« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

چگونه جوانی کنیم | مقالات 27 آذر 1392
چگونه جوانی کنیم


سخن از جواني، سخن از عشق و شور و شعف است، سخن از طراوت و يكرنگي است، سخن از آرمان يك جوان و ويژگي اساسي آنها سخن كلي نيست.

عزيزان طلاب، خواهر و برادرم شايد در ميان ما كسي پيدا نشود كه از حالت خويش راضي باشد و بدان مطمئن گردد و باز هم در بين ما شايد كساني باشند كه حالتي بهتر از حالت فعلي را براي خود تصور نكنند، اگر يك دانشمند باشد در فكر كسي است كه از خودش دانشمندتر است. حال اگر به مرحله‌اي همچون آن دانشمند رسيد باز هم آرزوي درجه‌ي بالاتر از آن را دارد حال باز هم اگر دانشمندترين دانشمندان و زيباترين و بهترين زندگي هم در نظر بگيرد، خواهيد ديد كه فكر بشر به راحتي يك دانشمند بهتر و يك زندگي بزرگتر را تصور مي‌نمايد. سپس ذهن همچنان در تصور مبالغه مي‌كند تا اينكه در جايگاهي قرار مي‌گيرد كه ما فوق آن جايگاه را تصور نمي‌كند و اين است همان آرمان.

بنابراين مقدمه‌ي گفته شده، آرمان عبارت است از عالي‌ترين چيزي كه ذهن بشر آن را تصور مي‌نمايد.

حال چون الگوهاي هر فرد به تعدد اشيا متعدد هستند هر شخصي داراي آرمان خاصي براي خود مي‌باشد الگوها و آرمان هر جواني در سه چيز بايد خلاصه شود: 1- حق 2- خير 3- زيبايي. اين بود آرمان

اما جواني، عزيزان محترم! جواني زندگي، است و زندگيِ جواني، بقول ابوالعتاهيه: رايحه‌هاي بهشت در جواني است.

جواني، تنها آبادي در ميان صحراي زندگي. بهار سال عمر و لبخند زيبايي بر لب‌ها گرفته‌ي روزگار است.

البته منظور ما از جواني و جوان، يك جوان نرم و نازك و شيرين و لطيف نيست كه برخورد نسيم گونه‌هايش را زخمي كند و تماس حرير سر انگشتانش را خونين نمايد و زندگي هم نزد وي عبارت باشد از انعطاف و از چشمانش نگاههاي فريبنده‌ي دل ربا روان باشد و با آن نگاهها كارهاي بس دشوار را در خيال آسان گرداند و چون پروانه در بوستان عشق و محبت بر گلهاي زيبا پر زند يا جواني كه همچون نسيم عطر آگيني كه از جانب دختر دل ربايي مي‌وزد و يا بوسه‌اي كه در آن شراب و عسل باشد همه لذت‌هاي دنيا را در يك جرعه مسكر جمع نمايد.

و بالاخره منظور، هم جوانِ دل رباي زن صفتي نيست كه خود را به انواع و اقسام و شكلهاي مختلف در آورد و زندگي او فقط بخاطر هوي و هوس باشد و تاريخ حياتش با (ح) شروع شود و با (ب)خاتمه يابد يعني (با حبّ كاذب)

برادر و خواهر جوانم، شمايي كه در بهترين مكان قرار گرفته‌ايد، شمايي كه وارثان پيامبريد، روي سخن من بيشتر با شماست. با تو اي برادر كه جوان زنده‌ي فعال و توانمند و متيني هستي، كه براي خود هدفي فراتر از زندگي تعيين نمودي و وجودت را همچون حلقه‌اي در زنجير امت قرار دادي و داراي آرماني بس بزرگ هستي. آري، روي سخن من با تو اي خواهر عزيز، است كه بر روي تمام احساست پا گذاشتي و فقط بخاطر حق و خير در مسيري گام نهادي كه عايشه‌ها و اسماءها و فاطمه‌ها بودند. با تويي كه براي رسيدن به هدفت به تندي رعد و برق‌هاي ويرانگر به قوت طوفان‌هاي شديد و با ثبات و پايداري و بسوي كمال مي‌شتابي. و اين است همان حقيقت درخشان و همان قانون مقدسي كه هيچ حكومتي نمي‌تواند آن را لغو كند. و انسان هم نمي‌تواند اين اهداف را به بازي بگيرد.

«اندرياس موروا» در كتاب طريق السعادة اوصاف جوانان را اينگونه بيان مي‌كند. «اشتياق وافر داشتن به حيات عاشقانه و عاطفي، و زندگي همراه با حماسه و شجاعت يعني خوشمزگي و بي‌پروايي وتمايل سوي اصلاح».

پس محبت و شجاعت از اوصافي است كه در يك جوان يافت مي‌شود. محبت، ستون و ركن يك زندگي است و هيچ كس اين امر را نمي‌تواند ناديده بگيرد. من هم هرگز نمي‌گويم كه قلبها را بشكنيد محبت نورزيد و عواطف را زير پا نهيد. اما مي‌گويم كه عاطفه گاهي اوقات چنان محدود و تنگ مي‌شود كه فقط يك نفر را در بر مي‌گيرد و گاهي همين عاطفه چنان تنزل مي‌كند كه ديگر جايي برايش نيست. و گاهي اوقات چنان اوج مي‌گيرد كه آرمانهاي انساني را در بر مي‌گيرد. و مي‌گويم: عواطف خود را از خاستگاه شهوات بايد بالا برد. محبت بورزيم

اما محبتي كه به معناي گسترده و وسيع، كه شامل حق و خير و زيبايي باشد. چون ما وظيفه سنگين بر دوش داريم. امروز قشر طلاب كه به عنوان قشر بيدار شده جامعه‌اند، بايد جامعه خفته را بيدار سازند. چون جامعه خواب آلود قبل وقتي صداي تقدير از زبان سيد جمالها و محمد عبده و قاسمي و شيخ طاهر الجزايري و آلوسي و رافعي و رشيد رضا و ديگر بزرگواران شنيدند بيدار شدند. در همين زمان بنگريم مگر شيخ ما، ضيايي بزرگ عليه الرحمة جامعه خفته ما را بيدار نساخت ما بايد او را كه تمام هستي خودش براي بيدار نمودن جامعه ما گذاشت سرمشق خود قرار دهيم و فرياد بر آوريم كه ضيائي! راهت براي هميشه پابرجاست.

آري برادر و خواهر عزيزم ما كه جوانيم اهدافمان و آرمان والايمان را هيچگاه فراموش ننماييم.

چون عزت و قدرت از آن مؤمنان است پس مؤمن باشيم.

و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين

...........................
نویسنده: شیخ ابراهیم ابرایمی (مدرس مدرسه علوم دینی اسماعیلیه گیاهدان قشم)
منبع: مجله نور( ضياء)
بازديد:1126| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت