« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

اسباب و عوامل سعادت | مقالات 31 خرداد 1391
اسباب و عوامل سعادت

تمام تلاشها و فعالیت های انسان در زندگی دنیا برای رسیدن به سعادت است. انسان آرزو دارد خوشبخت شود اما راه رسیدن به آنرا نمی داند عده ای خوشبختی را در مال و بعضی در مقام و بعضی دیگر در نسب می دانند. جهان غرب سعادت را در حیات دنیا منحصر کرد و برای بدست آوردن آن کوشید نتیجه جهانبینی او اوج پیشرفت و ترقی مادی نسبت به قرون گذشته بود اما با وجود این هنوز خود را خوشبخت نمی داند .

اختراعات و ترقی مادی اسباب ترفه را بوجود آورد اما در کنار خود انواع و اقسام بیماریهای جسمی صعب العلاج یا ناعلاج و بیماریهای روحی روانی و ناهنجاریهای اخلاقی و اجتماعی را حاصل گشت .

از جهتی متمدن و پیشرفته و از جهتی دیگر منزوی و واپس گرا . این نتیجه ی توجه صرف به مادیت و فاصله از معنویت و تعالیم غیبی بود.

غرب امروز اگر چه از جهت پیشرفت مادی و تکنولوژی بسیار مترقی تر از جهان هزار سال پیش است اما از جهت اخلاق و معنویت و پایبندی به هنجارهای اجتماعی بسیار عقب مانده تر است و چه بسا همین سبب، عاملی برای سیر قهرقرایی او گردد.

یکی از دلایلی که باعث شد کمونیستها منکر خدا و عالم غیب شوند محدود بودن آنها در دائره احساسات بود یعنی تا چیزی را بوسیله ی یکی از حواس خود درک نکنند به آن معتقد نمی شوند برای مثال حکومت کمونیستی شوروی سابق را در نظر بگیریم رهبرانش با شعار عدالت اجتماعی از طریق اقتصاد سوسیالیستی اتحاد فراگیری را در شوروی بوجود آوردند و به تبلیغ تفکر خود در نقاط مختلف جهان اقدام کردند که البته طرفداران بیشماری در سرار عالم برای خود فراهم نمودند آن قدر پیشرفت کردند که در زمان خود پیشوای علم مادی و پیشرفت بحساب می آمدند حتی از زمین هم پافراتر گذاشتند و به فضا دست یازیدند اما نهایتا در اوج پیشرفت متوقف شدند و اتحاد آنها در هم شکست و نتوانستند مردمانشان را به سعادت مزعوم خویش برسانند .

سعادت تنها در مادیت نیست، جسم و حیات مادی فانی است آنچه که باقی می ماند معنویت است. خداوند بوسیله یک سری عوامل معنوی که فطرت نامیده می شود و موثر در سرنوشت انسانهاست یکایک انسانها و فراتر از آن تمام موجودات را هدایت کرده است که از آن به هدایت تکوینی خدا تعبیر می شود اگرچه انسان به مقتضیات زمانه و با تحولات مادی و فرهنگی تغییر می کند اما آن فطرت و سرشت پاک انسانی همواره او را همراهی می کند و این نعمتی است که از جانب خدا در نهاد یکایک انسانها به ودیعه گذاشته شده است حضرت رسول صلی الله علیه وسلم فرمود: (کل مولود یولد علی الفطرة فأبواه یهودانه أو ینصرانه)

یعنی هر طفلی که متولد می شود بر سرشت پاک متولد می گردد (که مبتنی بر توحید است) و این پدر و مادر هستند که او را یهودی یا نصرانی می کنند. (تغییر و انحراف فطری زمانی صورت می گیرد که از ابتدا تربیت ناصحیح صورت گرفته باشد یا طفل در جو و محیطی پرورش یابد که فساد و تباهی در آن وجود دارد و این ناهنجاریها در روند شکل گیری شخصیتی طفل بعنوان ارزش تجلی پیدا کند که در این صورت امید بازگشت به فطرت پاک، بسیار کم می شود.)

باید توجه داشت که انسان تنها با تکیه بر این فطرت پاک و بی آلایش و آن حس پرستش قادر به پیمودن راه سعادت نیست چرا که در کج راهه ها و بی راهه های وادی زندگی ممکن است از مسیر اصلی منحرف شود و در گودالهای انحراف و شهوات افتد. خداوند با فرستادن انبیا حجت را بر انسانها تمام کرده و با تعالیم ناب آسمانی تنها مسیری که انسان را به سعادت و خوشبختی واقعی و ابدی می رساند رابرای ما معرفی کرده است که از آن به هدایت تشریعی تعبیر می شود.

همه انبیاء برای تبلیغ و رساندن هدایت و دین برحق خدا دعوت دادند در جهان کسی حرف اول را می زند و قدرت برتر محسوب می شود که بتواند بر فکر و روح مردم مسلط شود امروز داعیان فساد و فحشاء و مادی گرایی فعالیت های گسترده ای دارند در حالیکه داعیان دنباله رو انبیاء قلیل و کمند.

طاعت نور است و معصیت ظلمت، گناهان باعث مرگ قلبی انسان ها می شوند رابطه گناه و عقوبت آن رابطه ای مستقیم است یعنی هر گناهی که انسان انجام می دهد با عقوبت خاص خود جواب داده خواهد شد ( الجزاء من جنس العمل ) و این توبه است که عقوبت را از انسان دور می کند.

گناهکار هر چه بیشتر گناه می کند سایه ظلمت را در قلبش افزایش می دهد در نتیجه سرگردانی او بیشتر می شود و در گمراهی ها و بدعت ها می افتد در حالی که خودش متوجه نیست مانند شخص کوری می شود که در تاریکی شب به راه افتاده باشد «ظلمات بعضها فوق بعض»

و با اصرار بر گناهان آن تیرگی قلبی آنچنان تقویت می شود که آثارش در جوارح و اعضاء نیز آشکار می گردد و هر شخصی که دارای فراست باشد اگر او را ببیند متوجه عصیانگریش می شود اما خود غافل است.

«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» خداوند متولّي و عهده دار ( امور ) كساني است كه ايمان آورده اند . ايشان را از تاريكي هاي ( زمخت گمراهي شكّ و حيرت ) بيرون مي آورد و به سوي نور ( حق و اطمينان ) رهنمون مي شود . و ( امّا ) كساني كه كفر ورزيده اند ، طاغوت ( شياطين و داعيان شرّ و ضلال ) متولّي و سرپرست ايشانند . آنان را از نور ( ايمان و فطرت پاك ) بيرون آورده به سوي تاريكيهاي ( زمخت كفر و فساد ) مي كشانند . اينان اهل آتشند و در آنجا جاويدانه مي مانند .

عبادت از دو عنصر اصلی شکل گرفته است: 1- نهایت تواضع و فروتنی و خشیت 2- نهایت حب و علاقه به معبود.

بنده در نزد معبود باید آنقدر خود را حقیر و خوار کند تا بتواند رضایت او را کسب نماید . تا شخص کسی را دوست نداشته باشد و به آن عشق نورزد هرگز نمی تواند علاقه ای نسبت به او از خود نشان دهد شاید علت ضعف ایمان اکثر ما همین باشد آن حب و علاقه که باید نسبت به معبود داشته باشیم در ما نیست یا بسیار کم رنگ است. چگونه می توان این حب و علاقه را در خود بوجود آورد و با این حب شیرینی ایمان و عبادت را چشید؟

مسلم است که مقدمه حب شناخت است پس اول باید معرفت کامل نسبت به خدا داشته باشیم و ذات باری تعالی را آنچنانکه شایسته ی اوست بشناسیم لازم نیست در ذات خدا تفکر کنیم بلکه با نظر و تدبر در مخلوقات می توان به عظمت الله عزوجل پی برد

رسول خدا صلی الله علیه و سلم می فرماید: (تفکروا فی آلاء الله ولا تفکروا فی الله فإنکم لن تقدروا حق قدره) یعنی در آیات و نشانه های خدا تفکر کنید و در ذات خدا نیندیشید چرا که شما آنچنانکه شایسته ذات باری تعالی است نمی توانید به ذات او پی ببرید.

هیچ شکی نیست که ابزارهایی که در اختیار ما قرار گرفته چون چشم و گوش و زبان و غیره همه محدودند اما ذات باری تعالی نامحدود پس هیچوقت محدود نمی تواند نامحدود را احاطه کند و به جزئیات آن پی ببرد لذا با این ابزار ما نمی توانیم ذات خدا را بشناسیم همانند یک لامپ 100 واتی که اگر بیشتر از مقدار ظرفیتی اش جریان الکتریسیته به آن وارد شود منفجر می شود مغز ما هم محدود در دائره ی حواس است و از کنه و کیف عالم غیب بی اطلاع است مگر به آن مقداری که از عالم غیب به ما خبر داده شده باشد.

پس از شناخت حقیقی خدا و پی بردن به عظمت او ودرک این مطلب که انسان موجودی ضعیف و ناتوان است که با توجه و عنایت خدا به این رتبه و جایگاه در عالم هستی دست یافته طبعا خوف الهی و حب او در قلب بوجود می آید

در حدیثی حضرت رسول صلی الله علیه و سلم می فرماید: ( ثلاث من کن فیه وجد بهن حلاوة الإیمان: أن یکون الله و رسوله أحب إلیه مما سواهما و أن یحب المرء لا یحبه إلا لله و أن یکره أن یعود فی الکفر کما یکره أن یقذف فی النار) یعنی اگر سه امر در کسی وجود داشته باشد بوسیله ی آنها حلاوت و شیرینی ایمان را احساس می کند:

1- اینکه خدا و رسول در نزد او محبوبتر از غیرشان باشد

2- دوستی او با انسانها بخاطر خدا باشد

3- همانطور که از پرت شدن در آتش جهنم بدش می آید از کافر شدن متنفر باشد.

شیرینی که بلال آنرا چشید وقتی که اعلان اسلام کرد اربابش أمیة بن خلف انواع و اقسام شکنجه ها در مورد او انجام داد او را در ریگزار داغ عربستان به میخ بست و صخره ای عظیم بر سینه اش گذاشت اما بلال پیوسته بر یگانگی خدا اصرار داشت و أحد أحد می گفت اربابش می گفت کلمه ای غیر از این بگو تا تو را رها کنم اما بلال دست از استقامت و پایداریش بر نداشت تا اینکه ابوبکر صدیق رضی الله عنه که تاجر قریش بود او را خرید و آزاد کرد

بعد از این واقعه از بلال سوال شد چگونه توانستی این شکنجه ها را تحمل کنی گفت: (مزجت حلاوة الإیمان بحرارة العذاب فغلبت حلاوة الإیمان فلم أدریء شیئا.) یعنی با حرارت و شدت عذاب شیرینی ایمان را چشیدم و حلاوت ایمان بر سختی عذاب غالب شد و من هیچ چیز احساس نکردم.

سبحان الله آن همه شکنجه دید اما خود می گوید هیچ احساس نکرده این استقامت و پایداری بلال باعث شد که مقامی نیکو نزد خدا داشته باشد و رسول الله در حیاتش به او وعده بهشت دهد چه جایزه ای بالاتر از این می تواند باشد که به انسان گفته شود تو بهشتی هستی در حالی که او در حیات دنیایی زندگی می کند.

پس خلاصه کلام اینکه سعادت در مادیات و جاه و مقام و افتخار دنیایی نیست سعادت در معنویت و حیات ابدی است سه عامل انسان را در رسیدن به سعادت یاری می کند:

1- فطرت و سرشت پاک انسانی

2- تعالیم ناب آسمانی انبیا و مرسلین

3- عبادت براساس شناخت خدا.

...............................................................................
نویسنده: شیخ محمد تشیخ «مدرس مدرسه علوم دینی اسماعیلیه»
بازديد:2108| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت