« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

حکم گذاشتن ريش و کوتاه کردن آن | مقالات 6 شهريور 1392
حکم گذاشتن ريش و کوتاه کردن آن

در زبان عربي به ريش لحيه گفته مي شود ومنظور از لحيه موهايي است که بر فک پاييني صورت مي رويد لذا در مورد تراشيدن موهاي گردن اتفاق است چون ريش محسوب نمي شود.

درلسان العرب و معجم الوسيط آمده است (اللحية شعر الخدين و الذقن) يعني ريش به موي دو گونه و چانه گفته مي شود و در معجم مقاييس اللغه آمده است ( اللحي العظم التي تنبت عليه اللحية من الانسان و غيره) يعني لحي به استخواني گفته مي شود که ريش انسان بر آن مي رويد. و در مصباح المنير لحيه به ريشي که از چانه پايين آمده اطلاق شده است.

مذاهب چهارگانه اهل سنت کوتاه کردن ريش را مکروه يا حرام دانسته اند.

در بدائع الصنائع كاساني آمده است (حلق اللحية من باب المثلة ..وهو تشبه بالنصارى) تراشيدن ريش از باب مثله است و تشبه به نصاري مي باشد.
امام قرطبي مي گويد: (لا يجوز حلقها و لا نتفها و لا قصها) يعني تراشيدن و کندن و کوتاه کردن ريش جايز نيست.

امام نووي مي گويد: (المختار ترکها علي حالها و ألا يتعرض لها بتقصير شيء اصلا) يعني قول راجح آن است که ريش به حال خود رها کرده شود و چيزي از آن کوتاه نگردد.

شيخ الاسلام ابن تيميه مي گويد: (يحرم حلق اللحية ) يعني تراشيدن ريش حرام است.

جمهور بر عدم جواز کوتاه کردن ريش به احاديث خِلقي وفعلي و قولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ادله عقلي استدلال مي کنند :

1- در روايتي که مسلم روايت کرده جابر بن سمرة رضي الله عنه مي گويد: (کان رسول الله کثير شعر اللحية) يعني پيامبر داراي موي ريش فراوان بود.

2- ابي هريره رضي الله عنه از رسول الله صلي الله عليه و سلم روايت مي کند که فرمودند: ( جزوا الشوارب و أرخوا اللحي ) يعني سبيلهايتان را کوتاه و ريشهاي خود را دراز کنيد.

3- گذاشتن ريش و رها کردن آن از هدي انبيا و مرسلين و سلف صالح است و از هيچکدام از صحابه روايتي که دلالت بر تراشيدن ريش يکي از آنها باشد نقل نشده است بلکه ريش در ميان آنها از منزلت بالايي برخوردار بود وحاضر بودند سرشان از بدنشان جدا شود اما ريش خود را از دست ندهند.

و در مورد فعل ابي هريره و ابن عمر که ريش خود را وقتي که به اندازه يک قبضه رسيد کوتاه کردند مي گويند: حجت در روايت راوي است نه در فعل و رأي او، و شکي نيست که قول و فعل رسول الله صلي الله عليه و سلم اولي تر به تبعيت از قول و فعل هر شخص ديگري است .

4- گذاشتن ريش امري فطري است و در ميان همه ي امت ها رايج بوده لذا احاديث فعلي براي دلالت بر فطري بودن آن کفايت مي کرد اما از آنجا که احاديث قولي بسيار زيادي که دلالت بر امر به رها کردن ريش و کوتاه کردن سبيل دارند وارد شده، اين سنت فطري را در دين اسلام بصورت يکي از شعائر ديني درآورده ومانند ساير شعائر محافظت بر آن واجب است.

5- پيامبر از اينکه مردان خود را به شکل زنان در بياورند نهي کرده است و در روايتي که امام بخاري روايت کرده آمده است (لعن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - المتشبهين من الرجال بالنساء ، والمتشبهات من النساء بالرجال ) يعني رسول خدا کساني از مردان که خود را به شکل زنان در مي آورند و کساني از زنان که خود را به مردان شبيه مي کنند لعنت کرده است . از آنجا که مهمترين فارق بين مرد و زن ريش است لذا رها کردن آن واجب است تا مصداق لعنت رسول الله قرار نگيرد.

ابن القيم رحمه الله مي گويد: ( وأما شعر اللحية ففيه منافع، منها الزينة والوقار والهيبة، ولهذا لا يُرى على الصبيان والنساء من الهيبة والوقار ما يُرى على ذوي اللحى، ومنها التمييز بين الرجال والنساء .) در ريش منافع زيادي وجود دارد که از آن جمله زينت و وقار و هيبت و بزرگي است لذا هيبت و وقاري که براي صاحبان ريش هست براي بچه ها و زنان نيست و از منافع ديگر آن تشخيص مرد از زن است.

6- تراشيدن ريش و کوتاه کردن آن تغيير در خلقت خداست و رسول خدا کساني که براي زيبايي در خلقت خدا تغيير بوجود بياورند را لعنت کرده است.
بعضي از علما سلف و خلف کوتاه کردن ريش در صورتي که به اندازه يک قبضه (گرفتن با دست ) رسيد را جايز دانسته اند و به آن رخصت داده اند البته منظور کوتاه کردن مازاد بر يک قبضه است نه کمتر از آن. مستند آنها فعل بعضي از صحابه مثل ابي هريره و ابن عمر است .

در ميان علماي معاصر بعضي از علما تراشيدن و کوتاه کردن ريش را جايز مي دانند.

ادله قائلين به عدم وجوب گذاشتن ريش و جواز کوتاه کردن آن:

1- در روايتي که ابن جرير نقل کرده زيد بن حبيب رضي الله عنه در داستان دو فرستاده کسري به نزد رسول الله صلي الله عليه و سلم مي گويد: (ودخلا علي رسول الله و قد حلقا لحاهما و أعفيا شواربهما فکره النظر اليهما و قال: ويلکما من أمرکما بهذا؟ قالا:امرنا ربنا يعنيان کسري فقال رسول الله : و لکن ربي أمرني بإعفاء لحيتي و قص شاربي) يعني آن دو فرستاده بر رسول خدا وارد شدند در حالي که ريشهاي خود را تراشيده و سبيلهاي خود را باقي گذاشته بودند پيامبر از نگاه کردن به آنها کراهت داشت و به آنها فرمود چه کسي شما را به اين کار دستور داده آن دو گفتند پروردگار ما و منظورشان کسري بود. رسول الله صلي الله عليه و سلم فرمود: اما پروردگار من مرا به رها کردن ريش و کوتاه کردن سبيل دستور داده است.

همچنين ابوهريره رضي الله عنه از رسول الله صلي الله عليه وسلم روايت مي کند که ايشان فرمودند: (من فطرة الاسلام أخذ الشارب و اعفاء اللحي فان المجوس تعفي شواربهم و تحفي لحاهم فخالفوهم خذوا شواربکم و أعفوا لحاکم). يعني گرفتن سبيل و رها کردن ريش از فطرت اسلام است مجوس سبيلهايشان را رها مي کنند و ريشهاي خود را مي تراشند پس با آنها مخالفت کنيد سبيلهاي خود را کوتاه و ريشهاي خود را رها کنيد.

و در حديثي که ابوهريره رضي الله عنه از رسول الله صلي الله عليه وسلم روايت مي کند ايشان مي فرمايند: (إن أهل الشرک يعفون شواربهم و يحفون لحاهم فخالفوهم فأعفوا اللحي و أحفوا الشوارب) يعني مشرکان سبيلهاي خود را رها مي کنند و ريشهاي خود را مي تراشند پس با آنها مخالفت کنيد ريشهايتان را رها و سبيلهاي خود را کوتاه کنيد.

امر به رها کردن ريش در اين احاديث بخاطر مخالفت با مجوس و مشرکين است و از آنجا که مخالفت، يک علت معقولة المعني است و امکان از بين رفتن علت و به تبع آن از بين رفتن معلول وجود دارد گذاشتن ريش واجب نيست.

2- همه ي علماء مفهوم مخالفه را قبول ندارند پس امر به يک چيز حرمت ضد آنرا لازم نمي کند.

3- رسول الله صلي الله عليه و سلم به نماز با دمپايي و رنگ کردن موي سفيد بخاطر مخالفت با يهود و نصاري امر کرد در حالي که اين دو واجب نيستند پس ريش نيز چنين حکمي دارد. در روايتي که ابي امامه باهلي رضي الله عنه نقل کرده آمده است: (فقلنا : يا رسول الله، إن أهل الكتاب يقصون عثانينهم، ويوفرون سبالهم؟ قال: فقال النبي - صلى الله عليه وسلم - "قصوا سبالكم ، ووفروا عثانينكم، و خالفوا أهل الكتاب) يعني ما به رسول الله گفتيم: اهل کتاب ريشهاي خود را کوتاه و سبيلهايشان را بزرگ مي کنند پيامبر فرمود: سبيل هايتان را کوتاه کنيد و ريشهاي خود را بزرگ و با اهل کتاب مخالفت کنيد.

4- إعفاء و رها کردن ريش يکي از خصلت هاي فطرت است و همين دال بر عدم وجوب آن است.

در روايتي که ام المومنين عائشه رضي الله عنها روايت کرده رسول الله صلى الله عليه وسلم مي فرمايد: ( عشر من الفطرة: قص الشارب وإعفاء اللحية والسواك ....) يعني ده چيز از فطرت است کوتاه کردن سبيل و رها کردن ريش و مسواک زدن.

و همچنين أبي هريرة رضي الله عنه روايت کرده که رسول الله صلى الله عليه وسلم مي فرمايد: (من فطرة الإسلام الغسل يوم الجمعة وأخذ الشارب وإعفاء اللحى) يعني غسل روز جمعه و گرفتن سبيل و رها کردن ريش از امور فطري اسلام است.

در اين احاديث رها کردن ريش در کنار امور مستحب چون غسل جمعه و مسواک زدن آمده لذا همان حکم به آن تعلق مي گيرد.

5- در سنت ثابت است که ابي هريره وعبدالله بن عمر رضي الله عنهما زماني که ريششان به اندازه گرفتن با دست مي رسيد از طول يا عرض آن مي گرفتتند در حالي که خود روايت کرده اند ( أمرنا بإحفاء الشوارب و إعفاء اللحية) يعني امر شديم به کوتاه کردن سبيل و رها کردن ريش) پس اين مخالفت فعل راوي با روايت او دلالت بر انصراف امر به استحباب دارد چرا که فعل صحابي ممکن است براساس دليلي باشد که به او رسيده و آنرا بيان نکرده باشد. ووقتي که گرفتن از قسمتي از ريش جايز باشد کوتاه کردن آن نيز جايز است و نهي در احاديث قولي متوجه کساني است که ريش خود را بتراشند.

...............................................................................
نويسنده: شیخ محمد تشيخ (مدرس مدرسه علوم ديني اسماعيليه)
بازديد:14334| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت