« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

فاطمه بنت خطاب رضی الله عنها | صحابه و صحابیات رسول 7 دي 1400
فاطمه بنت خطاب رضی الله عنها

او فاطمه دختر خطاب بن نفيل، پسر عبدالعزي، پسر رباح، پسر عبدالله، پسر قرط، پسر عدي، پسر کعب است و از برترين زناني است که در برابر قريشيان سنگدل و کينه جو ايستاد و مقاومت کرد, ولي با اين حال خوش اخلاق و فرمانبردار بود.

فاطمه در خانه خطاب بن نفيل بزرگ شد؛ خانواده مخزومي قريشي که به شرف و رفعت و حسب و نسب ممتاز بودند و پسرانشان هم به داشتن ويژگي هاي عربيت در کنار قدرت و تکوين شخصيت، از ديگران مشخص بودند.

پس از آن که دوران کودکي را پشت سر گذاشت وبه دوران جواني قدم نهاد، سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل از او خواستگاري کرد. آن دو باهم ازدواج نمودند و زندگي صميمانه اي را آغاز نمودند و رفتار آنها توأم با محبت و تفاهم و احترام متقابل بود.

سعيد - رضي الله عنه - همسر فاطمه به دست صحابي بزرگوار (خبّاب بن أرت - رضي الله عنه - ) اسلام آورد. و سپس باهم نزد رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - رفتند تا سعيد - رضي الله عنه - در محضر ايشان نيز به وحدانيت خدا و رسالت محمد - صلى الله عليه وسلم - شهادت دهد.

آنگاه سعيد - رضي الله عنه - به خانه اش بازگشت, تا آنچه را که بر او با خباب - رضي الله عنه - گذشته بود و ديدارش با رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - و آموخته هاي ديني خود را براي همسرش بيان کند. فاطمه با تمام احساسات و عقلش به اسلام متمايل شد و هنوز همسرش سخن خود را به پايان نبرده بود که فاطمه هم شهادتين را بر زبان آورد و در شمار نخستين زنان مسلمان قرار گرفت.

خباب بن أَرت - رضي الله عنه - هميشه به منزل اين زوج تازه مسلمان مي آمد و به آنان قرآن و دين خدا را مي آموخت و در دلهاشان ايمان را مي پروراند.

آنان خيلي اصرار داشتند, که خبر اسلام آوردنشان پخش نشود؛ زيرا از عمر - رضي الله عنه - که فردي تندخو و سختگير بود و از همه بيشتر نسبت به گسترش دعوت اسلام در سرزمين خودش [مکه] خشم مي ورزيد، بيم داشتند.

در يکي از روزها، عمر بن خطاب در مسيرش مقابل خانة ارقم بن ابي الارقم - رضي الله عنه - رسيد و تصميم گرفت, رسول خدا را بکشد. خشم از چشمانش هويدا بود و در اين هنگام مردي که از بني زهرة او را ديد و از قصد عمر - رضي الله عنه - جويا شد و گفت: که تو را تاکنون در حالي که شمشير به کمر بسته و اينچنين غضبناک و خشمگين نديده ام؟ عمر - رضي الله عنه - به او گفت: مي خواهم محمد را بکشم؛ اين فريبکاري که باعث اختلاف قريش شده است. ديوانه اي بي عقل, که آيينش را لکه دار کرد و خدايانش را ناسزا گفت.

مرد به او گفت: به خدا سوگند اي عمر - رضي الله عنه - خودت را فريب داده اي. آيا چنين مي پنداري که عبدمناف تو را رها خواهد کرد تا محمد را بکشي؟! آيا نمي خواهي به خانواده خودت بنگري و از کارشان آگاه گردي؟ عمر - رضي الله عنه - گفت: کداميک از خانواده ام؟ گفت: شوهر خواهر و پسر عمويت سعيد بن زيد و خواهرت فاطمه دختر خطاب. به خدا سوگند که هردوي آنها اسلام آورده اند و از دين محمد تبعيت ميکنند.

در اين هنگام خشم عمر - رضي الله عنه - بيشتر شد و با خودش ميگفت: آيا آنها چنين مي کرده اند؟ اگر چنين کرده باشند هردوي آنان را به بدترين وجهي ميکشم.

عمر - رضي الله عنه - به سرعت به سوي خواهر و شوهر خواهرش بازگشت، آنقدر خشمگين بود که نمي توانست خودش را نگاه دارد. هنگامي که به منزل خواهرش فاطمه رسيد، آنها داخل خانه بودند و صداي سخنان آنها مي آمد. عمر - رضي الله عنه - آنها را شنيد و تاکنون در اين باره دقت نکرده بود. اندکي به سخنان آنها گوش داد، سپس داخل خانه شد و با صدايي رعدآسا خواهرش را صدا زد.

در آن موقع، خباب بن ارت - رضي الله عنه - نزد سعيد و فاطمه ب آياتي از قرآن کريم را تلاوت ميکرد، هنگامي که متوجه آمدن عمر شدند خباب - رضي الله عنه - در يکي از اتاقها پنهان شد و فاطمه صحيفه را برداشت و آن را زير دستش مخفي ساخت تا از نگاه عمر - رضي الله عنه - پنهان بماند.

زماني که عمر - رضي الله عنه - داخل شد، گفت: اين سخناني که شنيدم چيست؟ گفتند: ما که چيزي نشنيديم. عمر - رضي الله عنه - گفت: به خدا سوگند خبر دارم که شما از دين محمد تبعيت ميکنيد، سپس بر شوهر خواهرش, سعيد بن زيد - رضي الله عنه - به شدت يورش برده فاطمه دختر خطاب برخاست تا عمر را از شوهرش بازدارد و مانعي ميان او و عمر گردد. اما عمر فاطمه را ضربتي زد و او را زخمي کرد.

هنگامي که عمر چنين کرد، خواهر و شوهر خواهرش به او گفتند: آري ما اسلام آورده ايم و به خدا و رسولش ايمان داريم؛ هرکاري که مي خواهي بکن.

هنگامي که عمر خواهرش را خونين ديد، پشيمان شد و از کاري که کرده بود, ناراحت گرديد و به خواهرش گفت: آن صحيفه را به من بده, که شنيدم چند لحظه پيش از روي آن مي خوانديد, تا ببينم اين چيست, که محمدآورده است. سپس خواهرش به او گفت: بيم داريم که ديگر آن را باز نگرداني.

عمر گفت: نترس و به خدايان خود سوگند خورد ,که آن را هرگاه خواند برگرداند. وقتي عمر - رضي الله عنه - چنين گفت، خواهرش فرصت را براي مسلمان کردن عمر - رضي الله عنه - غنيمت شمرد و گفت: برادرم تو نجس هستي چون مشرک ميباشي و اين صحيفه را تنها کساني ميتوانند لمس کنند که طاهر باشند. عمر - رضي الله عنه - برخاست و غسل کرد و خواهرش هم صحيفه را به او داد و در آن آياتي از سورة "طه" بود که آن را خواند، هنگامي که به اين فراز قرآن رسيد که { لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى (15) } (طه : 15). "هر نفسي را به پاداش (نيک و بد) اعمالش برسانيم" گفت: چقدر اين کلام نيکو و بزرگ است!!

هنگامي که خباب بن أرت - رضي الله عنه - آن را شنيد از مخفيگاهش خارج شد و به عمر - رضي الله عنه - گفت: اي عمر، من از خدا اميد دارم, که تو را در جمله دعوت شدگان پيامبرش - صلى الله عليه وسلم - قرار بدهد به خدا قسم, اي عمر، من ديروز از رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - شنيدم که مي فرمود:"خدايا، اسلام را به ابوالحکم بن هشام يا به عمر بن خطاب مؤيد گردان". در اين هنگام عمر - رضي الله عنه - از خباب - رضي الله عنه - راهنمايي خواست و اظهار داشت, که تمايل دارد به دين محمد - صلى الله عليه وسلم - درآيد.

در روايت ديگري آمده است که پيامبر - صلى الله عليه وسلم - فرمود: "خدايا، اسلام را به اين دو مرد که نزد تو محبوبيت دارند، يعني ابوجهل بن هشام يا عمر بن خطاب، عزيز گردان و محبوبترين آنها نزد خدا عمر بود".

عمر بن خطاب - رضي الله عنه - از خانه خواهرش فاطمه بيرون شد و به سوي خانه اي که خباب بن أرت - رضي الله عنه - او را فرستاده بود رفت, تا رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - و يارانش را بيابد، اما, نه براي حمله کردن و کشتن رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - بلکه تا اسلام آورد، رهايي يابد و به آن گروه باايمان بپيوندد.

اسلام عمر - رضي الله عنه - همانطور که رسول خدا - صلى الله عليه وسلم - فرموده بود، باعث عزت و فتح گرديد و همچنين تاريخ براي فاطمه دختر خطاب جايگاه ايماني بزرگ را ثبت کرد و باعث عزتمندي براي عمر - رضي الله عنه - شد و آنچه را که فاطمه با عمر انجام داد، باعث از ميان رفتن خودبيني و بلندپروازي عمر - رضي الله عنه - شد.

فاطمه باقيمانده عمرش را در سايه اسلام از چشمه صاف مسائل ديني مي نوشيد و آنچه از احاديث رسول خدا - صلى الله عليه وسلم – مي شنيد نقل مي کرد.

در افتخار فاطمه همين بس که تاريخ، زندگي او را از خلال قصه اسلام آوردن عمر بن خطاب - رضي الله عنه - نقل کرده است.

------------------------------------------
برگرفته از کتاب زنان پيرامون پيامبر
مؤلفان: محمود مهدي استانبولي و مصطفي ابوالنصر الشلبي
مترجم: دکتر شهربانو دلبري
تهیه و تنظیم: سایت مدرسه علوم دینی اسماعیلیه
بازديد:2426| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت