« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

خاطرات ماندگار (3) | مجله شیخان 11 ارديبهشت 1389
اگر در نماز من، لگد کردن به جای خودش،حتی اگر زنبوری بر بدن من بنشیند ترس نیش زدن مرا از نماز بیرون می برد حالا چه برسد که نیش بزند.بله خواننده ی گرامی،هر چیزی که انسان در زندگی با مشقت و سختی زیاد بدست آورد همانطور هم از دست دادنش مشکل می باشد و برعکس هر چیزی که بدون زحمت حاصل کند همانطور هم آسان از دست می دهد.

اگر انسان تاریخ را ورق بزند و نگاهی به زندگانی رسول الله( صلی الله علیه و سلم ) و اصحاب کرام (رضی الله عنهم) بیندازد،در می یابد که آنها چه مشقتهایی را به خاطر دین خدا تحمل کرده اند.درحالی که مردم امروزه با وجود این همه امکانات و رفاه و آسایش حتی برای درست خواندن نماز پنج وقت خود هم زحمت نمی کشند.

اگر انسان درست قضاوت کند خود را در مقابل این همه نعمتهای خداوند مسوول می داند.

مادر مصعب بن عمیر وقتی که فهمید پسرش اسلام آورده است،آب و غذا را بر او بست و او را از خانه بیرون کرد در حالی که وی از مرفه ترین عربهای آن روزگار بود و کار به جایی رسید که مصعب پوست بدنش از شدت گرسنگی و تشنگی همانند ماری که می خواهد پوست بیاندازد،ورقه ورقه شده بود.

صهیب بن سنان رومی را آنقدر شکنجه می دادند تا از هوش می رفت و دیگر نمی فهمید که چه می گوید. بلال زرخرید امیه بن خلف جمحی بود. امیه طنابی به گردن او می بست و بدست بچه ها میداد تا او را در کوهستانهای مکه و اطراف به این سو وآن سو بکشند.بچه ها اینقدر او را این طرف و آن طرف می کشانیدند که طناب در گوشتهای گردن بلال فرو می رفت و او همچنان می گفت احد احد .

این بود که پیروزی و نصرت همیشه از آن مسلمانان بود و حلاوت ایمان و عبادت را در قلوب خود احساس می کردند و می چشیدند.کما اینکه از عثمان رضی الله عنه روایت شده{شیرینی عبادت را در چهار چیز یافتم: در ادای فرایض و واجبات، در اجتناب و دوری از گناه، در امر به معروف که طلب ثواب از خداوند است، و در نهی از منکر که دوری از خشم خداوند است.

و ماریه تازه مسلمان آنقدر به ریسمان خداوندی چسپیده بود که تحت هیچ شرایطی نمی خواست آنرا از دست بدهد.و خیلی مواظب اعمالش بود.جالب است بدانید که تا چه اندازه از خداوند می ترسید.روزی از سر کار می آمدم،وقتی به خانه شان داخل شدم صدای گریه ی ماریه آنقدر بلند بود که فکر کردم اتفاق بدی افتاده است.

به سرعت خود را به داخل اتاق رساندم از دیگران که در آنجا بودند می پرسیدم که چه اتفاقی افتاده ولی کسی جوابی نداشت که بدهد.بعد از مدت کوتاهی که کمی ساکت تر شد،علت را از او پرسیدم در حالی که نفس نفس می زد گفت:پسر بچه همسایه در خانه آمد در را که باز کردم وقتی بشقاب را از دستش می گرفتم دستش به دستم خورد.حالا چکار کنم که خداوند از من ناراضی می شود.

اینجا قدرت ایمان و حریص بودن بر آن است که انسان را در همه موارد و شرایط از خداوند می ترساند.

بیاییم این حالات یک تازه مسلمان را با حالات خود مقایسه کنیم و به خودمان پاسخ بدهیم.

شاید سوال پیش بیاید که چطور بعد از این ماجراها پدر و مادرش مرا از آمدن به خانه شان منع نمی کردند.ولی به آن خدایی که جانم در قبضه و قدرت اوست حتی یکبارهم خداوند به آنها اجازه نداد که با من چنین کنند.

کاش آنجا بودید و می دیدید که کمونیستها با مسلمانان چکار کرده بودند.در همسایگی خانه ی ماریه یک خانواده ی ازبکی زندگی می کردند و همانطور که قبلا اشاره کردیم به نام مسلمان و من مادرشان را خاله صدا می زدم.

یادم هست ماه رمضان بود که این خانم همسایه آمد و مرا به خانه اش دعوت کرد.من گفتم برای افطار می آیم گفت نه الان بیا که ما در طول این روز جشن می گیریم.من هم رفتم ببینم چه خبر است و شاید کاری از دستم برآید.

وقتی داخل اتاقشان شدم یک سفره ی چند متری روی .مین مشاهده کردم که از همه نوع خوردنیها و نوشیدنیهای مجاز و غیر مجاز روی آن چیده بود و میهمانان مختلف نشسته بودند.جشن تولد پسر بزرگشان را گرفته بودند.تا این صحنه را دیدم گفتم با اجازه من رفتم.

گفت چرا بیا با ما بنشین!گفتم:مگر شما مسلمان و روزه دار نیستید؟در جوابم گفت:چرا ولی برای ما در کتابی نوشته اند ویاد داده اند که وقتی هر گناهی مرتکب شدید پشت سر آن ماهی بخورید که پاک می شوید.و بدتر از آن وقتی شراب می نوشیدند در حالت مستی و نادانی دعامی کردند و نام خدا را به زبان می آوردند.

ببینید که مسلمانان به چه روزی گرفتار شده اند، ولی ماریه آنقدر رابطه اش با خداوند محکم بود که نه لگد کردن مادرش و نه سیلی خوردن از پدرش او را ازعبادت پروردگار منصرف نمی کرد، بلکه به ایمان و قوت قلبش اضافه می شد تا جایی که یک روز وقتی به خانه شان سر زدم گفتند که ماریه بیمار شده و از صبح که او را به بیمارستان برده اند هنوز نیامده اند.

من هم بلافاصله برای عیادتش به بیمارستانی که گفته بودند رفتم. وقتی از دکترش پرسیدم که بیماریش چیست؟ گفت:کلیه هایش در اثر سرما عفونت و در نتیجه ضعیف شده اند.

بله ماریه دو سال تمام که من آنجا بودم به دلیل اینکه بیشتر وقتها نمی توانست آب را روی اجاق گاز جلوی مادرش گرم کند وبا آن وضو بگیرد با برف و آب یخ وضو می گرفت و با سرما دست و پنجه نرم می کرد.

وقت نماز عصر شده بود، یکدفعه دیدم ماریه سرنگ را از دست خود بیرون کشید و به طرف حمام رفت و بعد از دقایقی برگشت و درست در همان اتاق که چند بیمار دیگر نیز وجود داشتند،چادر را پهن کرد و نمازش را ادا کرد.

من که دیگر حرفی برای گفتن نداشتم از او پرسیدم چرا اینکار را کردی؟ خداوند مهربان که دیگر در این مواقع راهی هم گذاشته است. در جوابم گفت: علی،بعد از اینکه مسلمان شدم بدترین چیز در نزدم قضای نماز است.

یک لحظه به دیده انصاف بنگریم امروز ما با وجود آزادی و داشتن همه نوع امکانات رفاه و آسایش وخانه های مجهز به آب گرم و غیره...باز هم من مسلمان پنج وقت نمازم یا قضا می شود یا کامل نیست وباز هم ادعای مسلمانی دارم. و خداوند یکی را مثل ماریه در کشوری که 78 سال، کم یا بیش اذان داده نمی شد، محبت خود را به اندازه ای در قلب او جای می دهد که نه در سفر و نه در حضر و حتی در بستر بیماری راضی به قضا شدن حتی یک وعده نمازش هم نمی باشد.

خداوند به همه ما مسلمانان رحمت خود را عنایت فرماید و ما را پایبند به قرآن و سنت مطهر رسولش بگرداند.

در این راستا تلاش و کوشش خود شخص مهم است و به قول صاحب مثنوی جهد از تو و از خدا توفیق ، زان که این دو با همند رفیق .

اگر آدمی همتی بلند وایمانی قوی داشته باشد ومدار اعمال خود را بر خیر و نیکی بنا نهد ، دنیا و آخرت لبخند نیک بختی به او می زنند . در حدیث آمده است: (إن لربکم فی أیام دهرکم نفخات ألا فتعرضوا لها) محققا پروردگارتان در همه ی روزهای روزگار مددهای معنوی و نویدهای نیک بختی می دهد آگاه باشید و خود را در معرض آن مددها قرار بدهید.

همیشه خوبی و خوشی و مددکاری و مهر و رحمت آفریدگار آماده رسیدن به شماست ، شما خود را آماده ی قبول آنها نمایید. و به قول رسول گرامی که می فرماید: به درستی که در جسم شما تکه گوشتی وجود دارد که اگر آن تکه گوشت اصلاح شد همه بدن اصلاح می شود و اگر آن تکه گوشت فاسد شد همه بدن فاسد می شود و بدرستی که آن تکه گوشت قلب است. که اگر پاک و روشن نگه داشته شود همه نوع تجلی بسوی آن می آید در غیر اینصورت جز تیرگی نمی پذیرد.

و در آخر نوشته هایم بنده ی ضعیف، سفارش و توصیه ای به همه برادران و خواهران مسلمان دارم همانطوری که خداوند در کلام معجزه ی آسای خود می فرماید: همدیگر را به خوبی و نیکی دعوت دهید و از بدی و زشتی منع کنید .

مردان و زنان با ایمان یاری دهنده و دوستان یکدیگرند همدیگر را به خوبی وادار می کنند و یکدیگر را از زشتی باز می دارند. امام محمد غزالی می گوید: این آیه به ما می فهماند که هر شخصی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند از مومنان بحساب نمی آید و به قول شاعر که می گوید:

اگر در هوا باشی مگس باشی ....... گر روی دریا باشی کف باشی ......... خدمت خلق خدا کن تا کس باشی.

و در حدیث آمده است: (من لا یرحم الناس لا یرحمه الله) کسی که بر مردم رحم نکند خدا به او رحم نمی کند.

امیدوارم که نسبت به هم و تمامی مسلمانان خیرخواه باشیم و در بین همدیگر در هر جا که باشیم دانه های محبت ، وحدت ، دعوت ، احترام ،خدمت ، بندگی و فداکاری بکاریم و ثمره و نتیجه آن را در دنیا و آخرت ببینیم.

در پایان نسبت به هرگونه کوتاهی و تقصیر که در این سطور مشاهده نمودید از شما خوانندگان گرامی طلب بخشش و عفو می نمایم وتقاضای دعای خیر دارم. امیدوارم مفید واقع گردد و خداوند آنرا در میزان حسناتم قرار دهد.

پایان

..................................................................
نویسنده: شیخ علی صالحی «مدرس مدرسه اسماعیلیه»
بازديد:1901| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت