« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

بخش کاربری

نام کاربری:
کلمه عبور:
 

ام المؤمنین ام حبیبه رضی الله عنها | اهل بیت رسول 14 آبان 1392
ام المؤمنین ام حبیبه رضی الله عنها

ام حبیبه(رمله) دختر ابوسفیان یکی از اشراف قریش بود. در ابتدای ظهور اسلام ابوسفیان رئیس و سردار قریش محسوب میشد و شدیدترین دشمنی را بر اسلام و مسلمین روا میداشت. معاویة بن ابوسفیان-رضی الله عنه- بنیانگذار دولت اموی در شام برادر تنی این بزرگ بانو بود. قبل از ظهور دین مبین اسلام رمله با پسر عمهء رسول خدا-صلی الله علیه وآله وسلم- عبیدالله بن جحش ازدواج کرد. عبیدالله با مسیحیت انس گرفته بود.

بعد از بعثت رسول خدا-ص- آل جحش به کلی به دین اسلام مشرف شدند. از آن جمله همسر عبیدالله، رمله دختر ابوسفیان نیز علیرغم مخالفتهای پدرش دین اسلام را پذیرفت. ناگفته نماند ام جمیل دختر حرب، دشمن سرسخت اسلام که در قرآن از او به حمالة الحطب تعبیر شده نیز عمه ی او بود ولی رمله با وجود داشتن چنین خانواده ای اسلام را پذیرفت و تسلیم اوامر الهی شد.

او با علاقهء قلبی اسلام را پذیرفت. بعضی فکر میکنند چون عبیدالله ایمان آورد رمله هم به تبعیت از او اسلام را پذیرفت ولی چنین نبود، بلکه او با میل شخصی و علاقهء قلبی اسلام آورد. گواه این مطلب اینکه او درست زمانی مشرف به اسلام شد که دین اسلام شدیداً از طرف بنی امیه و بخصوص ابوسفیان پدر او تحت فشار و خصومت بود.

چون آزار و اذیتها در مکه فزونی یافت رسول خدا-ص- به مسلمانان اجازه داد به حبشه هجرت کنند تا حداقل مدتی از این ستمها در امان بمانند. ام حبیبه-رض- نیز به همراه همسرش عبید الله عازم حبشه شد. دخترش حبیبه در حبشه به دنیا آمد و از همان زمان بود که به ام حبیبه موسوم شد.

در دیاری دور افتاده و در شهری غریب، مسلمانان مناسک دینی، عقیدتی خود را انجام میدادند و منتظر بودند ببینند در مکه چه اتفاقی خواهد افتاد. اخبار و اطلاعاتی که از مکه به گوش آنان میرسید بسیار تکان دهنده بود. خبر از کفر و بت پرستی، ممانعت از فرامین الهی، ظلم و ستم بر اهل و عیال مسلمانان در مکه واقعاً مسلمانان را آزار میداد. کفار مکه به این نیز اکتفا نکردند و قاصدانی را نزد نجاشی پادشاه حبشه فرستادند تا از این طریق بر مهاجرین نیز ظلم و ستم روا دارند و نگذارند به راحتی در حبشه زندگی کنند.

روزی همسرش از راه رسید و اعلام کرد که به دین مسیحیت گراییده و نصرانی شده است!! عبیدالله خیال میکرد ام حبیبه به تبعیت از او اسلام را پذیرفته و خود انگیزه ای برای قبول اسلام نداشته است. به همین خاطر این بار نیز که به دین مسیحیت متمسک شده بود از او خواست دین اسلام را رها کند و مسیحی گردد. اما ام حبیبه (رضی الله عنها) با ایمانی راسخ خواسته ی او را رد کرد و با این کار خود ثابت کرد که ایمان او قلبی بوده است و اینطور نبوده که فقط برای رضایت همسرش ایمان آورده باشد. ام حبیبه-رضی الله عنها- سعی کرد شوهرش را نصیحت کند ولی او همچنان بر انحراف رفت و راه گمراهی را پیش گرفت.

ام حبیه-رض- در دیار غریب، با دختری شیرخواره به سختی زندگی میکرد. ناگهان رسول خدا-ص- از او خواستگاری نمود. ام حبیبه-رضی الله عنها- چندی بعد عازم مدینه شد و با این سفر خود دو هجرت را در کارنامهء خویش ثبت نمود.

وقتی مشرکین پیمان صلح حدیبیه را شکستند و بهد از آن پی بردند کخ توانایی مقابله با لشکر اسلام را ندارند ابئسفیان را به نمایندگی از قریش نزد پیامبر-ص- فرستادند. ابوسفیان به مدینه رسید و نزد رسول خدا-ص- رفت و سعی کرد رسول خدا-ص- را راضی کند که مدت صلح را به بیش از ده سال تمدید نماید ولی پیامبر-ص- قبول نکرد.

ابوسفیان متوجه شد به راحتی نمیتواند کاری از پیش ببرد! تصمیم گرفت به خانه ی دخترش رمله برود و خستگی سفر را از تن بیرون کند. ام حبیبه-رضی الله عنها- در عین حال که تلاش میکرد با پدرش مهربان باشد و به او احسان کند، آنچه مربوط به ایمان و اسلام او میشد را حاضر نبود حتی در قبال پدرش فروگذار کند. او پدرش را به اسلام فرا خواند و سعی کرد او را تسلیم اوامر الهی گرداند ولی او تمرد جست و غرور او اجازه نداد به اسلام بپیوندد. سپس ابوسفیان دست خالی و بدون اینکه سفرش کوچکترین نتیجه ای در پی داشته باشد راهی مکه گردید.

مسلمانان قاطعانه برای جنگ آمادگی پیدا کردند تا به مکه حمله ور شوند. در این میان ام حبیبه-رض- از یک جهت خوشحال بود که در زیر پرچم اسلام پیروزمندانه به مکه میرود و از طرف دیگر نگران بود که مبادا پدر و خویشاوندان او کافر از دنیا بروند. در بین راه ابوسفیان دوست قدیمی خود عباس بن عبدالمطلب (عموی پیامبر خدا) را ملاقات نمود. عباس او را نصیحت کرد تا اسلام را بپذیرد. ابوسفیان نیز توصیهء او را عملی کرد. با این کار او از دست سپاهیان اسلام جان سالم بدر برد و امنیت یافت. ام حبیبه-رضی الله عنها- از اسلام آوردن پدرش خوشحال شد و به علاوه وقتی شنید رسول خدا-ص- میفرماید: هرکس به خانه ی ابوسفیان وارد شود در امان است به مراتب بر خوشحالی او افزوده شد.



بازديد:2414| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت