« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

نقش زن در زندگی امامان چهار گانه | مقالات 30 آذر 1392
نقش زن در زندگی امامان چهار گانه


زن در زندگی امامان چهارگانه نقش بزرگی دارد. این امری است که شاید بر بسیاری از مردم پوشیده باشد.

پشت سر امام احمد حنبل (رض) مادرش قرار دارد که وقتی جوان بود شوهرش فوت کرد. او ازدواج نکرد تا فرزندش را تربیت کند.

پشت سر اما شافعی ( رض) مادرش قرار دارد که به او گفت: « تو را برای علم نذر کردم، شاید خداوند به وسیله ی تو امت را جمع کند. »

پس اندیشه ی همزیستی و جمع امت نزد مادر امام شافعی ( رض) بود که در وجودش غرس کرد و او را تشویق کرد که هر چه باعث یک پارچگی و اجتماع امت می شود، یاد بگیرد تا این که امام همزیستی شد.

پشت سر امام مالک (رض) مادرش است که او را نجات داد. او در راه کاملا” متفاوتی می رفت. با تیز هوشی مادرانه نه زور، راهش را تغییر داد. ای مادران، شما را به خدا می خواهیم که از داستان های امامان چهارگانه استفاده کنیم و فرزندانمان به این صورت باشند. دختر امام مالک در حین درس در پشت دیوار می نشست. یکی از شاگردانش می خواند و امام مالک (رض) توضیح می داد. اگر آن دانشجو اشتباه می کرد دختر به دیوار ضربه یم زد تا پدرش متوجه شود. چون او کتاب « مُوطَّأ » را مثل پدرش حفظ بود. یکی از کسانی که امام مالک (رحمه الله علیه) علم و دانش را از آنان گرفت عایشه دختر سعد ابن ابی وقاص (رض) بود.

هم چنین امام شافعی( رح) وقتی به مصر رسید، نزد بانو نفیسه دختر حسن بن علی (رض) رفت تا از او علم بیاموزد، شاگردی یک زن را عیب ندانست. در حلقه ی درس امام ابوحنیفه ( رح) جای ویژه ای برای زنان بود، افزون بر ۳۰ دانشجویی که در فتوا با آنان مشورت می کرد.

به همزیستی امام ابوحنیفه ( رح) با مادرش نگاه کنید. مادر معمولا” فرزندش را کوچک می بیند، هر چند او بزرگ شده باشد. روزی مادرش قسمی خورد و خواست که از قسمش بازگردد، از پسرش پرسید که چه کار کند؟ او به مادرش فتوا داد، ولی مادرش نپذیرفت و به او گفت: « نزد زرعه قاص برو ».زرعه قاص عابدی بود که مردم او را دوست داشتند، ولی فقیه نبود. اگر کسی غیر از امام ابوحنیفه ( رح) ان جا بود، قبول نمی کرد و به او می گفت: تو مرا در مقابل مردم رسوا می کنی.

ولی امام ابوحنیفه ( رح) مادرش را نزد زرعه قاص برد و در ضمن برای زرعه پیغام داد: « که اگر چنین سوالی برای تو آمد جوابش این چنین است. »

وقتی بر زرعه وارد شدند، مادر به او گفت: « به ما فتوا بده. »

زرعه گفت: « برای تو فتوا دهم در حالی که امام امت با تو است؟ »

امام ابوحنیفه ( رح) به او گفت: « برایش فتوا بده. »

او همان جواب امام ابوحنیفه ( رح) را به او داد و مادرش از او پذیرفت.

____________________________

منبع: کتاب به سوی همزیستی
مؤلف: عمرو خالد
مترجم: محمد ابراهیم ساعدی رودی
بازديد:1211| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت