ومدرسه نو جديد درست شد. در شمال مدرسه زمين خالي بود كه جوانان در آنجا فوتبال مي كردند همان زمين درسال 1373 مدرسه ديگر درست كردند وآن مدرسه ابتدايي پسرانه گرديد ودرسال 1382يك شيفت دخترانه ويك شيفت پسرانه براي مقطع ابتداي شده ومدرسه قبلي يك شيفت دخترانه ويك شيفت پسرانه براي مقطع راهنمايي شددر سال 1378 اولين دانشجو محمد عاشوري غلام وارد دانشگاه به سبك امروزي شده تا اينكه درسال 1387 حدود 30دانشجودر روستا مشغول به تحصيل بودند.

غذاها:

مفلك-كلمبا-رنگينه- بنتو-لچ –دوغ – ماست - هاوسوراخ-مهياوه-ماي برشته- كولي خشك(كوسه خشك بانمك) –پودوني با كولي –پودوني با پاو(سفره ماهي)- پودوني باكاشخ – كاشخ خشك -منده-سورجوش داده – نان تمشي – نان دستي – نان ليهي-نان خميري-نان رخته-نان كروسي –نان شكري يا نام ديگر ان نان ستاپري كه درآتش كباب مي كردند-چينگال –حلوا نارگيل -حلوا ترك-حلواشولي-برنج ديشو كه معمولا شيريني مادر عروس موقع آمدن خانواده دامادبه حجله بود-برنج شله –هارد برنج ( فرني) - ازغذاهاي قديمي مردم بودند نمك را از كوه نمكدان گلك را ازكوه سرخ هرمز تهيه مي كردند منابع ديگر غذايي آنها خودشان ازنخل ،ماهي ،گندم وجووگاو وگوسفند تامين مي كردند.برنج وشكر كساني كه از سفر سال بر مي گشتند معمولا همراه خود مي آوردند.

معمولا غذا هارا بوسيله هيزم پخت مي كردند تااينكه براي اولين بار حاجي محمد عبدالله اجاق نفتي (چوله نفتي) در سال 1348خريده وبعداز آن چوله رونق يافت ودر سال 1356 آقايان عبدالقادر حاجي محمد نور وحاجي محمد عبدالله اجاق گاز را خريدند كه بعداز آن اجاق گاز رواج يافت.

مزارع وزمين ها:

مغ بالا:به نخلستانها وزمين هاي شمال كلات روباهي ازجمله مغ محمد صالح ومغ محمد دادخداومخ محمد عبيد... گفته مي شود

مغ زيرن: به نخلستانهاي مابين كلات مسن وكلات روباهي وكوه ماجي ازجمله مخ حسن ملاوومخ علي عثمان ومخ محمود ملا و حاجي عبدالرحمن سلطان وزمين هاي اسحاق سعيد(معروف به اسحاق آباد) واحمدي حسن صالح.....مخ زيرن گفته مي شود

پش كلات: نخلستانهاي شمال كلات مسن از جمله مخ حاجي احمد وعبدالقادر غلام وحمزه به پش كلات معروفند

بوستم : ازغرب روستا تا زمين فوتبال مزارع واز جمله در گذشته تا 10سال پيش به نخلستانها ي بهزاد وزمين عاشور... بوستم گفته مي شود

كولم: مابين كلات خرگو وكوه درازوشرق زمين فوتبال مزارع و در گذشته يعني تا 10 سال پيش نخلستانهاي عاشورومخ حسن ناخاومخ بهزاد... وجوداشته اند كه به آنها كولم گفته مي شود.

كولم عرب : در غرب كلات خرگو وجنوب جاده اسفالت كهنه سد و بند هايي است كه صاحبان آن عرب زبان بوده اند وبعد از ترك ديار در سال 1300 هـ ش با مشورت مردم پدر محمود ملا و معاد تورياني چون امام بود آنجا كشاورزي كرده وميوه هايي از جمله هندوانه وخيار پرورش ميدادند ودرآن دوران كولم عرب به زمين ملا معروف گرديد.

عبدالكريمي چي :به مرز بين كولم وبوستم گفته مي شود

پش خرمن : در شرق روستا وشمال كوه دركمن وجنوب كوه كنارو زمين هاي زراعي از آنجمله مخ فارسي پش خرمن گفته مي شود

گهزان : به زمينهاي زراعي شمال كوه پوسيا گهزان گفته مي شود كه زمين هاي غربي بيشتر متعلق به مسني هاست واز شهرهاي مختلف در آنجا زمين دارند.

كنارو:به زمين هاي غرب كوه كنارو وشمال شرقي روستا كنارو گويند.

بندتاوكَل:به زمينهاي شمال شرقي سد مسن وغرب كلات مسن بند تاوكل گفته مي شود.ظاهرا نشانه هايي از يك ديوار بزرگ آنجاوجود دارد كه به احتمال زياد يك نخلستان خيلي قديمي بوده است.

تنگ هاوسوري: به زمين هاي خشك غرب كلات فرنگي گفته مي شود.

درواجيري: به زمين هاي ازكار افتاده شمال شرق كلات مسن وشمال بركه محمد شاهي درواجيري گويند در گذشته اين زمين ها خيلي آباد بوده استوجاي حدود 70 زمين زراعي درآنمي توان يافت.

كم آجي غلم:به زمين هاي شمال سد خاكي وجنوب كوه ماجي گفته مي شودكه در گذشته سر سبز بوده است وهمچنين در زير كوه كم ( خانه طبيعي كوه) وجود داشته است .

بُنميخگل:در جنوب كوه درنيز وكوه تافال ودر شمال درواجيري در گذشته هاي خيلي دور زمين هاي زراعي بوده والان فقط به زور شايد تيرهاي آن پيدا شود عبدالله محمدمحمود مي گويد پيرمردي ازديرستان درخت نخل كهنسالي نشان داده وگفته است اين درخت نهال بُنميخگل در روستاي مسن بوده است ولي حالا در بُنميخگل غير از صحراي خشك ومسير سيلابها چيزي ديگر پيدا نمي شود ناگفته نماند جاي حدود 200زمين زراعي دران مي توان يافت .

قدمگاه :به زمينهاي شمال پش كلات وجنوب دروازه كوه انباو وكوه تافال قدمگاه گويند كه هنوز اثار تيرهاي فرسوده از آن موجود است .يوسف حسن عبدالله مي گويد من از احمد عايشه محمداحمد شنيدم كه گفته اينجا نخلستان عظيم بوده است. حال چرا قدمگاه مي گويند گفته شده آنجا زيارتي است ولي اين احتمال وجودارد بعلت اينكه اينجااز سوزا تا خرگو تنها مسير رفتن به طرف بالاشهر بوده ومسن نزديكترين نقطه به خشكي به برّ عرب است شايد اوليا يا شايد صحابه ازاين مسير رد شده اندوالبته ناگفته نماد كه خور مسن هم بعنوان جايي مقدس و قدمگاه اوليا از آن ياد شده است وچون اثريك قبر در مسير نمايان است احتمال نامگذاري قدمگاه به آن نيز زياد است .

طلاه جهادي: به دشت غرب تاوخ سندغيچي طلاه جهادي گويند. البته كلمه طلاه به هر زميني كه هاوشافت زمينها يعني مبدا آب زمينهاي زراعي باشد اطلاق مي شود.

طلاه زير: به دشت شمال غربي كوه دراز طلاه زير گفته مي شودكه صاحبي نداشته ودر 60 سال پيش فقرا بيشتر در آن مكان جو وگندم مي كاشتند وبا سنگ كاشته خودرا علامت مي كردند.

زمين خرگو:مابين جاده ورودي سپاه وجاده شيب دراز قبلا زمين زراعي وجود داشته است.

كوهها:

كلات مسن : به كوه بلند جنوب پش كلات، گفته مي شود ومعماري آن طوري است كه يك نفر يك نفر از دماغه شرقي آن مي توان بالا رفت

كلات روباهي : به كوه بلندجنوب مخ بالا گفته مي شود

كلات فرنگي :به كوه بلند غرب مخ بالا گفته مي شود كه معماري آن طوري است كه به مثل قلعه مي ماند ويك غار مثل زندان دارد كه درب ورودي داشته و در بالاي آن بادگير وبه احتمال زياد پله وهم داشته است در بالاي اين كوه جاي دوحوض وجاي دو اتاق خيلي كوچك نگهباني موجود مي باشد.

كوه دراز: به كوه شمال بوستم وكولم گفته مي شود.

كوه ماجي(مخ حاجي): به كوه شمال سد خاكي مسن گفته مي شود

كوه كولم :به كوه شرقي روستا گفته مي شود

تاوخ خمخ: به تپه جنوب غربي كربن حاجي احمد تاوخ خمخ گويند.

تاوخ زارغن : به تپه غرب كربن حاجي احمد گويند

كوه انباو:به كوه شمال پش كلات ازورودي گهزان تا كربن حاجي احمد گفته ميشود

كوه تافال : به كوه شرق كوه انباو مي گويند احتمالا به خاطر رسيدن به يك كندوي عسل تافال بدانجا برده وعلت نامگذاري آن اين مي باشد.

كوه در نيز :به كوه شرق كوه تافال كه به آن متصل است كوه درنيز گويند.

كوه گردن باريك:به كوه شرق كوه درنيز وغرب كوه سوزاكه مي شود الاغ را از آن به طرف گهزان وچيرا سوق داد گردن باريك گفته مي شود. مي توان در روي كوه پوسيا در وسط چيرا وگهزان دو هلال در روي كوه پيدا كرد اولين هلال كم ارتفاعي طبيعي كوه گردن باريك بوده وهلال دوم گه در هلال بزرگ است نشانه حركت ومسير انسانها الاغها قاچاقچيان دزدان در 3000 سال گذشته مي باشد كه از دور اين هلال نمايان وآشكار است تقريبا اين مسير روبروي خور كاردي است.

كوه كنارو: به كوه شمال شرقي روستا گفته مي شود

كوه در كمن : به كوه ساحلي وشرق روستا گفنه مي شود

كوه كِلميرو : به تپه جنوب روستا كه وسط موج شكن وتيوبندرگاه است ونام قديمي تر آن كوه چله شورن بوده چون زنان خيلي قديم آب آخرين غسل زايمان از بركه هاي اين كوه استفاده مي كردند ووقتي اين كار از باب افتاد نام جديد آن به كوه كلميرو معروف شد

كوه بلك : به كوه بين ديرستان وخرگو گفته مي شود.

تاوخ اغهلي: به تپه غربي جاده سرابالايي مسن شيب دراز گرد آغهلي يا تاوخ آغهلي گويند كه اين مسير قديمي رفتن به شيب دراز بوده است.

كلات خرگو: به كوه جنوب غربي كولم گفته مي شود

تپه سَندَغِيچِي (تاوخ سندغيچي): به تپه غرب مخ محمود ملا گفته كه كنار اين تپه گورستان قديمي .مسجد وبركه ويرانه اي موجود است

كوه پوسيا : به كوه سياهرنگ جنوب گهزان وشمال كوه انباو گفته مي شود .

كوه بركه: به كوه شمال غربي كوه پوسيا كوه بركه گويند.

كوه كلمي : به كوه غرب كوه بركه كوه كلمي گفته مي شود كه در گذشته همه كس نمي توانست بالاي آن برود يكي از كساني كه مهارت بالارفتن به آن را داشته حاجي خليل عبدالله عاشور بوده است.

كوه يوسفي: به كوه شمال كوه بركه كوه يوسفي گويند

كوه دم كر: به مسير بين پش كلات تا كوپوسيا وكوهاي اطراف آن دم كور گفته مي شود

كوه شهر گهزان: به تپه اي در شمال پوسيا كه در بالاي آن شهر كهنه اي وجودارد ودر پايه آن جوي ودر دوطرف آن سد كه فعلا به بنگر گلي معروف است وجلوآن نشانه هاي نخلستاني بزرگ وجود داشته كوه شهر گويند

كوه بر: در جنوب كوه درنيز وبيمخيگل كوهي كوتاه دايره اي شكل وشبيه به سد كه يك طرف آن بشر بريده از آب آن به زمين هاي در واجيري استفاده كرده اند بخاطر همين به كوه بر معروف شده است

كوه تُمسلج : كوه شرق وچسپيده به كوبر وآب سريزسد كوه بر از كنار كوه تمسلج سرازير مي شود وبه بيمخگل مي ريزد .

كلات گردآدم مرده: يك كلات كوچك دايره اي شكل در غرب كولم وجودارد كه شخصي بنام محمد علي كاغري آنجا فوت كرده بعدا به كلات گرد آدم مرده مشهور گشته است.

كلات گرد چاه:در شرق كلات خرگو يك كلات كوچك وجودارد كه در پاي آن چاه خرگو موجود است بخاطر همين به گرد چاه معروف گشته است.

روستای مسن

سواحل:

دهنه خور كاردي:اولين سرازيري وسط مسن وسوزا وپل بزرگي كه سبب مي شود آب غرب بنه گردون به دريا بريزد ازاين خور وارد دريا مي شود كه معروف به خوركاردي است وبه ساحل آن به همين اسم معروف است

برابر گرد : ساحل جنوب بنه گردون دقيقا جاي شركت ميگوي شهاب به برابر گرد معروف است.

زي چاه: به ساحل جنوب غربي شركت ميگوي شهاب به زي چاه معروف است

كله كنارو: انتهاي كوه كنارو به دريا وصل است كه به آنجا كله كنارو گويند.

دركمان : ساحل شني جنوب پش خرمن دركمان گويند وچون در اين ساحل كم (غار)وجود دارد به دركمان معروف است

دهنه خور: به انتهاي خور مسن كه وارد دريا مي شود ساحل دهنه خور گفته مي شود.

تيوبندرگاه: به ساحا شرقي روستا تيوبندرگاه گويند چون قبل ازاينكه موج شكن درست شود اين ساحل فعال تر بوده است.

تيو مغون: به ساحل غربي روستا چون در گذشته در اين ساحل در خت نخل زياد بوده است به تيو مغون معروف گشته است.

دارك بالايي: به غرب بازوي غربي موج شكن فعلي دارك بالايي گويند

كله گود :به ساحل سنگي روبروي بركه حاجي خليل كله گود گويند شايد به خاطر فاصله زياد آب تا سطح كوه به كله گود معروف شده است .

چار پنگي :به ساحل غرب كله گود چار پنگي گويند

كله دهليزي:به ساحل غرب چارپنگي دهليزي گويندچونكه فرورفتگي شبيه به دهليز خانه دارد

كله جلووتي: به ساحل غرب كله دهليزي وآخرين كوهي كه سرآن به دريا وصل است كله جلوتي گويند به احتمال زياد آنجا يك كشتي قديمي بنام جلوت به آن كوه برخورد كرده ولي علي عبدالله عاشور مي گويدكه خودكوه كه به داخل اب رفته شبيه به سينه جلووت دارد

كم سيفه:به ساحل غرب كله جلووتي كم سيفه گويند صيادان در نزديكيهاي صلغ يك منطقه ساحلي بنام كم سيفه مي شناسند ولي اين قسمت هم كم هاي دارد كه احتمال دارد در آن در آن هم سيفه (روغن وال) ذخيره مي كرده اند درنزديكي كم سيفه يك گل كوهي بنام حله گدوك وجوددارد كه از قديم بوده وتا حال موجود است .

كله كولم:به ساحل جنوب كولم كله كولم گويند

تيو خرگو : به سواحل غرب كلات خرگوتا كوه خرگو ، تيو خرگو گويند.

سنگ هوايي: به ساحل غرب كوه خرگو نزديك ورودي غربي سپاه سنگ هوايي گويند چون در آنجا سنگ بزرگي شبيه به قارچ در ساحل موجود است. البته اهالي ديرستان به آن سنگ روباهي گويند چون در بالاي سنگ روباهي با مد آب زنداني مي شود.

روستای مسن

راهها:

راه قديمي مسن سوزا ،كه ابتداي آن از طرف بركه محمد شاهي وشمال كوه كنارو وشمال بنه گردون وشمال لردوكلمادون وبلاخره به سوزا وصل مي شد اين راه در ابتدا مال رووبعدا ماشين روبوده است .راه دوم چون كوه در كمان وكوه كنارو پيوسته بود موقع جزر آب مردم پياده ازساحل وجنوب خورمسن به طرف سوزا مي رفتند تااينكه در سال 1365 هـ ش جاده فعلي مسن سوزادرست شد ودر سال 1374 آسفالت شدوراههاي قبلي از كار افتادو فقط ساربان شتران شايد سالي دوبار از آن مسير گذر كنند

مسير مسن ،گهزان،بالاشهر:از راه پشكلات ووسط كوه انباو وكوه تافال كه به دم كر معروف است سپس كوه پوسيا آنگاه به گهزان مي رسيد از گهزان به بالاشهر زيرانگ ورمكان همراه هايي وجوداشت البته اين راهها مال رو بودند تااينكه در سالهاي 1361 براي جابجايي كالا ابتدا مردم از آنجمله محمد علي كوشه اي با منتول تبر وبيل راهها رابراي متر وبعدها با ماشين هموار كردند كه يك مسير آن ازطريق سد حاجي احمد در فصول خشك سال بود كه چون اين قسمتها مسير آب است هميشه راه ماشيني خراب مي شد در سال 1365 راه خرگو تا گوهليدون وبه اسفالت قديمي قشم طبل وصل مي شد شد وتا حال براي رفتن به بالاشهرحتي قشم تا سال 1370 از اين مسير استفاده مي كنند ووقتي مسير سوزا مسن آسفالت شد رونقش را تقريبا از دست داده است .

مسير مسن ديرستان از طريق شمال كوه دراز وجنوب گوهليدون به ديرستان مي رفتند وتا حالا متاسفانه مسير خوب ماشين رو به ديرستان نيست. ومردم از مسير مسن شيب دراز اسفالت شده سال1374وسپس بندچابي ديرستان اسفالت شده سال 1387استفاده مي كنندو براي رفتن به غرب قشم از جاده اسفالت مسن فرودگاه استفاده مي كنند.

بازيها:

بازيهاوسرگرمي هاي قديمي كلا فعاليت بدني بودكه ازمهمترين بازيهاي قديمي بچه ها وجالب است بدانيد در گذشته بزرگتران هم تاسن 40 سالگي بازي مي كردند كه در ميان بازي ها بازي مردانه اولين بازي كلمچا است كه به دوروش بازي صورت مي گرفته است يكي از آن حالت تيمي زير وتيم ديگر در بالاست و كلمچ كه چوبي نيم وجبي نوك تيز است با چوبي50 سانتي بنام گبه به طرف تيم زيرازوسط كلمچ روي زمين خوابيد دروسط چاله 5سانتي متري پرتاپ مي شده اگر ازهوا كلمچ را مي گرفتند تيم زير بالا مي آمد درغيراينصورت در نقطه توقف كلمچ بازيكنان تيم زير به طرف گبه ،كلمچ پرت مي كردند اگر به گبه مي خورد آن نفر بالايي مي سوخت وهمين طور تا نفر آخري درغير اين صورت هرجايي كه كلمچ مي افتادبازدنگبه به نوك آن جهش به طرف عمود مي گرفت وبه طرف افقي ضربه اي ديگرمي زدند كه اين كار سه بار تكرار مي شد واگر اشتباه مي كرد امتيازاتي به تيم زير داشت مثلا خوردن گبه به زمين كت مي شد يعني تيم زير بعدامي توانستند با پرتاب روي پا كلمچ رابه زچاله نزديك كنند اگربا چرخش عمودي روي خاك مي رفت تيم زير روي يكپا كلمچ رادرگوش مي گرفت وبه گبه نزديك مي كرداگر باچرخش افقي روي خاك مي رفت تيم زير روي يكپا كلمچ رادرروي سر مي گرفت وبه گبه نزديك مي كردودر صورت حداقل يكبار صحيح زدن از كلمچ تا چاله قدم مي زدند اگر مثلا مجموع قدم ها تاعدد صد مي رسيدتيم بالايي برنده مي شد وتيم بازنده تنبيه مي شدوتنبيه اين بود كه با گبه مثل سرپايي با توپ افرادتيم برنده كلمچ مي شمردند وبه همان اندازه كلمچ را باگبه ميزدند وافراد بازنده از آخرين نقطه بدون تنفس گتلي گتل يك من جووووووووو.... ميگفتند باقطع نفس نفر بعد ازهمان نقطه اگر به چاله مي رسيدنداين دفعه تيم زيربالا مي رفتند والا تيم بالايي، بالا بود دومين روش بازي كلمچا به جاي چاله خطي دايره اي مي كشيدند وآن به اصطلاح مالك بود وبادست كلمچ گرفته با گبه به طرف تيم زير مي زدند وتيم زير كلمچ را بايد درون خط مي زد وتيم بالا به نحوي نمي گذاشت درموقع حركت كلمچ وارد خط بشود اگر بي حركت در خط جا مي گرفت آن شخص سوخته مي شد وبقيه قوانين تقريبا شبيه كلمچ به صورت چاله اي بود.

سومين بازي بازي رمازا كه در آنگروهي زير وگروهي بالا وهمه بادست يك پاي خود گرفته وفقط بايك پاي ديگر مي توانستندحركت كنند آنهايي كه بالا بودندخودرا به محل تعين شده (مالك) مي رساندندوبرمي گشتند آنهايي كه زير بودند وظيفه شان بود با انداختن تك تك افرادي كه مي آمدند آنها را بسوزانند تا اينكه همه سوختند بالا مي آمدند

چهارمين بازي بازي در ا كه در آن به اندازه نصف تعداد بازيكنان با پامثل نقشه خانه به پهناي 50 سانتيمتروطول خانه ها 2*2مترو جفت پشت سرهم خانه رديف مي كردند

يك طرف اين خانه ها بالا بود كه افراد آن تيم بايد همه خانه ها را مي پيمودند وبه زير رفته بر مي گشتند اگر در وسط راه دست يا بدن افراد تيم زير كه در روي خطها غيراز خط اول دونفر دونفر ايستاده بودند به آنها مي رسيد تيم بالا شكست خورده به زير مي رفت البته يك استثنايي داشت كه رهبر تيم (بُنبِل) در تيم زير حق داشت از جاي خود حركت كرده روي خطها حركت كند و به اصطلاح به تيم بالايي بزند وشكستشان دهد

پنجمين بازي، بازي سواريا اين بازي معمولا درشب ودر عروسيها انجام مي گرفت افراد گروه اول مي رفتند قايم مي شدند و سرگروه دوم بايد آنها راپيداميكرد وحداقل بدن يكي از گروه اولي رامي زد سرگروه ميرفت دنبال قايم شدگان آنها از كوچه ديگر مي توانستند روي كول افرادش بنشينند آنها سرگروه راصدا مي زنند سواري سواري .....بلاخره سرگروه باشنيدن صدا بداد آنها ميرسد اگر موفق به زدن يكي از آنها مي شد گروه برنده وجاي دو گروه عوض مي شود.

ششمين بازي دارتوپا: باتوپ كريكت گروهي بالا وگروهي پايين وداور(هوپي)توپ را به طرف بالا به اندازه يك وجب پرت كرده افراد تيم بالا سه بار به آن توپ با گبه (چوب نيم متري) مي زنند طوري كه از افراد گروه زير دورتر يا جلوتر باشد اگر از توپ هوا گرفتند كه بالا مي آيند در غير اينصورت ياتوپ افراد گروه بالا كه حداقل يكبار زده اند و از خط به بيرون آمده قصد مالك(نشاني در پايين)يا برعكس دارندهدف مي گيرند اگر به مالك رسيدند كه هيچ اگر كتك خوردند گروه زير بالا مي آيد اين عمل آنقدر تكرار مي شود تا همه بزنندآنگاه گروه زير بالا مي آيد البته اگر كسي مالك را طي كرد باز هم مي تواند توب را بزند.هوپي در كتك زدن كمك حال گروه زير است.

هفتمين بازي هفت سنگا: تيم بالا با توب به سنگ ميزدند اگر قبل از درست كردن با توپ كتك مي خوردند به زير مي رفتند واگردر يك دور هر نفر تا سه بار موفق نمي شد سنگ بزند باز هم به زير مي رفت

هشتمين بازي چرخا :

حاجي علي عبدالله عاشور روايت مي كندبراي اولين بار در سال1320 آقاي محمد خليل رمكاني از طرف شمال سدخاكي مسن به طرف خانه محمد جعفر مي آمد من همراه بچه ها مشغول بازي كلمچا بوديم ديديم موجود عجيبي آدمي زاد بر آن سواراست ودارد هي پاهايش بالا وپايين مي برد همه فرار كرديم گفتيم شايد جن وپري است رفتيم خانه مادرها هم در خانه هارابسته بسم الله بسم الله مي گفتند. باباها كه بعداز نماز آمدندچون به شهر هاي مختلف رفته بودند گفتند اين كَم سُبي است (سُب يك سيني درست شده با برگ خرمااست) واين موجود درجزيره چون چرخهاي دايره اي مثل سُب داشت به اين اسم معروف گشت بعدها اسم اين موجوددوچرخه يا به زبان محلي چرخ معروف گرديد. اولين كسي درروستا دوچرخه گرفت شخصي بنام سيد ابراهيم امام مسجد بوده كه با الاغها مسابقه مي دادبعدها اكثريت چرخ دار شدندوبا هم بازي مي كردند وهم در كارها از آن استفاده مي كردند مثلا اگر كسي نياز به استاد شكست بند داشت ووضع او خيلي وخيم بود با دوچرخه به گياهدان رفته واستاد شكسته بند با دوچرخه به مسن مي آوردند. همچنين سيدابراهيم اولين كسي است كه موتر سيكليت خريده وحاجي محمد عبدالله اولين كسي است كه ماشين وانت خريداري كردند

نهمين بازي باز دار مغا:

كه يك نفر تامي توانست چوب درخت خرما بر روي انگشت نگه مي داشت همينكه مي افتاد آنرا پرت كرده وفرار مي كرد نفر مقابل فورا صداي اواو.....بدون قطع نفس چوب را برداشته حق داشت طرف مقابل رابزند اگر قبل از قطع نفس موفق مي شدطرف رابزند برنده بودو خودش چوب ر انگشتانش مي نهاد ودر غير اينصورت همان نفر اولي كار را تكرار مي كرد

دهمين بازي هُل ولت: با استفاده از پارچه بافته شده آنرا با پا از پشت سر به جلو پرت مي كردند اگر به خط مي رسيد دبرنده در غير اينصورت با همان پارچه كتك مي خورد

يازدهمين تيليا:

تيله نوعي توپ شيشه اي وكوچكتر از توپ پينگ پنگ است كه به روشهاي مختلف بازي مي شده است كه يك نوع آن موقع حركت به جايي بوده كه با تيله به تيله دوست مي زدند اگر به هدف نمي خورد نوبت ديگري مي شد واگر كسي به هدف ميزد يك تيله برد مي كرد.

وبازي دخترانه اولين بازي دبيا

با پنج وگاهي تا صد تكه سنگ كوچك به زمين ريخته يكي را برداشته به هوا پرتاپ مي كردند وبعد براي اولين بار يكي وبعد دوتا دوتا سه تا وچهار تااز زمين برداشته به نحوي كه ديگر سنگها تكان نخوردهمراه با سنگ پرتاپ شده مي گرفتندووقتي اين كار انجام مي شد همه سنگها پشت دست ريخته باز هم به هوا پرتاپ مي كردند واز هواآنرا مي گرفتند هر چند تا مي شد آنر ثبت مي كردند ووقتي مثلا به صد مي رسيد آن تيم يا شخص برنده بود.

دومين بازي سلام سلاما

دوگروه شده وبه صورت موزون دست در گردن نهاده وقتي نوبت آن گروه كه بايد بخواند جلوتر آمده منظم يكزره خمشده ابياتي از بازي سلام سلاما:

سلام سلام اي خالكي**** ما دُه منيندن اي خالكي

جُلُمپكواَه گوش كَفتِه **** تاخودش نِيَت نادهيم

فَعَلَيك سلام اي خالكي

سومين بازي جوكويا :

جوكو كه همان تاب بازي است حتي در روز عيد نه تنها دختران كوچك بلكه زنان بزرگ هم در باغچه(مهرغ) جمع شده وبازي جوكويا انجام مي دادند

چهارمين بازي وسطا

با توپ دونفر در دوطرف خط مي زدند ويكي يكي را مي زدند واز زمين بيرون مي رفت وآخرين نفر برنده مسابقه بود

پنجمين بازي چوموروختا

كه همان بازي قايم موشك بازي امروزي است

ششمين بازي كوركوموچا

هفتمين بازي تك ابافم حصيل بافم

زبان:

درابتدا زبان مردم پارسي(فارسي)بوده است ووقتي كه اسلام به اين منطقه وارد شد وزبان آنها تحت تاثير اسلام قرار گرفت تااينكه بني معين از نجد عربستان به عسلويه آنگاه باسعيدو سپس لافت وسپس قشم آمدند واز سال (1116 تا1299 هـ ش )حدود183 سال حاكمان قشم بودند زبان عربي آنها در جزيره قشم تحت تاثير قرار گرفت بحدي كه در يك گزارش نظامي قشون هندوستان در سال1300 هـ ش منتشر شده است:سكنه قشم در آن سال سه هزار نفر بوده وصدخانوار (حدود1000نفر)آن ايراني وبقيه عرب بوده اند.آنهايي كه عرب زبان بودنديا كوچ كرده يازبانشان را فراموش كرده اند البته فعلا زبان رسمي مردم فارسي وزبان محلي آنها بندري است كه در آن كلمات عربي مثل سلاجه انگليسي وپرتغالي مثل گلاس وهندي مثل جوتي وكلمات بومي استان هرمزگان وفارسي زياد يافت مي شود وهرروستاي معمولا براي خويش در دنيا لهجه خاص دارد كه مسن از آن استثنا نيست.

رسومات:

درشب نيمه شعبان طبق حديث" پيامبريطلع الله تبارك و تعالى إلى خلقه ليلة النصف من شعبان ، فيغفر لجميع خلقه إلا لمشرك أو مشاحن يعني خداوند در نيمه شعبان به مخلوقاتش نظر خاصي داشته پس همه را غير ازمشرك وكينه توز مي بخشايد" لذا در آن شب صدقه داده وبه بچه به مهرباني رفتار كرده هدايايي به آنها مي دهند واز آنجا كه در گذشته پلاستيك نبوده وديك آنها معمولا سفالي ومحدود بود با استفاده از الك(هارگيز )بچه ها با هارگيز به درب خانه هارفته هدايا را دريافت مي كردند بخاطر همين به هارگيز گرد يا هارگيز كرد معروف شده است.

طب سنتي :

از جواشير براي نفخ پسر بچه استفاده مي كردند .صبر ومرواد هم به شكم اومي ماليدند تا نفخ يا باد شكم اوبر طرف شود از جوشيده برگ خرگ بر روي محل كمر درد زانودرد ... گذاشته رفع درد مي شد.از زرد چوبه بعنوان جريان دهنده خون ورفع ورم استفاده مي كردند.در شكست وبندها از انزورت(گُوزِن)بعنوان گچ ومكش درد استفاده مي شد.

از طبيب هاي قبل از سال 1355 از مردان دلاك وحسن بهزاد وبعداز آنها احمد بهزادبودده واز طبيب هاي زن فاطمه محمد ابراهيم حسين همسر عبدالله عاشور مي توان نام بردكه با مالش ، آتش ، صبر ، مروا، گوزن،انگز، تخم مرغ ، اوشن ، ويزگ...افراد را معالجه مي كردند. ولي بعداز آنها درمانگاه در سوزا درگهان ،قشم ورمكان درست شد كه طبيبان با مدرك دكتري طبابت مردم بر عهده گرفته اند.

تقويم مردم:

در گذشته از دو تقويم يكي تقويم عربي كه ماهاي آن به ترتيب محرم-صفر-برار اول –دوبرار –سه برار-چهار برار – رجب – داوداو-رمضان-عيدكوچك- ميان عيدن- عيد گپ همچنين از تقويم ديگر كه معروف به تقويم صيادي است وتقريبا شبيه به تقويم هجري شمسي است به اين معني كه چهار فصل دارد فصل اول بنام شهريماه بوده وشبيه فصل پاييز است كه100 روز دارد وده تا ده تا حساب مي كنند دهي ،بيستي،....وتقريبا از ابتداي مردادماه شروع مي شودوفصل زمستان كه باز هم صدروز است كه باز هم ده جزء ده روزي داردوفصل بعدي فصل جوا كه همان فصل بهار است وبازهم 100روزبوده وفصل گرما كه سه سال 65 روز است وسال چهارم 66 روز مي باشد در ابتداي فصل شهريماه عيد صيادان است كه در گذشته در اين روز كار صيادي را ترك گفته جشن مي گرفتند لازم به ذكر است كه عيداحتمال دارد جابجا بشود عيد را بايد طوري تنظيم كردكه اگر امسال سال 1388 عيد روز دوشنبه تيرماه بوده است سال ديگر بايد روزسه شنبه يعني هرسال يك روز هفته به جلوبرود واگر سال 365روز بود هيچ مشكلي پيش نمي آمد ولي ناچارا هر چهار سال يك سال 366روز است بخاطر همين در سال هاي مختلف هجري شمسي يك سال 28 تير واحتمال دارد يك سال دوم مرداد باشد ولي از اين دو تاريخ نمي گذرد.

جاهاي ديدني:

سد خاكي روستا معروف به كربن شهر-كلات فرنگي وخانه بادگيردار آن –كربن حاجي احمد –پش كلات – مساجد علي الخصوص مسجد جامع – بركه درازو- چالون هفتايي-سد كوه بر-سد بيمخگل- بالاي كوه كلات- خانه هاي قديمي كنار كلات مسن – قبور كهنه كنار كلات مسن- مخ بالا-مخ زيرن-اسكله –سواحل مسن-كم هاي تاوخ سندغيچي – قبور كهنه تاوخ سندغيچي-كم هاي كوه ماجي

......................................
نويسنده محمد عاشوري مسني
بازديد:2400| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت