« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

مراحل خلقت انسان در شکم مادر | مقالات 2 ارديبهشت 1392
مراحل خلقت انسان در شکم مادردنيا قبل از قرن بيستم، از دانش «جنين شناسي» معلومات دقيق و روشني نداشت. در قرن هفدهم جهان علم را عقيده بر آن بود كه انسان به صورت كامل انساني خود، در حيوان منوي مرد شكل مي گيرد. يعني اينکه اگر شما بتوانيد حيوان منوي مرد را گرفته و آن را به وسيلهء دستگاهي بزرگ بسازيد، در آن انسان كامل اندامي را با تمام تفاصيل آن خواهيد ديد. اين نظريّه نهايتاً مفيد اين معني بود كه انسان در شكم مادر خود مراحلي از تطوّر را نمي پيمايد بلكه بدون طي كردن اين مسير طولاني از تطوّر، يكباره به طور كامل آن خلق مي شود.
در قرن هجدهم تئوري فوق از نظر دانشمندان إبطال گرديد؛ زيرا دانشمندان در اين قرن به كشف تخمك زن موفق گرديدند. و در اينجا بود كه علم تمام توجّه خود را به سوي زن و نقشي كه در تكامل جنين بر عهده دارد، معطوف ساخت و در اين ميان، نقش مرد به كلي از نظر افتاد. چه دانشمندان به اين نظر برگشتند كه انسان كامل در تخمك زن شكل مي گيرد؛ زيرا تخمك زن از حيوان منوي (اسپرم) مرد بزرگتر است و در حقيقت تنها نقشي كه نطفهء مرد بر عهده دارد، عمليهء بارور سازي يا «تلقيح» مي باشد و بس. اين نظريّه همچنان تا قرن بيستم بر كرسي داوري در اين عرصه نشسته بود.
در قرن بيستم علم آمد تا صورت مسأله را كاملاً عوض نموده و تصويري جديد از جنين را در شكم مادرش به دست دهد و اين تصوير جديد را با وسايل و ابزارهاي پيشرفته يي كه مي توانند حتي دوران رشد و تطوّر جنيني انسان را كاملاً عكس برداري نمايند، طوري پشتيباني نمايد كه در صحت و درستي آن جاي هيچگونه شك و ابهامي باقي نگذارد.
در حالي كه قرآن كريم بيش از چهارده قرن قبل، حتي پيش از آنکه دنيا از دوران حيات جنيني انسان كمترين آگاهيي داشته باشد، در اين باره تصويري روشن و دقيق ارائه كرده و مراحل و اطوار تكامل جنين را به دقّت تمام توصيف نمود.
توجّه كنيد به آيات 12 ـ 14 از سورهء مؤمنون:
{ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ، ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ، ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ }
«همانا آفريديم انسان را از سلالهء گل خالص، پس آنگاه او را نطفه گردانيده و در جاي استوار (صلب و رَحِم) قرار داديم، آنگاه نطفه را علقه (پارهء خون) و علقه را مبدل به پارهء گوشت و سپس آن گوشت را تبديل به استخوان نموديم. و سپس بر استخوانها گوشت پوشانيديم و پيكر آن را كامل كرديم و پس از آن با دميدن روح، خلقتي ديگر انشا نموديم، آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده»
و اينك همراه با آيات فوق الذكر، تطوّر مرحله به مرحلهء جنين را در روشنايي علم جديد دنبال مي كنيم تا به اعجاز علمي آيات فوق بهتر و بيشتر آشنا گرديم:
1. در اولين بند از اين آيات كريمه، ملاحظه مي كنيم كه قرآن اصل خميرمايهء انسان را از گِل معرفي مي كند. چنانکه در آيهء 14 سورهء رحمن نيز مي گويد:
{ خَلَقَ الإِنسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ }
« انسان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد »
اين آيات كريمه دقيقاً «گِل» را به عنوان مادهء اصلي خلقت انسان معرفي مي كنند و اين گِلي كه در همه جاي زمين موجود است. دانشمندان علم جديد اين گِل را به آزمايشگاه بردند تا با تجزيهء دقيق آزمايشگاهي بدانند كه متشكل از چه عناصري است. آنها در نتيجه گيريهاي آزمايشگاهي دريافتند كه گِل متشكل از هزده عنصر است. آنگاه جسم انسان را مورد تجزيه و تحليل آزمايشگاهي قرار داده و با شگفتي مشاهده كردند كه جسم انسان نيز متشكل از همين عناصر هژده گانه مي باشد.
علّامه شيخ محمد متولي الشعراوي مفسّر معاصر قرآن كريم، در كتاب «الادلهء الماديهء علي وجود الله» مي گويد: «اينك اعجاز علمي قرآن كريم در پشت ميز آزمايشگاه و در برابر چشمان مسلح علم به تجلي نشسته است. روشن است كه مشاهدهء آزمايشگاهي غير از جدال فلسفي است. اينجا فلسفه نيست و منطق هم نيست كه داوري مي نمايد. اينجا اطاق آزمايشگاه است!».
شهيد سيدقطب (رح) صاحب تفسير «في ظلال القرآن» نيز در ذيل آيهء 14 سورهء مباركهء رحمن مي گويد:
«تعبيري كه قرآن كريم در اين آيه از مادهء خلقت انسان به كار گرفته، تعبير «صلصال» است. صلصال گِل خشك شده به نحوه يي است كه اگر چيزي را به آن بزنيم از آن صدا و جرسي برمي خيزد. امروزه با تحليل هاي آزمايشگاهي اثبات گرديده است كه جسم انسان محتوي همان عناصر تكوينيي است كه در خاك و گل زمين موجود است، چه در اين تحليل ها جسم انسان متشكل است از كربن، اكسيژن، هايدروژن، فسفر، كبريت، ازت، كلسيم، پتاسيم، سديم، كلور منيزيم، آهن، منگنز، سرب، يُد، فلورين، كوپالت، زنك، سلكون و آلومينيوم؛ كه اين عناصر عين همان عناصر سازندهء خاك مي باشند. هرچند ميزان موجوديت اين عناصر از انسان تا انساني ديگر و همچنان از انسان تا خاك متفاوت است، اما حقيقت اين است كه عناصر تشكيل دهندهء خاك و انسان همينهاست».
2. قرآن كريم در بند دوم آيهء مباركهء 12 از سورهء مؤمنون به بيان مرحلهء ديگري از مراحل تطوّر جنين مي پردازد:
{ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ }
«سپس او را به صورت نطفه يي در جايگاهي استوار قرار داديم»
صاحب تفسير «في طلال القرآن» در ذيل تفسير اين آيهء مباركه مي گويد: «همان طوري كه از آيهء نخست استنباط مي شود، پيدايش جنس انسان اساساً از سلالهء خاك است و او در مسير تطوّر طولاني مرحله به مرحلهء خويش، فاصلهء دراز ميان دو نقطهء (خاك ـ انسان) را طي مي نمايد. خاك در حقيقت طور اوّليّه نشأت آدمي است و انسان طَور اخير و طراز تمام شدهء خلقت وي. البته قرآن، چگونگي طيّ مسير انسان را در فرايند تطوّر از خاك تا به انسان، به تفصيل مطرح نمي كند، بلكه آنچه را كه دقيقاً مطرح مي كند، سرفصل هر مرحله از مراحل تطوّر دوران جنيني اوست كه اولين فصل آن قرار گرفتن نطفه در رحم مادر مي باشد. اما اينکه تطوّر ازخاك تا به انسان چگونه انجام مي گيرد، در اينجا علم است كه نظريات متعددي را ارائه كرده و نردبان معيني از نشو و ارتقا را براي وصل حلقات سلسله ميان خاك تا انسان، به كار گرفته است. روشن است كه علم در اين كوشش خود مي تواند درست عمل نموده باشد و هم مي شود كه به خطا رفته باشد. پس شايسته نيست كه ميان حقايق ثابت و قطعيي كه قرآن در اين زمينه مطرح كرده است و ميان كوشش هاي علميي كه در راستاي يافتن حلقاتي معين و سيستماتيك از اين تسلسل انجام مي گيرد، به هر قيمت ممكن ارتباط برقرار نموده، يا اين دو را به هم مخلوط گردانيم چرا كه حقيقت قرآني قطعي و ثابت است در حالي كه تلاش هاي علمي تا به قطعيت نهايي خويش مي رسند، از گزند خطاها در اما ن نمي مانند؛ يك نظريّهء علمي امروز اثبات مي شود و فردا در اثر دست يابي بشر به وسايل وروش هاي جديدتر، نقض مي گردد.
اما همينجا بر سر اين مرحله از مراحل تطوّر جنيني انسان، با يك معجزهء علمي ديگر قرآني رو به رو مي شويم.
قرآن در آيات (4-6) سورهء «طارق» مي گويد:
{ ...يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ }
«انسان بايد بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است! از يك آب جهنده آفريده شده است، آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود»
آري؛ انسان از آب جهنده يي خلق شده است كه از صُلب مرد و ميان استخوانهاي سينهء زن بيرون مي آيد. نكتهء بسيار مهم اين است كه قرآن دقيقاً آشيانهء آب مني مرد و آب زن را معرفي كرده و مي گويد كه جايگاه آب مني مرد «صُلب» وي؛ و جايگاه آب نطفهء زن، ميان «ترائب» وي است: { يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ } : «صُلب» همان استخوانهاي فقاري پشت مرد است و «ترائب» استخوانهاي علوي سينهء زن و اين رازي است كه در گنجينه هاي علم الهي بود و بشر تا نيمهء قرن بيستم هيچ چيز از آن نمي دانست. چنين است كه علم جديداً به اين حقيقت قرآني پي برده است كه آب مني مرد در استخوانهاي فقاري پشت وي و آب زن در استخوانهاي علوي سينهء اش قرار دارد.
- - -
3. قرآن كريم در توصيف مرحله يي ديگر از مراحل تطوّر جنين مي گويد: همين كه نطفه در رحم زن قرار گرفت، در مسير تطوّر خود به خون بسته يا (علقه) تبديل مي شود.
{ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً }
«آنگاه نطفه را به صورت علقه در آورديم»
در اينجا زمام سخن را به پروفيسر كانادايي «كيث. ل. مور» مي سپاريم. او از مشهورترين دانشمندان جهان در علم «جنين شناسي»، رئيس بخش تشريح جنين در دانشگاه «تورنتوي كانادا» و رئيس اتحاديهء دانشمندان جنين شناس امريكا و كانادا است و كتاب وي در زمينهء «جنين شناسي» جايزهء اوّل جهاني را به دست آورده است.
او مي گويد: وقتي جنين در شكم مادرش به رشد و نمو آغاز مي كند، شكل آن شبيه علقه يا كِرم است؛ زيرا هنگامي كه با اشعه از مرحلهء آغازين پيدايش جنين تصويربرداري كردند و اين تصوير را در كنار تصوير «علقه» قرار دادند، مشخص شد كه هر دو تصويرآشكارا با هم شباهت دارند. و چون به پروفيسر كانادايي موصوف گفته شد كه «علقه» در زبان عربي به معناي خون بسته است، پروفيسر موصوف مدهوش گرديده و در اوج حيرت گفت: آنچه در قرآن ذكر شده است تنها توصيف دقيق شكل خارجي جنين نمي باشد، حيرت من آنگاه بيشتر مي شود كه مي بينم توصيف قرآن شكل خارجي و تكوين داخي جنين، هر دو را در بر گرفته است؛ به دليل اينکه ابزارهاي ما نشان داده است كه خون در مرحلهء «علقه» در عروق بسيار باريك جنين محبوس گرديده و در نهايت به شكل خون بسته تبديل مي شود. پس قرآن نه فقط شكل و تصوير خارجي جنين را در اين مرحله از تطوّر آن بيان نموده است، بلكه حتي ساختار داخلي آن را نيز مشخص گردانيده است.
- - -
4. قرآن كريم در توصيف چهارمين مرحله از تطوّر جنين مي گويد:
{ فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً }
«پس از آن، خون بسته را به مضغه (پارهء گوشت) مبدل ساختيم»
شيخ محمد متولي الشعراوي در تعليقي بر اين آيهء كريمه در كتاب «الادلة المادية علي وجود الله» مي گويد: دانشمندان تصوير اشعه يي را كه از جنين در مرحلهء (مضغه) گرفته شده، با تصوير قطعه يي از خشت خام، يا خاك عجين شده مقابله نمودند، ملاحظه شد كه تصوير هر دو شكل تماماً يكي است.
بلكه حتي خداي سبحان گذشته از توصيف شكل خارجي جنين به تكوين و ساختار داخلي آن نيز پرداخته است. جايي كه در آيهء 5 سورهء حج مي گويد:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَتَرَى الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ }
«ما شما را نخست از خاك آفريديم، آنگاه از آب نطفه و سپس از خون بسته و بعداً از پارهء گوشت تمام و ناتمام ...»
و آنگاه كه دانشمندان پارهء گوشت جنين آدمي را كه طول آن يك سانتي متر بود، از شكم مادر بيرون آورده و در زير ميكروسكوب الكتروني تشريح نمودند، مشخص شد كه بعضي از دستگاه هاي داخلي وجود جنين در حال ساخته شدن و بعضي ديگر آن هنوز در ساختار ابتدايي خويش قرار دارد و هنوز ساختمان داخلي آن تمام نشده است.
دقّت كنيد كه اگر قرآن كريم مي گفت: «از پارهء گوشت تمام خلق شده»؛ اين توصيف بر حقيقت ساختار جنين در مرحلهء تبديل آن به پارهء گوشت، منطبق نمي گرديد؛ زيرا چشمهاي مسلح ميكروسكوب هاي الكترونيكي بعداً كشف مي كرد كه ترتيب ساختمان داخلي «پارهء گوشت» جنيني، هنوز در تمام بخش هايش به اتمام نرسيده است. برعكس اگر قرآن در توصيف تطوّر جنين ازخون «بسته» به «پارهء گوشت» مي گفت: «پارهء گوشت تمام خلق نشده»، باز هم اين توصيف نمي توانست بر حقيقت تكوين آن تماماً انطباق كامل داشته باشد؛ زيرا بعداً مشاهده مي شد كه بخش هايي از اين ساختار تماماً خلق شده اند. بنابراين، تنها توصيفي كه مي توانست در اين مرحله از رشد جنين، توصيف دقيق و كاملي باشد همين توصيف قرآني «پاره گوشت تمام خلق شده و تمام خلق نشده» است و بس. و در اينجاست كه مي بينيم باز در مرحلهء چهارم از تطوّر جنين، يكي ديگر از معجزات علمي قرآن كريم در زير دوربينهاي الكترونيك به تجلّي مي نشيند.
شيخ شعراوي مي افزايد: دكتور «كيث. ل. مور» پروفيسر كانادايي كه قبلاً نيز در اين بحث از او نام برديم، تمام تطوّرات جنين در شكم مادرش را با پيشرفته كاملاً با آنچه كه قرآن كريم در اين باره گفته است انطباق دارد؛ از اولين مرحلهء حيات جنيني گرفته تا آخرين مرحلهء آن، به شمول مرحلهء استخوان بندي و ...
وقتي به دكتور «كيث. ل . مور»گفته شد: آيا ممكن است پيامبر اسلام - صلى الله عليه وسلم - هزار و چهار صد سال قبل، اين همه تفاصيل را در مورد تطورات جنين دانسته باشند و بناءً معلومات شخصي شان را در اين مورد ارائه كرده باشند؟ او در پاسخ گفت: محال است! زيرا در آن عصر دنيا ابداً به اين حقايق آشنا نبود و حتي اين قدر هم نمي دانست كه جنين در شكم مادرش چندين مرحله از تطوّر را پشت سر مي گذارد، چه رسد به اينکه بتوان تصور كرد كه دنيا در عصر رسالت حتي مراحل اين تطور را نيز به دقّت مي شناخته است؛ كاري كه علم حتي امروز هم با تمام پيشرفت هايي كه انجام گرفته، به سادگي نمي تواند آن را كاملاً توصيف نمايد. بلكه حتي علم تا كنون نتوانسته اطوار و مراحل رشد جنين را نامگذاري كند لذا از روي ناچاري اين اطوار و مراحل را شماره گذاري كرده است، به گونه يي كه پيچيدگي و ابهام در آن كاملاً مشهود و آشكار است. در حالي كه قرآن كريم، علاوه بر توصيف دقيق مراحل جنين، نامها و عناوين ساده، معيّن و نهايت دقيقي را براي اين مراحل نيز معرفي كرده است.
دكتور «كيث. ل .مور» مي افزايد: هم اكنون اين حقيقت همچون آفتاب برايم مبرهن است كه به طور حتم اين آيات از بارگاه خداوند - جل جلاله - به سوي محمد - صلى الله عليه وسلم - نازل شده است و همين امر خود برايم اين حقيقت روشن و قاطع را اثبات مي كند كه محمد - صلى الله عليه وسلم - پيامبر خدا است. وقتي به وي گفته شد: در اين صورت آيا شما به دين اسلام مشرف نمي شويد؟ او گفت: من آماده هستم تا در چاپ بعدي كتابهاي خويش به اين حقيقت اعتراف كرده و بر حقّانيت اين دين مبين گواهي دهم!
همچنان در سيمينار بزرگي علميي كه مشهورترين دانشمندان علم جنين شناسي در سطح دنيا را گرد آورده بود، آيات قرآنيي كه در بارهء تطوّر جنين آمده است بر آنان قرائت گرديد. با آنکه اكثريت اين دانشمندان مسلمان نبودند اما كسي از آنان به خود جرأت نداد تا بگويد كه: ميان آيات قرآن كريم و يافته هاي جديد علمي، تصادم وجود دارد. فقط يك تن از آنها به طور غير مستقيم به مسألهء وراثت اشاره كرد و گفت: برنامهء وراثتي انسان در نطفهء مرد وجود دارد و تفاصيل انساني كه متولد مي شود و اينکه آيا او مرد است يا زن، رنگ چشم، رنگ پوست، رنگ مو و ساير مشخصات ژنتيك وي در ژنهاي وراثتي موجود است. اما او هرگز نمي دانست كه قرآن از موضوع وراثت هم غفلت نكرده و اين افتخار نيز به قرآن مربوط مي شود. بناءً وقتي آيات مباركهء 17 ـ 18 و 19 سورهء «عبس» بر وي تلاوت شد، فريادي از قلب وي برخاست و در تالار سيمينار پيچيد. آري؛ او با نداي بلند چنين گفت:
هرگز ممكن نيست كه قرآن از بارگاه غير خداوند بزرگ بوده باشد و من به اين حقيقت اعتراف مي كنم!
آيات سورهء «عبس» اين است:
{ قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ، مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ. مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ. ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ }
«اي كشته باد انسان! چرا تا اين حد كفر و عناد مي وردز، از چه چيز خلق شده است؟ از نطفه يي، خدا اين نطفه را آفريد و به دقّت همه چيز را در آن گنجانيد، سپس راه (كمال) را بر او سهل و آسان ساخت» [عبس/17-20]
6. سپس به ششمين مرحله كه ايجاد پوشش گوشتي بالاي استخوان است، قدم مي گذارد.
{ فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً }
«سپس استخوان را با گوشت پوشانيديم»
و در اينجاست كه انسان در برابر حقايق عظيم علمي ديگري از اعجاز قرآن كريم قرار مي گيرد.
صاحب تفسير «في ظلال القرآن» از جملهء آناني است كه دهشت و حيرت خود را در برابر اين عظمت پنهان نموده نتوانسته و در حالي كه با جملات و عباراتي خاشعانه كه فقط مي تواند از قلب و روان يك عبد عارف و يك بندهء خاشع پروردگار متعال برخيزد، آن ذات يگانه را مي ستايد و در ادامه مي گويد :
در اينجا انسان در برابر آنچه كه قرآن از حقيقت ساختمان جنين مكشوف ساخته است، بي اختيار مدهوش مي شود، چرا كه اين حقايق فقط در اين اواخر با پيشرفت هايي كه در علم «جنين شناسي تشريحي» به دست آمده، وارد حوزهء شناخت هاي بشري گرديده است. قرآن در اينجا صراحتاً مي گويد كه ساختار استخواني جنين قبل از ساختار گوشتي آن شكل مي گيرد. و علم با تمام تواضع در برابر قرآن زانو مي زند تا بگويد كه: بلي؛ تمام ابزارها گواهي مي دهند كه سلول هاي استخواني جنين قبل از سلول هاي گوشتي وي شكل مي گيرند، از آن رو كه سلول هاي استخواني غير از سلول هاي گوشتي است. در آغاز هيكل استخواني جنين ساخته مي شود و بعد از آن است که سلولهاي گوشتي به فعاليت ساختماني خود آغاز مي نمايند و حتي پيدايش يك سلول از سلول هاي گوشتي هم قبل از پيدايش سلول هاي استخواني به مشاهده نرسيده است.
بناءً شايسته است تا يك بار ديگر با همه وجود، در برابر اين آيهء مباركه بايستيم و بخوانيم كه:
«سپس گوشت پاره را به استخوان مبدّل ساختيم، و پس از آن استخوان را با گوشت پوشش داديم»
پاك است پروردگار عليم و بزرگ است اين قرآن عظيم!
7. همراه با شهيد سيّد قطب (رح) با سياق قرآن مي پيونديم تا ببينيم كه باز، اين جنين بشري در شاهراه تكامل خود به كدام مرحلهء ديگر از مراحل تطوّر خويش قدم مي گذارد.
{ ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ }
«سپس (تا دميدن روح) خلقتي ديگر انشا نموديم؛ آفرين بر قدرت كامل بهترين آفريننده»
و اين همان مرحله يي است كه انسان در آن داراي ويژگيهاي برتر انساني خود يعني همان ويژگيهايي مي شود كه او را از قطار ساير حيوانات جدا مي سازد از آن رو كه جنين انسان در اطوار و مراحل خلقت خود با جنين حيوان كاملاً شباهت دارد. پس وجه تمايز اساسي با حيوان فقط در اين نكته از آيهء مباركه مضمر است كه مي گويد: جنين انسان خلقتي ديگر نيز دارد و در اين خلقت خويش طوري ديگر از تحول را مي پيمايد كه در اين طور، او از حيوانات ديگر متمايز گرديده، استعداد ارتقا و عروج را پيدا مي نمايد در حالي كه جنين حيوان به همان مرتبهء حيواني خويش باقي مانده و از ويژگيهاي تكامل و ارتقا بهره مند نمي شود.
آري؛ خداي عزّوجلّ انسان را در آخرين مرحلهء تطوّر جنيني آن، خلعت ديگري مي پوشاند كه اين خلعت «آدميّت» اوست. در حالي كه جنين حيواني در همان آخرين مرحلهء تطوّر حيواني خود متوقف مي شود و به همين دليل است كه حيوان ـ بر خلاف آنچه پاره يي از نظريّات مادي مي گويند ـ نمي تواند به طور ميكانيكي از مرتبهء حيواني خويش به مرتبهء انساني تطوّر نمايد؛ زيرا اين دو با هم اختلاف نوعي دارند. اختلاف نوعي از آنجا پديدار مي شود كه انسان با يك «نفخهء الهي» از سلالهء خاكي به سلالهء انساني عروج نموده و سپس بر اثر اين «نفخهء مقدّس»، جنين انساني به «خلقتي جديد» و به ويژگيهاي جديدي آراسته مي شود. و البته در اين خلقت جديد، اين تدبير الهي و توانمندي هاي مطلق اوست كه عمل مي كند؛ چه اين آرايش نوين هرگز از راه تطوّر ميكانيكي انجام پذير نيست.
علم جديد در اين ميدان نيز نه با مادّيون، كه با قرآن همراه است؛ ماديون «انسان» شدن آدمي را طوري از اطوار ترقي حيواني او دانسته و فرضيهء خويش را بر اين پايه بنا مي كنند كه حيوان ويژگيهاي تطوّر را تا بدانجا با خود حمل مي كند كه به مرتبهء انساني مي رسد در حالي كه واقعيت هاي مشاهده شدهء علمي، اينگونه تفسير ميان پيوند انسان و حيوان را إبطال مي نمايند.
مشاهدات علمي مي گويند كه: حيوان هرگز ويژگيهاي انساني را با خود حمل كرده نمي تواند، بلكه در همان حدود جنسيت حيواني خويش متوقف مي شود و اين انسان است كه ويژگيهاي معيني را دارا مي گردد؛ ويژگيهايي كه به هيچ وجه نتيجهء تطوّر ميكانيكي وي نبوده بلكه موهبت خاصّي از يك نيروي خارجي مي باشند.
شهيد سيدقطب در اين باره مي گويد: وقتي پاي علم بشري به ميان مي آيد و صحبت از آن چيزي مي شود كه امروز آن را «معجزات علم» مي نامند، مردم از خود بي خود گرديده و دست و پايشان را گم مي كنند. مثلاً وقتي بشر موفق به ساختن دستگاهي مي شود كه مي تواند بدون دخالت مستقيم انسان به يك راه خاصي برود، همه انگشت حيرت به دندان مي گزند. در حالي كه اگر يك لحظه به مراحل خلقت و تطوّر خويش در حيات جنيني بينديشيم، بايد براي هميشه مبهوت و مدهوش باقي بمانيم. اما بشر عادت كرده است كه پنجره هاي چشم و قلب خود را به روي مشاهدهء اين معهجزات الهي ببندد؛ زيرا «عادت« و «الفت» حقيقت عظمت اين معجزات را از قلبها و عقلهاي ما ربوده است. اگر ما فقط به اين نكته فكر كنيم كه موجود پيچيده يي همچون «انسان» با تمام ويژگيها، اوصاف و مميزات خويش، در يك نقطهء نهايت كوچگي به نام «نطفه» گنجانيده شده است كه آن را چشم غير مسلح ديده نمي تواند، و باز اگر در نظر بگيريم كه همهء اين خصوصيات و مميزات، آرام آرام خودشان را در مراحل تطوّر جنيني نشان مي دهند، به خصوص آنگاه كه جنين از تطوّر حيواني به معراج گاه تطور انساني خويش قدم مي گذارد. و باز اگر بياييم و اين جنين را در قامت طفلي ببينيم كه نطق مي كند و علاوه بر وراثت هاي عام بشري، داراي موهبت هاي ويژه و استعدادهاي منحصر به فرد خودش هم هست. و باز اگر يك بار ديگر به عقب برگرديم و همان «نطفه» يا نقطهء كوچك ذره بيني را در نظر بگيريم كه اين «طفل» و اين «انسان» با تمام او صاف و خصوصياتش در همان نقطهء كوچك جا به جا شده است. آري؛ مجرد تفکّر ما در همين يك نقطهء ذره بيني، كافي است كه قفل دلهاي ما را بگشايد و ما را به عظمت خالق و عظمت آفرينش وي رهنمون گردد.

..................................................
برگرفته از کتاب تجلي قرآن در عصر علم
عبدالرؤوف مخلص هروي استاد دانشکدهء شرعيات دانشگاه هرات افغانستان
بازديد:3874| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت