« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

ابو عبيده بن جراح رضي الله عنه | صحابه و صحابیات رسول 27 ارديبهشت 1391
ابو عبيده بن جراح رضي الله عنه ابوعبيده بن جراح امين امت اسلام است، واين لقب را پيامبر صلي الله عليه وسلم را بر او گذاشت، نسب او در فهربن مالك به پيامبر صلي الله عليه وسلم مي رسد نامش ابو عبيده بن جراح بن عامر بن عبدالله بن الجراح... بن فهر بن مالك است.
مادرش: اميمه دختر غنم بن جابر بن عبدالعزي است. كنيه اش ابوعبيده و پيامبر صلي الله عليه وسلم او را امين اين امت لقب داد. ابوعبيده يكي از افرادي است كه خيلي زود وقبل از ديگران در ابتداء اسلام را پذيرفت او يكي از ده نفري است كه پيامبر صلي الله عليه وسلم به آنها مژده بهشت داده بود، احاديثي از پيامبر صلي الله عليه وسلم روايت كرده است ودر جنگهاي زيادي همراه پيامبر صلي الله عليه وسلم بوده است.
ابوعبيده لاغر اندام وداراي ريشي نازك وكم مو وچهره اي كم گوشت بود. قامتي دراز داشت وازبس كه قدش دراز بود گويا پشتش كج بود، در جنگ احد، وقتي با دندان تيري را كه به صورت پيامبر صلي الله عليه وسلم فرو رفته بود محكم كشيد كه به پشت سرافتاد وهنگامي كه بلندشد، ديد كه از دهانش خون مي ريزد ودندانهايش شكسته است.

ابو عبيده رضي الله عنه زمزمه مردم را در مورد دعوت محمد صلى الله عليه وسلم شنيد و دانست كه نزديكترين فرد به پيامبر صلي الله عليه وسلم ابوبكر است وتمام كارهاي پيامبر صلي الله عليه وسلم به دست اوست، بنابر اين به خانه ابوبكر رضي الله عنه رفت واز نزديك اسلام را شناخت، ديدار ابوبكر وابوعبيده پايان گرفت وبا هم قرار گذاشتند كه روز بعد با پيامبر صلي الله عليه وسلم ديدار كنند.
پيامبر به تازگي در خانه ارقم بن ابي ارقم اقامت گزيده بود، در روز بعد در وقت مقرر، ابوعبيده به قصد ديدار پيامبر صلي الله عليه وسلم حركت كرد، در راه افرادي را ديد كه آنها هم قصد زيارت پيامبر صلي الله عليه وسلم را داشتند. آنها عثمان بن معظون، عبيده بن حرث بن مطلب وعبدالرحمن بن عوف و ابو سلمه بن عبدالاسد رضي الله عنهم بودند. همه با هم نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم آمدند و اسلام را پذيرفتند پيامبر صلي الله عليه وسلم از آنها به عنوان اولين شاگردان مكتب خود وافراد پيشرو در ايمان واسلام به گرمي استقبال نمود.
خبر مسلمان شدن ابوعبيده به خانواده اش رسيد، بعضي از خويشاوندان او پدرش را طعنه مي زدند كه پسرت ابو عبيده مسلمان شده است و با تو مخالفت كرده واز دين محمد كه مخالف دين پدران و نياكانت مي باشد پيروي كرده است.
همچنان طعنه زدند تا اينكه پدر ابوعبيده به شدت خشمگين شد. شمشيرش را به دست گرفت وفرياد زد: من فرزندم عامر (ابوعبيده) را با اين شمشير مي كشم. اما ابوعبيده از اسلام دست برنداشت تا اينكه جايگاه مهمي ميان مسلمانان اول كه به بهشت مژده داده شده بودند، كسب كرد.

ابوعبيده رضي الله عنه هجرت كرد وافتخار هجرت به حبشه را با مسلمانان به دست آورد او سختي وخستگي فراوان در مسير هجرت را تحمل نمود ودر حبشه ماند تا اينكه پيامبر صلي الله عليه وسلم به مدينه هجرت نمود، آن وقت ابوعبيده از حبشه به مدينه هجرت كرد وبه پيامبر صلي الله عليه وسلم پيوست.
درجنگ بدر، امين امت قهرماني بزرگ واسب سواري دلير و پيشرو بود وشرف افتخار آمرزش اهل بدر كه خداوند گناهان گذشته و آينده آنها را بخشيد، نصيب ابوعبيده نيز گرديد.
در جنگ احد، ابوعبيده مجاهدي بود كه از پيامبر صلي الله عليه وسلم دفاع مي كرد ودندانهايش در اين روز شكسته شد، ابوعبيده از كساني بود كه در برابر تجاوز وسوء قصد قريش به جان پيامبر صلي الله عليه وسلم سينه سپر نمودند.
بعد از اينكه در جنگ احد، دندانهاي پيشين شكسته شده بود، عمر رضي الله عنه مي گفت: مردي كه دندانهاي پيشينش از ته شكسته باشد زيباتر وخوش قيافه تر از ابوعبيده نديده ام.
در جنگ ذات السلاسل، وقتي پيامبر صلي الله عليه وسلم خبر شد كه گروه بزرگي از قبيله قضاعه جمع شده وقصد حمله به مدينه را دارند پرچم را به دست عمر وبن عاص داد واو را براي سركوب دشمن فرستاد، عمرو بن عاص چون به آنجا رفت ومتوجه گرديد كه دشمن بيشتر از آن است كه آنها فكر مي كردند از پيامبر صلي الله عليه وسلم درخواست كمك نمود، پيامبر صلي الله عليه وسلم دويست نفر از مهاجرين وانصار را كه ابوبكر وعمر رضي الله عنهم نيز در ميان آنها بودند به فرماندهي ابوعبيده رضي الله عنه براي كمك به عمر و بن عاص فرستاد. ابوعبيده چون به آنجا رسيد به عمرو بن عاص گفت: پيامبر صلي الله عليه وسلم به من توصيه نموده كه در كنار شما باشم وبا يكديگر اختلاف نكنيم. سوگند به خدا! اگر تو با من مخالفت كني باز هم من از تو اطاعت خواهم كرد. همه راويان اين سريه اتفاق نظر دارند كه ابوعبيده خوش اخلاق ونرم خو بود، ومانند سايرين همه به عمرو بن عاص اقتدا مي كرد. زيرا عمرو در آن روز امير مسلمين بود.

گروه مسيحيان نجران در مسجد پيامبر صلي الله عليه وسلم همراه با علماي يهود حاضر شدند آنها نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم با همديگر اختلاف كردند علماي يهود گفتند: ابراهيم يهودي بوده است ومسيحيان گفتند: ابراهيم مسيحي بوده است در اينجا خداوند اين آيه نازل كرد:
?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْأِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ * مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلا نَصْرَانِيّاً وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ? (آل عمران: 66- 67).
((اي اهل كتاب! چرا در باره ابراهيم مجادله مي كند؟ ابراهيم نه يهودي، نه نصراني ونه مشرك بود بلكه مسلماني راستين بدور از هرگونه كجي ها بود)).
پيامبر صلي الله عليه وسلم همچنان با مسيحيان نجران گفتگو كرد تا اينكه آنها را قانع نمود، سپس آنها از پيامبر صلي الله عليه وسلم خواستند كه كسي را پيش آنها بفرستد تا دين واحكام اسلام و قرآن را به آنها بياموزد، پيامبر صلي الله عليه وسلم دستش را روي شانه ابوعبيده بن جراح گذاشت و به آنها گفت: ((همراه شما مرد اميني را مي فرستم، امين واقعي، امين به حق)) وامين امت به همراه آنها رفت تا به آنها دين جديد وقرآن را بياموزد، پيامبر صلي الله عليه وسلم به ابوعبيده گفت: ((با آنها برو و به آنها دين را بياموز ودر صورت بروز اختلاف در ميانشان قضاوت كن)). اين چنين پيامبر صلي الله عليه وسلم به امانت داري ابوعبيده گواهي داد، امانتداري تنها منحصر به ابوعبيده نيست بلكه او امين تمام امت محمدي مي باشد.

بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه وسلم، وقتي مردم در سقيفه بني ساعده براي انتخاب جانشيني براي پيامبر صلي الله عليه وسلم جمع شدند، ابوعبيده نيز در آنجا بود. او مسلمانان را به وحدت وهمدلي فرا خواند. اما هنگامي كه مردم با هم اختلاف كردند ابوعبيده در ميان انصار ايستاد و به سخنراني پرداخت وگفت: ((اي گروه انصار، شما اولين كساني بوديد كه پيامبر را كمك وپشتيباني نموديد مبادا اولين كساني باشيد كه بعد از او تغيير كرده وايجاد اختلاف نمائيد)).
اين سخنان ابوعبيده آرامش مردم را بازگرداند ودلهاي انصار تسكين يافت وكار با بيعت تمام مسلمين از انصار ومهاجر با ابوبكر صديق رضي الله عنه خاتمه يافت وهمه او را به عنوان جانشين پيامبر صلي الله عليه وسلم پذيرفتند. ابوعبيده در مورد بيعت، با علي سخن گفت علي به ابوعبيده گفت: ((از من چيزي نمي بيني جز آنچه تو را خوشحال كند وابوبكر نيز از ما چيزي نمي يابد جز آنچه او را خشنود خواهد ساخت)).
اين چنين امين امت در گفتارش امين بود، در مواضع خود صادق و مسلمين را به دوستي وهمدلي فرا مي خواند. داراي ايمان قوي وزباني صادق بود، خداوند از او راضي بود و او را خشنود كند.

درجنگ يرموك، ابوعبيده فرمانده لشكر ويكي از قهرمانان مسلمين بود. ابوبكر رضي الله عنه خالد بن وليد را براي كمك ابوعبيده به شام فرستاد ودر نامه اي خطاب به ابوعبيده گفت: ((خالد بن وليد را براي كمك تو وعقب راندن لشكريان روم فرستاده ام ومن او را امير تمام لشكر نموده ام، تو از او اطاعت كن وبا او در چيزي مخالفت نكن)).
در حالي كه معركه يرموك جريان داشت ابوبكر رضي الله عنه وفات كرد و خلافت به عمر بن خطاب رضي الله عنه رسيد، عمر رضي الله عنه، خالد رضي الله عنه را از فرماندهي عزل وابوعبيده را فرمانده لشكر قرار داد. ابوعبيده هنوز به خالد نرسيده بود كه پيروزي توسط خالد بدست آمد وهنگامي كه خبر عزل خالد رضي الله عنه به وي رسيد وگفت: ((خداوند بر ابوبكر رضي الله عنه رحم كند، من او را از همه مردم بيشتر دوست داشتم سپاس خدا را كه بعد از ايشان امر خلافت را به عمر رضي الله عنه سپرد)). خالد اضافه كرد: ((خداوند به تو پاداش نيك بدهد، اي ابوعبيده! من سربازي از سربازانت هستم براي من فرق نمي كند كه فرمانده لشكر باشم يا سربازي در لشكر)).

ابوعبيده بن جراح رضي الله عنه امين امت در سرزمين شام درگذشت. او در جايي بنام فحل نزديك بيسان جان به جان آفرين تسليم نمود.
رحمت خداوند بر او باد وخداوند قبر او را باغي از بهشت بگرداند.
بازديد:2870| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت