« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

اصحاب فیل | قصه های قرآنی 14 خرداد 1393
اصحاب فیل

ابرهه ، كارگزار نجاشی در یمن بود ، او آرزوهای بلند بالا و اهداف دور و درازی داشت ، می خواست پیوسته حاكمیت یمن در دست او باشد و برای تامین این هدف همواره در جهت برآورده ساختن خواسته های نجاشی می كوشید و به شیوه های گوناگون دوستی و خشنودی او می جست به رغم تمام این كارها در جلب خشنودی نجاشی به سرنوشت خود مطمئن نبود تا آنكه به خاطرش رسید كه كاری سترگ انجام دهد كه نظر نجاشی را برتوان حكومتی خود جلب كند و با توانمندی خود در خشنودی او بكوشد در نتیجه هیچگاه او را از حكومت یمن بر ندارد ...

ابرهه می دانست كه مكه به خاطر خانه ی كعبه و مركز تجاری ارزشمندی كه دارد از دیگر سرزمینهای عرب ممتاز است و می دانست كه آن خانه ی گرانقدر در دل مردم از جایگاهی ویژه برخوردار است ، چرا كه جامعی بزرگ و رابطی استوار برای دلهای همه ی مردم عرب است ، همه ساله در موسم های معین به آن خانه می آیند و در آنجا فرائض خود را می گزارند ، آنگاه به سرزمین خود باز می گردند و آن را تقدیس می كنند و گرامی می دارند ..

پس چرا در یمن ساختمانی بلند بر پا ندارد كه نسبت به خانه ی گرانقدر كعبه در مهندسی و آرایش و وسعت سر آمد باشد كه اگر این كار را بكند و آن خانه را بنا نهد ، شگفتی مردم عرب را بر می انگیزد و در نتیجه آنان را جذب می كند و برای گزاردن حج رو به آن می نهند و با این كار می تواند جایگاه تجاری مكه را از بین ببرد و یمن را جایگزین آن كند .

اصحاب فیل

تصویر خانه ای كه ابرهه ی اشرم برای مقابله با خانه ی كعبه ساخته بود


ابرهه تصمیم گرفت كه اراده اش را اجرا كند .. در نتیجه پیام آورانی فرستاد كه در همه جا به دنبال چیره دست ترین بناها و زبردست ترین صنعتگران و توانمند ترین هنرمندان بگردند .

لشكریانش در همه جای یمن می گشتند تا اموالی فراهم و ثروتهایی تاراج كنند تا آنكه مردان بسیاری نزد او گرد آمدند و اموال بسیاری به نزدش فراهم آمد. حرفه دانان و صنعتگران به كار خود پرداختند تا آنكه ساختمان كامل شد و بهتر از آنچه ابرهه خواسته بود در آمد ... فراخوانها در همه جای شبه جزیره ی عربستان می گشتند و بزرگی خانه ای را كه سرورشان ابرهه ی اشرم در یمن بر پا داشته بود برای بادیه نشینان و شهروند گوشزد می كردند و آنان را تشویق و ترغیب می نمودند كه برای بهره مند شدن از چشم انداز شگفت آورش و برای انجام فرضهای عبادت در وسعت و فراخیش به سوی آن حج بگزارند. ابرهه می پنداشت كه مردمان عرب به زودی رو به كوشكی خواهند نهاد كه با نگرانی و شوق آن را برساخته است و از هر فراز و نشیبی سوی آن خواهند شتافت ، آنگاه چشم به راه آمدن آنها نشست ، روزها پشت سرهم می گذشت و ابرهه هیچ یك از قبیله های عرب را نمی دید كه بر اساس پنداشت او رو به سوی خانه اش نهند ، ناامیدی در دلش لانه كرد ..

این امری محقق است كه ابرهه و خانه اش چه ارزشی دارند ، بلكه همه ی قصرهای بشری از هر گستردگی و شان بزرگی كه برخوردار باشند و به هر آرایش و بزكی كه زینت یافته باشند چه جایگاهی دارند كه مانند خانه ای كه خداوند آن را به خواست خود بنا نهاده است موثر افتند ... ابرهه ی اشرم كنیسه ی " القلیس " را برای طلب خشنودی خداوند بنا ننهاد تا در آنجا عبادت و نماز گزارده شود بلكه آن راخانه ای در مقام رقابت با خانه ی خدا بنا نهاد تا از جهت آن به شكوه و ثروت دست یابد ، پس آیا خواسته اش روا داشته می شود ؟! هرگز !....

اگر تاریخ بر وجود ابرهه گواهی می دهد و برخردی شكست خورده اش را عرضه می دارد ، واقعیت امروزین بر چندین ابرهه گواهی می دهد و كارهای آنان را كه خانه های بزرگ و كوشكهای بلند به نام دین بر پا می دارند ، در حالی كه در دل خود جز شهرت و به دست اوردن ثروت را نمی جویند به تصویر می كشد .

بر پا داشتن معبدهای دینی و افراشتن ساختمان خانه های خداوند بر مومنان حق و تكلیفی مقدس است ، در حالی كه این مسجدها تنها برای كسب خشنودی خداوند متعال و تقرب و دستیابی به رضای او باشد .. اما اگر برای رسیدن به شهرت و آوازه و جهت نگارش لوحه هایی از سنگهای قیمتی ای كه بر بانی آن بنا دلالت كند ، باشد و برای آن باشد كه مردم نام بانیانش را همچون صاحبان اثرها و فضائل بر زبان آورند ، این كاری است كه پرودگار جهانیان را خشنود نمی سازد چرا كه تنها اوست كه می داند در دلها چه می گذرد .

ابرهه اشرم ناكام مانده بود چون عرب خوابهای پریشانش را دیوانگی تلقی كردند و حتی در این حد هم باز نایستادند ، بلكه در همه جا او را به ریشخند گرفتند و تحقیر او در میان قبیله ها شایع شد تا آنجا كه یكی از مردان " كنانه " را بر آن داشت كه شبی به كوشك ابرهه برود و در آن حدث كند و درها و درآیندهایش را آلوده سازد .

ابرهه از این كار آگاهی یافت و خشمش به جوش آمد و خون در رگهایش خروشید و شروع به تهدید و هشدار دادن كرد . و پنداشت كه با نیروی لشكر خود خواهد توانست كه از همه ی عرب انتقام بگیرد ، پس سوگند یاد كرد كه به مكه یورش برد و كعبه را ویران سازد و اثری از آن باقی نگذارد و پس از این كسی را باز نگذارد كه از آن سخن گوید و فراروی عرب هیچ راهی جز حج گزاردن به سوی خانه او خواسته یا ناخواسته باقی نگذارد .

اصحاب فیل

آنگاه ابرهه در راس لشكری جنگ آور به همین نیت پلید در حالی كه سوار بر فیل خود بود ، آهنگ مكه كرد ، اخبار یورش او به گوش قبیله های عرب رسید ، در نتیجه بیشتر از خانه ی خدا از سرنوشت خود در برابر یورش او بیمناك شدند و ترسی برخی از آنان را بر آن داشت كه جهت جنگ با او زمینه چینی كنند و برای برخورد با او ساز و برگ فراهم ببینند .

نخستین كسی كه از قومش كمك خواست و تصمیم گرفت در برابر او بایستد ، یكی از اشراف بادیه نشین بود كه " ذانفر " خوانده می شد كه تصمیم گرفت با او پیكار كرده ، از رسیدنش به بیت العتیق جلوگیری كند . اما پایداری او سودی نداشت ، چرا كه به شتاب كارش ساخته ، شكست خورد و تعداد بسیاری از مردمان قومش كشته شدند و در نهایت خودش به اسارت گرفته شد .

چنانكه " ذو نفر " انجام داد ، نفیل بن حبیب خثعمی ، سرور دو قبیله شهران و ناهس برخاست ، او نیز بهره ای جز شكست و اسارت نداشت ..

پادشاه یمن همواره در راس لشكرش به پیش می تاخت و هر قبیله ای كه به جنگش می آمد او را شكست می داد و مردمانش را آواره می كرد و خیمه هایش را ویران می ساخت ....

اصحاب فیل

خبرهای رسیدن ابرهه به طائف ، به گوش مكیان رسید و آنان می دانستند كه هدف او سرزمین آنان است ، در نتیجه با همدیگر به مشورت نشستند تا چه كاری كنند . گروهی چنین صلاح دیدند كه برای حفظ شرف و آبروی خانه ی خدا و دفاع از شرف و كرامت با او به پیكار برخیزند . اما بیشتر مردم به این دلیل كه توان پیكار با او را ندارند و نمی توانند در برابر او مقاومت كنند ، به این نظریه با دیده ی تردید نگریستند .و همداستان شدند كه دست روی دست بگذارند و چشم به راه بمانند تا برایشان روشن شود كه باید چه راهی در برابر او در پیش بگیرند .

چنین بود تا آنكه یورش و هجوم ابرهه از راه می رسید تا اینكه به بلندیهای مشرف به مكه رسیدند و لشكریانش نخستین كاری كه كردند ، حیوانات پراكنده در چراگاه ها را به بند كشیدند كه در آن میان صد شتر از آن عبدالمطلب ، جد رسول خدا صلی الله علیه و سلم بود . ابرهه خیمه هایش را در همین بلندیها بر افراشت ، آنگاه فرستاده اش ، حناطه الحمیری را به نزد سرور مردم مكه فرستاد تا او را از كارش با خبر سازد و به او بگوید كه برای جنگ كردن با مردم مكه نیامده است و هدفش تنها ویران ساختن كعبه است . پس اگر مردم مكه نظرش را بپذیرند و از مقاومت در برابر او سرباز زنند ، او كاری با آنان ندارد و از انان در می گذرد ، چرا كه نیازی به غوطه ور شدن در خون های آنان ندارد .

عبدالمطلب اندكی در مورد كاری كه ابرهه می خواست انجام دهد ، اندیشه كرد و آنگاه چنان صلاح دید كه به دیدار او برود ، سروران قبائل عرب نیز نظر او را پذیرفتند و شتابان به نزد او آمدند و هیأت مكیان همراه با سفیر ابرهه راه افتادند تا آنكه به اردوگاه لشكر جنگ آور ابرهه رسیدند .. ابرهه دستور داد هر چه زودتر او را به نزدش بیاورند ..

عبدالمطلب با گامهایی استوار به خیمه ی ابرهه نزدیك شده و سربلند و عزیز النفس آشكار شد ، نشانه ی بزرگی و ملامح پیشوایی كه از پردلی جنگ آور نمی ترسد و اخبار چیرگی هایش او را شگفت زده نمی سازد از هیئتش پیدا بود .

چون عبدالمطلب به نزدیكی پادشاهی كه بر تخت سستی و سبك مغزی نشسته بود ، رسید در برابر او ایستاد بی آنكه به او درود گوید و حركتی بروز دهد . ابرهه هیبت او را احساس كرد و در برابر نشانه های سرسختی و قاطعیت نظریات و نفوذ آنها مبهوت شد و این چشم انداز او را هراسان ساخت و ترس در دلش جای گرفت و بر این از راه رسیده لبخندی زد و احترامش را نگاه داشت و از او خواست كه به او نزدیك شود در كنارش بنشیند ...

گفتگو به وسیله ی مترجم شروع شد و ابرهه خواسته های پیشوای قریش را از او پرسید و عبدالمطلب گفت :

" آمده ام تا حیوانات قوم خود را باز پس گیرم ....!! "

ابرهه چند لحظه ای مبهوت ماند .. سپس در حالی كه دو لپ او پر بود ، شروع به خندیدن كرد ، با این پندار ، شخصی را كه با شكوه و توانمند می پنداشت ، تنها مردی درشت پیكر و كوتاه نظر و سست شخصیت تلقی كرد .

با لهجه ای ریشخند آمیز به مترجم گفت :

به این مرد بگو : چون تو را دیدم ، بزرگت شمردم و چون با تو سخن گفتم ، نسبت به تو بی رغبت شدم .. چگونه یاد خانه ای را كه عقیده دارند ، مقدس است و تاریخ بازمانده و ریشه دار آنها را می نمایاند ، فرو می گذاری ، آنگاه از من می خواهی برخی از شترانی را كه چندان ارزشی هم ندارند و در كنار بیت العتیق به حساب نمی آیند به تو بازگردانم ؟!!

پاسخ عبدالمطلب كاملا بر خلاف انتظار ابرهه ی گردنكش بود ، آنگاه به مترجم گفت :

به سرورت بگو : ای مرد ، عبدالمطلب بن هاشم ، صاحب همین شترهاست كه برای دریافت آنها آمده . آن خانه نیز صاحبی دارد كه عهده دارش خواهد بود و از آن مواظبت می كند .

ابرهه وقتی این پاسخ را شنید ، فریاد بر آورد ، آنگاه در حالی كه اندك زمانی در باره ی عبدالمطلب اندیشه می كرد ، ساكت شد و با گفته ی آن مرد در اندیشه ای دور و دراز فرو رفت . پس آیا ایمان به دل این مرد بازگشته است و به خود آمده و بیم یاد خداوند او را فرا گرفته است و سبك مغزی ای را كه به خاطرش آمده است احساس می كند ؟!

كسی این را نمی داند ، كه آیا كار و بار ابرهه با خود چنین بوده است . ولی آنچه از تاریخ به ما رسیده بلكه قرآن برای ما نقل می كند ، همه و همه ثابت می كند كه او در نظرش پایدار بود .

آنگاه به عبدالمطلب گفت : ولی این خانه نمی تواند ، خود را از دست من برهاند ..

پاسخ عبدالمطلب سیلی دوباره بر گونه های این پادشاه زد چرا كه در بردارنده ی هشدار و بیم دادن بود :

این تو و این خانه .

این كلمات چه معنایی دارند " این تو و این خانه " !

این كلمات كوتاه و روشن و راستین هستند . عبدالمطلب می خواست كه به پادشاه یمن بفهماند كه كعبه خانه ی خداست و در نزد پروردگارش گرامی و بلند قدر است . پس نباید غرور او را فرا بگیرد و نباید در تلاش برای ویران ساختن آن بی قاعده عمل كند ، چرا كه اگر چنین كند ، فرجامی وخیم برای او خواهد داشت و سر انجامی فروگیرنده برایش در بر دارد كه نهایتش را جز پروردگار كعبه نمی داند .

ابرهه به رغم دریافت این تهدید ، در گمراهیش پایدار ماند و هشداری را كه عبدالمطلب درباره ی توان پرودگار كعبه به او داد ، اهمیت قائل نشد ، عبدالمطلب می خواست كه ذمه ی خود را در برابر خداوند ، برای حرص و دفاع از بیت الحرام ، بری سازد . و به پادشاه یمن پیشنهاد كرد به عنوان مهمانی عزیز و گرامی به نزد او در آید و مردمان تهامه و مكه هر مبلغی را كه می خواهد به او بدهند و آنكه بین آنان روابط دوستی و حسن جوار ایجاد شود ، اما ابرهه نپذیرفت ..

ابرهه به طور كلی این پیشنهاد را نپذیرفت و هر سخنی را درباره ی كعبه و رویگرداندن از ویران ساختن آن مردود می دانست .. چون عبدالمطلب دید كه از گفتگو با آن تندخوی خودستا سودی به دست نمی آید .. اجازه خواست تا برود .. و هیأت به مكه بازگشت .. تا ندا دهنده ای در میان مردمانش ندا دهد كه بیرون آیند و به دل كوهها پناه برند . چرا كه از روبرو شدن با لشكر ابرهه و پیكار كردن با آنها ناتوانند در میان مردم حالتی از ترس پدید آمد ، همه دریافتند كه خطری سخت آزارشان می دهد

مردم مكه در دره ها متفرق می شوند ، در همین حال عبدالمطلب به كعبه می رود و با دلی نگران از خداوند فریاد می خواست و به بارگاه خداوند زاری می كرد كه خانه اش و مردم مكه را از ستمی كه به دست ابرهه سر كش بر آنان می رود حمایت كند .

مردمان مكه به چه تنگنایی و نگونبختی ای افتادند . در بیرون از شهر پراكنده می شوند و سرزمینشان را با هر انچه در آن است پشت سر خویش رها می كنند . به چه گرفتاری و نابودی ای دچار آمده اند ، اضطراب در دلهایشان جوش می زند و اندوه به حنجره شان رسیده است .


سخت و بدترین حالتی است كه این قوم در طول زندگانی اش با ان روبرو شده اند . سختی بسیاری به خود دیده بودند و بین آنان و دیگر قبیله ها جنگ بسیاری در گرفته بود حتی آنان در سالهای بی حاصلی گرسنه و در سالهای خشكی تشنه مانده بودند و در همه ی این موارد به رغم سختی اش ، هرگز به سختی ای كه امروز دامنگیرشان شده است ، روبرو نشده اند . تلخ تر از همه ی اینها نمی توانند راه رهایی ای را اندیشه كنند و این اتفاق ناگهانی فراموشی زا همه ی راه های اندیشیدن را بر آنان بسته است.

در نتیجه دل نگران و سرگشته و حیران بودند ، چنانكه در زیر لگد این اتفاق در سایه ی ترس شب می گذراندند . ترسشان افزون می شود هنگامی كه پیشروان لشكر ابرهه را در حالی می بینند كه رو به سوی مكه دارند و هر لحظه به سوی آن نزدیك می شوند و لرزه بر اندامشان می افتد .

اسبانشان فضا را غبار آلود كرده اند و چكاچك سلاح هایشان در كناره های فراز و نشیبها پژواك حاصل می كند.

ابرهه بر فیل بزرگش سوار شده و پیشاپیش لشكر به سوی كعبه می آید .. اما اندك زمانی از پیشرفت او نمی گذرد كه فیل از حركت باز می ایستد و از حركت و پیشروی سرباز می زند .

اصحاب فیل

فیل در جای خود میخكوب شده گویی بتی است ... ابرهه در میان لشكریان انبوهش فریاد می زد كه فیل را به رفتن بر انگیزند . و انان می آیند و فیل را می كشند و می زنند اما توفیقی به دست نمی آورند و با تازیانه محكم بر او می كوبند اما راه به جایی نمی برند ، تعداد بیشتری پیرامونش را می گیرند و از جلو و عقب بر او فشار می آورند اما او گوش شنوا ندارد و فرمان نمی برد و رویش را به هیچ وجه به سوی كعبه بر نمی گرداند به دور خود می چرخد آنگاه رو به سوی یمن می نهد و اگر جمعی انبوه نبودند كه پیرامونش را كاملا گرفته و راه بازگشت را بر او بنده آورده بودند قصد گریز داشت .

تلاش های ابرهه و لشكریانش در به سامان آوردن كار فیل سودی نمی بخشید و سر انجام چنان صلاح دیدند كه اسبی نیك منظر برایش آوردند تا بر آن سوار شود .. ابرهه هرج و مرجی كه به سبب عملكرد فیل اتفاق افتاده بود را نظم داد و بار دیگر آهنگ روان شدن به سوی كعبه كردند كه ناگهان فریاد بر آمد : زنهار اینها گروه های پرندگانی هستند كه از جایی نامعلوم آمده اند ، كه گویی چون ابری پاره پاره هستند .

پرندگان شروع به گرد آمدن كردند تا آنجا كه فضا آكنده از پرندگان شد كه بر فراز لشكر ابرهه اوج گرفته بودند و هر یك سنك سخت كوچكی مانند دانه های عدس به منقار گرفته بودند تا ابرهه و لشكریانش را هدف قرار دهند ، چه و حشتناك ! و چون هر یك از آن سنگها به تن كسی از آنان بر می خورد نزدیك بود كه آن را از هم بشكافد و پس از آن زخمی بزرگ بر جای نهد ، چیزی نمی گذشت كه با سرعتی سر آمد تاول می زد و خون و چرك شروع به بیرون آمدن از ان می كردند و در بدن مسمومیت ایجاد می كرد .

دلها از ترس بی قرار شدند ... و فریادها از شدت درد بالا گرفت و بدنها به شنزارها می افتادند و در میان صفهای لشكر هراس افتاد و لشكریان بی هدف در بیابان رها شدند و چنانكه نه به چیزی وقعی می نهادند و نه گوشی شنوا داشتند . چگونه هراسان نشوند و فریاد نكنند در حالی كه هر لحظه نعره هایشان اوج می گرفت و سنگ پوستهایشان را می شكافت و از سرشان وارد و از پشتشان بیرون می آمدند و مانند نیش عقربها و گزش افعیان بود و آنگاه گوشتهایشان تكه پاره می كرد . و چون سرعت برق استخوان هایشان را سوراخ می كرد و چون سوزاندان كهربا او را می سوزاند . لشكری جنگ آور چگونه این مصیبت ناگوار را برتابد ، به راستی این پرندگان فوج فوج آنان را چون كاه جویده شده گردانده اند ؟

اصحاب فیل

همه ی اینها اندك زمانی به طول انجامید و پس از آن سپاه ابرهه پراكنده شدند و برخی از بیم مرگ به گریز پناه آوردند ، در حالی كه مرگ حتما به آنها خواهد رسید و نابودشان خواهد كرد.. چرا كه آن مرگی مقرر بود ، اینك هر جا كه خواهند بگریزند ، زیرا دردی را كه این پرندگان با خود داشتند ، درمان نداشت ، بلكه به یقین باید این سركشان مردم آزار را فرو گیرد .. چرا كه آن نفرین آسمانی است كه می بایست بر این بی خردانی كه گوش به پادشاه گمراهی گمراه سپرده اند و در ركاب او برای ویران ساختن خانه خداوند بنده وار و خاكسار روانه شدند فرود آید . و در برابر آنان رادمردی نبود كه در برابرش بایستد و او را نصیحت كند و از این كار بازش دارد . پس عذاب دردناك كیفر سزاوار او و همراهانش است .. همه جدا از هم پراكنده شدند و می خواستند كه به سرزمین خود باز گردند اما مرگ از آنان پیشی می گرفت و راهشان را قطع می كرد و بر هریك از آنان پرنده ای گمارده شده بود كه عذاب الهی را به او می رساند .. و هر یك سنگی بهره داشتند كه نابودی اش در آن بود و مرگ روح آنان را می گرفت پس از دچار شدن به بلا و خواست خداوند چنان بود كه به صنعاء برسد در حالی كه گوشتش پراكنده می شد و از استخوانش فرو می افتاد و گردنش مانند جوجه ی سربریده ی آغشته به خاك و خون پیچ خورده بود و به دیگر مردگان لشكرش می پیوست .

اصحاب فیل

سرانجام كار ابرهه ی اشرم ، پادشاه یمن چنین بود .. در آغاز نیرومند و حساب آوردن خود و لشكر انبوهش به اراده ی ویران ساختن كعبه مكرمه راهی شد و اینك وقتی باز می گردد كه لشكر شكست خورده ی خود را می بیند كه در كنار هر آبشخور و هر راهی بر زمین می افتند و بین هر فراز و نشیبی و هر مسیل آب كوهستانها و هر آبگیری نابود می شوند تا اینكه كارش پایان یافت و همگی سوی جهنم كه بد سرانجامی است ، هلاكت یافتند ...

قرآن كریم - كتاب خداوند پیروز - سركشان هر زمانی را هشدار می دهد و رویداد اصحاب فیل را در میان می آورد :

الم تركیف فعل ربك باصحاب الفیل ، الم یجعل كیدهم فی تضلیل ، و أرسل علیهم طیرا أبابیل ، ترمیهم بحجارة من سجیل ، فجعلهم كعصف مأكول

مگر ندیدی كه پروردگارت با اصحاب فیل چه كرد ، آیا نیرنگشان را بر باد نداد ؟ و بر سر آنها دسته دسته پرندگانی فرستاد ، بر آنان سنگ هایی از گل ( سخت ) می افكندند ، پس ( خداوند ) آنان را مانند كاه جویده شده گردانید .

این آیات بیانی روشن برای هر آن كس است كه می خواهد به حرمتهای خداوند تجاوز كند ، درباره حرم و مقدساتش از حد بگذرد و نیز برای كسی كه بخواهد كه به امر خداوند برگردد و به ریسمان الهی چنگ آویزد و در زندگی در پناه او امن و آسایش بخوهد ، مانند عبدالمطلب و مردم مكه برهانی قاطع است .

رویداد فیل به سال 570 میلادی بوده است ...

.................................................
منبع: محمد صلی الله علیه و سلم در مكه
تالیف : سمیح عاطف الزین
ترجمه : مسعود انصاری
بازديد:3644| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت