« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

درمان ضعف ايمان «بخش اول» | مقالات 25 مرداد 1391
درمان ضعف ايمان «بخش اول»ضعف ايمان، بسان يک بيماري است که بايد درمان شود. رسول اکرم - صلى الله عليه وسلم - فرموده اند : «ايمان در درون هريک از شما چنان کهنه مي شود که لباس کهنه و مندرس مي گردد. پس از خدا بخواهيد که ايمان را در دل هايتان تازه کند» . از اين حديث کاملاً روشن مي شود که ايمان در قلب همانند لباس دچار کهنگي و فرسودگي مي شود و گاهي قلب مؤمن را پوششي ابر مانند از معصيت در بر مي گيرد که آن را تاريک مي کند؛ رسول اکرم - صلى الله عليه وسلم - اين شکل از تاريکي قلب را بدين گونه براي ما به تصوير کشيده اند که : «هيچ قلبي نيست مگر ابري چون ابر ماه دارد که هرگاه ماهِ تابان را فرا گيرد، تاريک مي شود و چون از آن کنار رود، از حالت گرفتگي در مي آيد و درخشان مي شود».
گاهي ابرها روشني ماه را مي پوشاند و پس از مدّتي که ابرها پراکنده و دور مي شود، نور ماه در آسمان نمايان مي گردد. قلب مؤمن نيز گاهي اين چنين در پسِ ابر تاريک معصيت قرار مي گيرد و نورش پنهان مي شود و انسان را تاريکي و اندوه فرو مي برد؛ اگر آدمي براي افزايش ايمانش به کمک خداي متعال کوشش کند، آن ابر تاريکي و معصيت کنار مي رود و نورِ ايمان باز مي گردد.
يکي از مهمترين نکات قابل توجّه در شناخت مسأله ي ضعف ايمان و راه هاي جلوگيري و درمان آن، دانستن اين نکته و باور است که ايمان، کم و زياد مي شود و اين، يکي از باورهاي ريشه اي و اعتقادات مهم اهل سنت و جماعت است. ايمان عبارتست از : اقرار به زبان، اعتقاد به قلب و عمل به اعضا و جوارح که با اطاعت، فزوني مي يابد و با عصيان و معصيت، کاسته مي شود. بسياري از نصوص کتاب و سنّت، باور کم و زياد شدن ايمان را تأييد مي کند؛ از جمله آيه ي 4 سوره ي فتح و آيه ي 124 سوره ي توبه و بسياري از آيات ديگر. همچنين رسول اکرم - صلى الله عليه وسلم - فرموده اند : «هر کس از شما که عمل منکري ببيند، آن را با دستش تغيير دهد، پس اگر نتوانست با زبانش و اگر نتوانست، با قلبش (آن عمل را تغيير دهد و آن را در دل بد بداند) و اين مرحله، ضعيف ترين درجه ي ايمان است».
تأثير اطاعت در افزايش ايمان و تأثير معصيت بر کاهش ايمان، امري کاملاً معلوم و بلکه تجربه شده است. مثلاً شخصي به بازار مي رود و زيورآلات و کالاهاي زيادي در بازار مي بيند و سر و صدا و فريادهاي تبليغاتي بازاريان را مي شنود؛ اين شخص پس از بازار به قبرستان مي رود و به حال و هوايي ديگر فرو مي رود که متفاوت از حالت وي در بازار است. بنابراين قلب به سرعت دگرگون مي شود و از حالي به حال ديگر مي گردد. در رابطه با موضوع مورد بحث ما يکي از بزرگان سلف گفته است : «اين، از فقه و دانش شخص است که در حفظ و نگه داشت ايمانش کوشا باشد و نسبت به آنچه ايمانش را مي کاهد، حساسيت و توجه به خرج دهد؛ همچنين دانستن اينکه آيا ايمان کم يا زياد مي شود؛ نيز از نشانه هاي دانش و فقه شخص است. همچنان که شناختن راه هاي وسوسه گري شيطان، نشانه ي فقاهت و دانش مي باشد».
البته اين نکته نيز قابل توجّه است که اگر نقص ايمان، به ترک واجب و وظيفه اي شرعي يا انجام عمل حرامي بينجامد، شخص به بي توجّهي، ضعف ايماني و شکست شديدي مبتلا گشته که به شدّت نکوهيده و زشت است و بايد به سوي خدا توبه و رجوع کند و براي درمان اين سستي و بي توجّهي دروني خود، دست به کار شود. اما اگر سستي و کوتاهي به گونه اي است که انسان، واجبي را ترک نمي کند يا حرامي مرتکب نمي شود و فقط در انجام مستحبات غفلت مي ورزد، بايد بکوشد تا توان، طراوت و هيجان دروني خود را براي عبادت تقويت نمايد و به فکر چاره افتد و آهنگِ خودسازي و تقويت طراوت و احساسات ديني و ايماني نمايد. رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - فرموده اند: «هر عملي از نشاط و قوّت برخوردار است و هر قوّتي دچار سستي مي گردد؛ پس هر کس که سمت و سوي سستي و ضعفش به جانب سنّت من باشد، رستگار مي شود و هر کس که ضعفش به سوي غير آن باشد (و رو به بدعت و وانهادن سنّت ها و وظايف ديني اش نهد)، هلاک و نابود مي گردد».
خوب است پيش از پرداختن به راه هاي درمان ضعف ايمان، به اين نکته اشاره کنيم که بسياري از کساني که احساس مي کنند به قساوت قلب و سنگدلي دچار شده اند، در پي راهکارهاي خارجي براي درمان اين حالت دروني خود هستند و با وجودي که مي توانند، درمان را از خود و بسترهاي دروني خود بياغازند، به ديگران و نسخه هاي آنان دل مي بندند و تکيه مي کنند. اين يک اصل است که انسان، درمان قساوت قلب را بايد از خود و توانايي هاي دروني خود آغاز کند. چرا که ايمان رابطه اي ميان بنده و خدايش مي باشد. در ادامه به برخي اسباب شرعي اشاره مي کنيم که هر مسلماني مي تواند بر پايه ي آن به درمان ضعف ايمانش بپردازد و قساوت قلبش را براساس آن و پس از توکّل به خداوند متعال و با مجاهده ي نفس، از ميان ببرد:
1- تدبّر و انديشه در قرآن کريم که بيانگر همه چيز و نوري است که خداوند متعال بندگانش را به آن هدايت مي فرمايد. بدون ترديد در قرآن درماني بزرگ و دارويي اثرگذار براي بيماري ضعف ايمان وجود دارد. خداوند متعال مي فرمايد :(وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرْءانِ مَا هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنيِنَ( (إسراء : 82)يعني: «و ما آياتي از قرآن فرو مي فرستيم که مايه ي بهبودي دل ها (از قساوت قلب و بيماري هاي جهل و گمراهي) و رحمت مؤمنان است». اما راه درمان به وسيله ي قرآن با تدبر و انديشيدن در آيات و رهنمودهاي الهي ميسّر مي گردد.
رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - همواره در قرآن تدبّر و انديشه مي فرمود و آن را در نماز شب تلاوت مي کرد؛ حتّي آن بزرگوار در يکي از شب ها در نماز يکي از آيات را آن قدر تکرار فرمود که صبح شد. آن آيه، آيه ي 118 سوره ي مائده بود که :(إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ العَزِيزُ الحَکيِمُ) يعني: «اگر آنان را مجازات کني، بندگان تو هستند و اگر از ايشان درگذري (باز هم خود بهتر مي داني و قطعاً مي تواني) چرا که غالب و توانا و حکيمي».
رسول اکرم - صلى الله عليه وسلم - به حدّي در قرآن انديشه مي فرمود که حد و اندازه ي آن قابل درک نيست. عطاء - رضي الله عنه - مي گويد : به همراه عبيدالله بن عمير(رض) به نزد ام المؤمنين عايشه ي صدّيقه رضي الله عنها رفتم. عبيدالله بن عمير گفت : «ما را از عجيب ترين کاري که از رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - ديده ايد، آگاه سازيد؛ عايشه رضي الله عنها گريست و فرمود : آن حضرت يک شب (به قصد نماز) برخاست و فرمود : «اي عايشه! مرا بگذار تا خدايم را عبادت کنم». عايشه مي گويد که به آن حضرت گفتم : به خدا قسم که من هم نزديکي شما را دوست دارم و همان چيزي را دوست دارم که مايه ي سرور و شادابي شما است. وي در ادامه مي فرمايد : آن حضرت برخاست، وضو گرفت و شروع به نماز فرمود. ايشان آن چنان گريست که دامنش (جلوي لباسش) خيس شد و آن طور گريه اش را ادامه داد که زمين (جايگاه نماز و سجده گاهش) نيز خيس شد؛ بلال رضي الله به قصد اذان آمد و آن حضرت را که در حال گريه ديد، گفت : اي رسول خدا! اين همه گريه ميکنيد؟ در حالي که خداوند، گناهان گذشته و آينده ات را آمرزيده است. آن حضرت فرمود : «آيا بنده ي شکرگذاري نباشم؟ ديشب بر من آياتي نازل شد که واي بر هر کس که آن را بخواند و در آن نينديشد :(إِنَّ فِي خَلْقِ السَمَاوَاتِ وَ الأرْضِ وَ اختِلاَفِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ لَأَيَاتٍ لِأُولِي الأَلْبَابِ، الَّذينَ يَذْکُرُونَ اللهَ قِيَاماً و قُعُوداً و عَلَي جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَکِّرُونَ في خََلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (آل عمران : 190 و 191)
يعني : «قطعاً در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه ها و دلايلي براي خردمندان است؛ همان کساني که خدا را ايستاده و نشسته و بر پهلوها ياد مي کنند و درباره ي آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند (و مي گويند :) پروردگارا! اين (نظام حيرت انگيز را) بيهوده نيافريده اي، تو منزّه و پاکي (و کار بيهوده نمي کني)؛ پس ما را از عذاب آتش محفوظ بفرما».حديثي که گذشت، دليل محکمي بر وجوب تدبّر و انديشيدن در آيات قرآن است.
قرآن، مطالب مختلفي در بر دارد و شامل توحيد، وعده و وعيد، احکام، اخبار و داستان، اخلاق و منش ها است و آثار و نتايج گوناگوني بر نفس مي گذارد؛ برخي از سوره ها، بيشتر از ديگر سوره ها در دل انسان ترس و هراس (از آخرت و وعيدها) مي افکند. در اين باره رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - فرموده اند: «مرا سوره هاي هود، واقعه، مرسلات، عم يتساءلون و إذا الشمس کوّرت، پير کرده است». آري اين سوره ها حاوي مطالب بزرگ و سنگيني از جمله حقايق ايمان و مسؤوليت هاي بزرگي است که قلب رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - را با تمام سنگيني و عظمتش آکنده و مملو کرد و آثارش بر مو و چهره ي رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - نمايان گشت. از جمله آنکه خداوند فرمود :(فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَ مَنْ تَابَ مَعَکَ( (هود : 112)يعني: «پس همان گونه که فرمان يافته اي (در راه دعوت و مبارزه) استقامت کن همراه کساني که (از کفر و شرک، دست کشيده اند و) با تو (به سوي خدا) برگشته اند (و ايمان آورده اند)».
صحابه ي بزرگوار پيامبر اکرم - صلى الله عليه وسلم - نيز، قرآن مي خواندند، در آن تدبّر مي کردند و بسيار متأثّر و دگرگون مي شدند. ابوبکر - رضي الله عنه - ، رقيق القلب و نازک دل بود که هر گاه در نماز امامت مي کرد و کلام الهي را مي خواند، نمي توانست خودش را از گريه کنترل کند.
عمر - رضي الله عنه - نيز آن چنان از تلاوت قرآن متأثر و دگرگون مي شد که پس از خواندن نخستين آيات سوره ي طور بيمار شد :
(إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ مَا لَهُ مِن ذَافِعٍ ) (طور : 7 و 8)
يعني : «قطعاً عذاب پروردگار واقع مي شود و (چنان اتفاق مي افتد که) هيچ کس و هيچ چيزي نمي تواند از وقوع آن جلوگيري کند».
باري عمر فاروق - رضي الله عنه - در نماز صبح سوره ي يوسف را مي خواند که صداي گريه اش در آخرين صف ها شنيده مي شد، آن هنگام که گفته ي يعقوب را در آيه ي 86 تلاوت مي کرد که :(إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَي اللهِ )يعني : «شکايت پريشاني و اندوه خود را تنها به خدا مي برم».
عثمان - رضي الله عنه - مي فرمايد: «اگر قلوب ما پاک و پاكيزه بود، مي شد، از کلام خداوند سير نمي شد». آن بزرگوار مظلومانه و در حالي شهيد شد که قرآن مي خواند و خونش بر مصحف شريف ريخت. درباره ي صحابه در اين موضوع اخبار و روايات زيادي آمده است. ايوب (رح) مي گويد : باري سعيدبن جبير رحمه الله را ديدم که در نماز اين آيه را بيست و چند مرتبه تکرار مي فرمود که :(وَ اتُّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللهِ )يعني : «و از عذاب روزي بترسيد که در آن به سوي خدا بازگردانده مي شويد». اين آيه، آخرين آيه اي است که بر پيامبر اکرم - صلى الله عليه وسلم - نازل شده و ادامه ي آن چنين است :(ثُمَّ تُوَفَّي کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاَ يُظْلَمُونَ)يعني : «سپس به هر کس آنچه را به دست آورده، به تمامي پس داده مي شود و به آنان ستم نخواهد شد».
ابراهيم بن بشار (رح) مي گويد : آيه اي که علي بن فضيل با خواندنش مُرد، اين آيه است که :(وَ لَوْ تَرَي إِذْ وُقِفُوا عَلَي النَّارِ فَقَالوا يَلَيْتَنَا نُرَدُّ)يعني : «آن گاه که تو (اي محمد) ايشان را ببيني که (در کنار) آتش دوزخ نگه داشته مي شوند و (هول و هراس جهنّم آنان را بر مي دارد و از ترس) مي گويند: اي کاش بار ديگر به دنيا برمي گشتيم ...»
ابراهيم بن بشار مي گويد : علي بن فضيل با خواندن اين آيه وفات نمود و من خودم در نماز جنازه اش شرکت کردم. سلف صالح به هنگام تلاوت آيات سجده نيز دچار دگرگوني و هيجان مي شدند؛ يکي از بزرگان سلف هنگام تلاوت آيه ي 109 سوره ي اسراء که مي فرمايد : «و بر چهره ها فرو مي افتند و مي گريند (و خواندن قرآن) بر تواضع آنان در برابر خدا مي افزايد»، سجده ي تلاوت کرد و سپس خودش را سرزنش نمود و گفت : اين سجده است؛ پس گريه کجا است؟»
بزرگترين تدبّر، انديشه در مثال هاي قرآني است. خداي متعال در قرآن مثال هاي زيادي مي زند که ما را به تذکّر (پند گرفتن) و تفکّر بيندازد. خداوند متعال مي فرمايد : (وَ يَضْرِبُ اللهُ الأَمْثَالَ لِلنّاسِ لَعلَّهُمْ يَتَذکّرونَ( (ابراهيم : 25)يعني : «خداوند براي مردم مثل ها مي زند تا پند گيرند».همچنين در آيه 21 سوره ي حشر مي فرمايد : (وَ تِلْک الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ)يعني : «... ما اين مثال ها را براي مردم بيان مي کنيم تا شايد که ايشان بينديشند».
باري يکي از بزرگان سلف، پس از انديشيدن در مثالي قرآني نتوانست معنا و کنه آن مثال را بفهمد، لذا شروع به گريستن نمود؛ از او سؤال شد : چرا گريه مي کني؟ پاسخ داد : خداوند متعال مي فرمايد :(وَ تِلْک الأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ العَالِمونَ( (عنکبوت : 43)يعني : «اينها مثال هايي است که ما براي مردم مي زنيم و جز عالمان، آن را نمي فهمند».
وي گفت : من مثال را نفهميدم و بنابراين عالم و فرزانه نيستم و بر خلأ و فقدان علمي خويش مي گريم.
خداوند متعال در قرآن کريم، مثال هاي زيادي زده که بايد در هر يک انديشيد و از هرکدام پند گرفت؛ از جمله : مثال کسي که آتش بر مي افروزد. (سوره ي بقره، آيه ي 17)، يا مثال شخصي که همانند چوپان گوسفندان ندا سر مي دهد و ديگران را به راه درست فرا مي خواند و آنان (کافران)، همانند گوسفندان چيزي نفهمند (بقره : 171)؛ يا مثال هاي ديگري که در آيات مختلف آمده که مي توان به اين آيات اشاره کرد : (بقره : 261)، (أعراف : 176)، (جمعه : 5)، (حج : 73)، (عنکبوت : 41)، (هود : 24)، (ابراهيم : 18)، (ابراهيم : 24-25)، (نور : 35)، (نحل : 75) و (زمر : 29)؛ به هر حال منظور اين است که به مثال هاي قرآني باز گرديم و باتوجّه خاص آنها را تلاوت کنيم و در هر يک از آنها بينديشيم.
ابن قيم رحمه الله، مختصر و شيوا به بيان چگونگي درمانِ قساوت قلب به وسيله ي قرآن پرداخته و گفته است : «اساس اين کار، انجام دو کار است : * اوّل اينکه قلبت را از فضاي دنيوي و مادّي به فضاي اخروي و معنوي انتقال دهي و آن را در فضايي آرام، آرامش بخشي. * و سپس با تمام وجود، قلبت را متوجه معاني قرآني کني و در پي مفاهيم آن و فهم مقاصد هر يک از آيات باشي و بکوشي سبب نزول هر آيه را دريابي و از آن بهره ي وافر ببري؛ وانگهي آن را در اعمال قلبت فرو ببري و بداني که اگر آيه اي بر دِلَت نشيند، بر بيماري قساوت قلبت غالب مي آيد و به خواست الهي قلبت از قساوت رهايي مي يابد».
2- دومين راهکار درمان سنگدلي و ضعف ايمان، اين است که انسان همواره عظمت الهي را با تمام وجود احساس کند و بکوشد تا اسما و صفات خداوند را بشناسد و در معاني کامل و بي نقص هر يک از آنها بينديشد. اگر چنين احساس و حالتي قلب را فرا گيرد و در وجود انسان جريان يابد، باعث مي شود که اعضاء و جوارح انسان، همواره سخن از چيزي بگويد که قلب در خود دارد. چرا که قلب، همچون پادشاه و فرماندهي عمل مي کند که هريک از اعضاء همانند سربازان و پيروان قلب مي باشد؛ اگر قلب بهبود يابد، اعضاء نيز نيک و شايسته عمل مي کنند و اگر قلب به فساد افتد، اعضاء و جوارح نيز اعمال زشت و فاسد را پيشه مي کنند.
در کتاب و سنّت، نصوص بسياري درباره ي عظمت خداوند وجود دارد که اگر انسان در آن تأمّل و انديشه کند، قلبش مي لرزد و وجودش در برابر خداي بزرگ و بلندمرتبه خاضع و خاشع مي شود و همه ي اعضا و جوارحش در مقابل خداوند سميع و عليم، خميده و فروافتاده مي گردد و خشوع و خميدگي انسان در برابر پروردگار جهانيان افزايش مي يابد. آري خداي بزرگ و مهربان ما، اسماء و صفات پاکي دارد؛ او بزرگ است؛ او محافظ و مراقب است؛ او قدرتمندِ با جبروتي است که والامقام و شکوهمند مي باشد؛ او خداي قوي، قهّار، کبير و فرازمندي است که هميشه زنده است و همگان اعم از جنّ و انس مي ميرند و او نمي ميرد؛ او بر بندگان خود مسلّط است؛ همه چيز فرمانبردار اوست؛ فرشتگان، او را از هيبت و عظمت، حمد و ثنا مي کنند و رعد و برق نيز در برابر خداوند و به خاطر هيبت و عظمتش، در کرنش و ثنا هستند؛ او غالبِ پايدار است؛ انتقام گيرنده ي توانا است؛ هميشه پايداري است که نمي خوابد؛ از همه چيز آگاه است و علمش، همه چيز را در بر گرفته؛ خداوند، از خيانت چشم ها و دزدانه نگاه کردن و از رازهاي نهان سينه آگاه است؛ خداي متعال گستره ي علم و دانش خود را چنين توصيف نموده است که : (وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الغَيْبِ لاَيَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي البَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَهٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّهٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ( (أنعام : 59)يعني : «گنجينه هاي غيب در دست خدا است و کسي جز از آن آگاه نيست. خداوند، از آنچه در خشکي و دريا مي باشد، آگاه است و هيچ برگي فرو نمي افتد مگر اينکه از آن خبر دارد و هيچ دانه اي در تاريکي هاي درون زمين و هيچ چيز تر و خشکي نيست، مگر اينکه در لوح محفوظ ثبت است (و خداوند از آن آگاه)».
خداوند متعال، در بيان عظمتش چنين مي فرمايد : وَ مَا قَدَروا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ القِيَامَهِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ( (زمر : 67)يعني : «آنان، آن گونه که شايد، خدا را نشناخته اند؛ در روز قيامت تمام کره ي زمين در مشت او قرار دارد و آسمان ها با دست راست او در هم پيچيده مي شود».
رسول اکرم - صلى الله عليه وسلم - فرموده اند : «خداوند، در روز قيامت زمين را در مشت مي گيرد و آسمان ها در دست راستش پيچيده و در هم مي گردد. سپس مي فرمايد : مالک و متصرّف (حقيقي) هستم، پس پادشاهان زمين کجايند؟» اگر در داستان موسي - عليه السلام - اندکي تأمّل و انديشه کنيم که چگونه در ميعادگاه از خداوند خواست که خودش را به او نشان دهد، قلب به تپش و لرزه مي افتد. موسي - عليه السلام - گفت : «پروردگار من! خودت را به من بنماي تا تو را ببينم». و خداوند فرمود :(لَنْ تَرَانِي وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَي الجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَّلي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسَي صَعِقاً( (أعراف : 143)يعني : «(تو تاب ديدن مرا نداري و) مرا نمي بيني؛ اما به کوه بنگر (که اگر با آنکه از تو بزرگ تر و نيرومندتر است، در برابر تجلّي من تاب آورد و) بر جاي خود استوار بماند، تو هم مرا خواهي ديد؛ اما هنگامي که پروردگارش بر کوه تجلّي فرمود، آن را در هم کوبيد (و پوچ و پراکنده اش کرد) و موسي بيهوش بر زمين افتاد ...»
هنگامي که رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - اين آيه را خواندند و تفسير کردند، انگشت ابهام را بر بند بالايي انگشت کوچک نهادند و فرمودند : «کوه در هم پيچيد و با خاک يکسان شد». منظور رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - از گذاشتن انگشت ابهام بر کوچک، نماياندن اندازه ي تجلّي خداوندي بر کوه بود که خداوند اندکي بر کوه تجلّي فرمود و کوه نيز تاب نياورد و از هيبت تجلّي خداوندي در خود فرو رفت و کوبيده شد. خداوند متعال، «حجابش، نور است که اگر آن را پديدار و هويدا سازد، انوار جلالتش تا آنجا که چشم مخلوق کار مي کند را به آتش مي کشد».
رسول اکرم - صلى الله عليه وسلم - بزرگي و جلال خداوند را چنين بيان فرموده اند : «هنگامي که خداوند، در آسمان درباره ي مسأله اي حکم مي فرمايد، فرشتگان، براي اظهار اطاعت حاضر مي شوند و نداي خداوند، چنان با عظمت است که گويا زنجير آهنين با سنگ کوبيده مي شود و اين صدا در قلوب فرشتگان نفوذ مي کند و آنان را به خوف و وحشت مي اندازد و آن گاه که ترس و اضطرابشان از دل هايشان برداشته مي شود، مي گويند : پروردگارتان چه فرمود و آنان پاسخ مي دهند که حق و راست گفت و او بلندمرتبه و بزرگ است».
نصوص بسياري در بيان عظمت پروردگار وجود دارد که مقصود از آوردن اين چند نمونه، اين است که با تأمّل در اين نصوص در عظمت خداوند بينديشم و از اين روش که سودمندترين راه درمان ضعف ايمان است، بهره بريم. ابن قيّم رحمه الله در کلامي دلنشين و شيوا، عظمت پروردگار را چنين بيان کرده است که : «او، کسي است که امور تمام ممالک را زيرنظر دارد؛ تنها اوست که امر و نهي مي کند و تنها اوست که مي آفريند و روزي مي دهد؛ زنده مي کند و مي ميراند؛ حکومت ها را دگرگون مي کند، حکومتي مي برد و حکومت ديگري مي آورد؛ امر و فرمانش در آسمان ها، در زمين و در همه جاي عالم نافذ است؛ حکمش در خشکي و دريا جريان دارد؛ علم و دانشش هر چيزي را در بر گرفته و همه چيز را به شمارش در آورده است؛ گستره ي سمع و شنوايي او از صداها فراتر است که هرگز گوناگوني صداها، بر او مشتبه و پوشيده نمي گردد، بلکه هر ناله و فريادي را به هر زباني که باشد، مي شنود و نيازهاي گوناگون هر ناله و صدايي را در مي يابد و چنين نيست که شنيدن سخني، او را از شنيدن سخن ديگري باز بدارد؛ کثرت و گوناگوني سؤال ها و درخواست ها او را به اشتباه نمي اندازد و از اصرار نيازمندان خسته و رنجور نمي گردد؛ گستره ي ديدش، همه چيز و همه جا را به زير نظرش مي آورد، حرکت آرام مورچه را بر سنگ خارا و سخت رست در شب تاريک مي بيند؛ هيچ غيب و نهاني برايش معنا ندارد و همه چيز برايش مشهود و آشکار است و هر راز و رمزي نيز بر او نمايان؛ همه ي موجودات آسمان و زمين همواره نيازمند او هستند و او نيز همواره ناظر بر آفريده هايش مي باشد و هر وقت متصرّف در شؤون مخلوقاتش؛ آمرزنده ي گناهان است و گشاينده ي نيازها؛ اوست که سختي ها را برطرف مي کند و هم اوست که هر شکسته اي را اصلاح مي کند و حال هر آسيب ديده ي را نيکو مي گرداند؛ فقير را بي نياز مي کند و گمراه را هدايت؛ سرگشته را ره مي نمايد و غم و سختي غمديده را برطرف مي سازد؛ گرسنه را سير مي کند و برهنه را لباس مي پوشاند؛ بيماران را شفا مي بخشد و زيان و بدي را از بلاديده بر مي دارد؛ اوست که توبه ي توبه کننده را مي پذيرد، نيکوکار را پاداش مي دهد، مظلومان را ياري مي رساند و ظالمان و ستم پيشگان را نابود مي کند؛ بدي ها را مي پوشاند و آبروها را مصون مي دارد؛ عدّه اي را بالا مي برد و برخي را پست مي کند؛ اگر همه ي مخلوقاتش از اول و آخر و همه ي اهل آسمان و زمين، انسان ها و جنّ ها به گونه اي تقوا پيشه کنند که گويا در قلب متّقي ترين مخلوق جاي گرفته اند، در مُلک و عظمت خداوندي ذرّه اي فزوني ايجاد نمي شود و اگر همه ي اينها به گونه اي راه نافرماني و فجور در پيش گيرند که گويا در قلب فاجرترين شخص جاي گرفته اند، از ملک و عظمت پرودگار، ذرّه اي کسته نمي گردد؛ اگر همه ي زميني ها و آسماني ها، انسان ها و جنّ ها، زندگان و مردگان و هر تر و خشکي در يک ميدان جمع شوند و هر کدامشان چيزي بخواهند و خداوند نيز خواسته ي هر کدامشان را برآورده سازد، از خزانه هاي او اندازه ي ذرّه اي هم کم نمي شود؛ او نخستين بي آغاز است که پيش از همه ي موجودات بوده و پيش از او هيچ موجودي نبوده است؛ آخرِ بي انتها است که پس از همه ي موجودات، باقي و بر جا است؛ اوست ظاهر و پيدا که تمام عالَم، بودنش را فرياد مي زند و اوست باطن و نهان که عقل ها از ادراکش ناتوان است و خردها بر شناخت شايسته اش عاجز؛ بزرگوار است و بلندمرتبه؛ به ذکر و ياد از همه سزاوارتر و به عبادت و بندگي از همگان شايسته تر؛ اوست که به شکر و تشکّر اولويت دارد و هم اوست مهربان ترين پادشاه؛ او بخشاينده ترين است و مالک بي شريکي که تنها و يگانه مي باشد و همال و همتايي ندارد؛ صمد و بي نياز است و فرزندي ندارد؛ بلندمرتبه ي والامقامي است که او را همانندي نيست؛ همه چيز جز ذات او، نابود و فاني مي شود و هر چيز مُلک جز اوزوال مي پذيرد؛ تنها به خواست او است که بنده توفيق اطاعت مي يابد؛ از هر عصيان و معصيتي آگاه است؛ او، مهرباني است که اگر از او اطاعت شود، بي پاداش نمي گذارد و اگر از او نافرماني شود، مي آمرزد و درگذر مي فرمايد؛ هر عذاب و گرفتش، از عدل اوست و هر نعمتي از فضل و دهش او؛ نزديک ترين گواه است و مراقب هميشه آگاه؛ اوست که به امور بندگان مي پردازد، آنان را راه مي نمايد و اجل و مهلتشان را مي نگارد و به آنها مهلت مشخصّي ارزاني مي دارد؛ دل ها به او وابسته است و به سوي او پر مي کشد؛ هر سر و نهاني بر او آشکار است؛ هر آنچه بخواهد، مي کند و براي هر عذاب يا بخششي، تنها همين کافي است که اراده کند و گويد : بشو، و آن هم مي شود.

.........................................................
نویسنده : محمد بن عبد الله الدويش
مترجم: محمدابراهيم کياني
بازديد:4875| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت