« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

دوازده خصلت مذهب اهل سنت و جماعت از دیدگاه امام ابوحنیفه | مقالات 23 دي 1396
دوازده خصلت مذهب اهل سنت و جماعت از دیدگاه امام ابوحنیفه

امام ابو حنيفه رحمه الله مي فرمايد: برادرانم و ياران عزيزم، بدانيد که مذهب اهل سنت و جماعت دوازده خصلت دارد:

1- ايمان، که عبارت است از اقرار با زبان و تصديق بوسيله عملکرد.

اقرار تنها کافي نيست و ايمان ناميده نمي شود، زيرا اگر اقرار ايمان مي بود مي بايست منافقين همه مؤمن باشند.

شناخت تنها هم ايمان محسوب نمي شود زيرا در اين صورت مي بايست اهل کتاب مؤمن باشند. مؤمن کسي است که حقيقتاً ايمان داشته باشد، و کافر هم کسي است که حقيقتاً کافر باشد، در ايمان شکي وجود ندارد، همانگونه که در کفر شکي وجود ندارد، خداوند نسبت به مؤمنين مي فرمايد:

« أُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا »(انفال: 4)
«(آرى،) مؤمنان حقيقى آنها هستند».

و در حق کافران مي فرمايد: (اولئك هم الكافرون حقا). (النساء: 151).
«آنها كافران حقيقى اند».

و گناهکاران هم جزو ايمانداران بحساب مي آيند نه در زمرة کافران.

و مقدر شدن خير و شر از جانب خداوند است زيرا اگر کسي گمان ببرد که تقدير خير و شر از جانب غير خدا است، کافر مي شود و توحيدش متزلزل گشته و باطل مي شود.

2- اقرار مي نمائيم که افعال انسان سه گونه است: فريضه، فضيلت و معصيت.

مي دانيم که فريضه به دستور و امر خداوند و مشيت و خواست او، و رضا و تقدير او و به خلقت خدا و کتابت او در لوح المحفوظ صورت مي گيرد.

فضيلت به دستور و امر خداوند نيست ولى به مشيت و خواست، و محبت اوست، و رضا و تقدير او و به خلقت خدا و کتابت او در لوح المحفوظ صورت مي گيرد.

و اما معصيت به امر و دستور خدا نيست، منتها به مشيت و خواست خدا است، ولي خداوند آن را دوست نداشته و بر محبت او نيست، و به قضاي الهي است نه به رضاي خدا، و با تقدير او است نه توفيق الهي، و ياري و کمک خدا همراهش نيست، ولي خدا بر آن علم و آگاهي دارد و در لوح المحفوظ آنرا نوشته است.

3- اقرار مي کنيم که خداوند بر روي عرش قرار گرفته و او حافظ عرش و غير عرش مي باشد و در اين کار نيازمند و محتاج نيست، زيرا اگر محتاج مي بود نمي توانست اين جهان هستي را خلق نمايد.

4- اقرار مي کنيم که قرآن کلام خدا و غير مخلوق است، و وحي او و از جانب خدا نازل گشته، نه ذات خدا است و نه خارج از ذات او است، بلکه بطور تحقيق صفت خداوند مي باشد و در اوراق و کاغذ نوشته شده است، با زبان خوانده مي شود، در سينه ها حفظ مي گردد ولي در آن استقرار نمي يابد. مرکب و کاغذ و کتابت، مخلوق هستند. زيرا اينها افعال بندگان هستند چون کتابت و حروف و کلمات و آيات آلت قرآن هستند چون بندگان به آن نيازمند هستند.

5- اقرار مي نمائيم که بلندمرتبه ترين افراد اين امت بعد از پيامبر ص ابوبکر صديق سپس عمر فاروق سپس عثمان و سپس علي رضی الله عنهم مي باشند. به دليل اين آيه قرآن که مي فرمايد:

« وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ » (واقعه: 10-12)
«و (سومين گروه) پيشگامان (پيشتازان به سوى ايمان و جهاد و توبه و اعمال نيك) خود ايشانند پيشگامان. آنها مقربان نزد خدايند! در باغهاى پرنعمت بهشت (جاى دارند)».

و هر آنکه به خير و نيکي نزديکتر باشد نزد خداوند بزرگتر و بلندمرتبه تر مي باشد. و هر مؤمن با تقوايي او را دوست مي دارد و هر منافق نگون بختي آنان را دوست نمي دارند.

6- اقرار مي کنيم که هر انساني با اعمال و گفتار و شناختي که دارد مخلوق مي باشد، زيرا از آنجا که فاعل مخلوق باشد افعالش به طريق اولي بايد مخلوق باشد.

7- اقرار مي کنيم که خداوند انسان را آفريد و هيچ توانايي نداشتند چون آنها ضعيف و ناتوان بودند، و خداوند خالق آنها و رزق دهنده آنها مي باشد.

بدليل قول خداوند در قرآن: « اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ » (روم: 40)
«خداوند همان كسى است كه شما را آفريد، سپس روزى داد، بعد مى ميراند، سپس زنده مى كند».

و کسب و کار با علم و آگاهي و دارايي حلال، حلال است و از دارايي حرام، حرام مي باشد.

8- اقرار مي کنيم که استطاعت و توانايي همراه فعل است، نه قبل از فعل است و نه بعد از فعل؛ زيرا اگر استطاعت قبل از فعل باشد، انسان به هنگام نياز از خدا بي نياز مي شد و اين بر خلاف نص قرآن است.

«وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ» (محمد: 38)
«و خداوند بى نياز است و شما همه نيازمنديد».

و اگر بعد از فعل باشد، چنين چيزي محال است، چون اين حاصل شدن امري است بدون توانايي و قدرت انجام آن.

9- اقرار مي نماييم که مسح بر خف واجب است (منظور از واجب بودن اين است، کسي که مي خواهد خفهايش بر روي پا بماند بايد آنها را مسح کند در غير اين صورت اگر نماز را بدون مسح بخواند صحيح نخواهد بود.)

براي کسي که مقيم مي باشد يک شبانه روز و براي مسافر سه شبانه روز، زيرا حديث اين چنين وارد شده است.

و کسي که اين امر را انکار کند احتمال کفر آن مي رود زيرا اين حديث به متواتر نزديک است و قصر نمودن نمازها و افطار کردن در رمضان به هنگام مسافرت رخصت بحساب مي آيد به نص قرآن کريم.

10- اقرار مي کنيم که خداوند به قلم دستور داد که بنويسد و قلم گفت: پروردگارا چه چيزي را بنويسم؟ فرمود: هر آنچه را که تا روز رستاخيز خواهد بود بنويس.

در اين باره خداوند مي فرمايد: « وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ (52) وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ» (قمر: 52-53)
و هر كارى را (كه امتهاى گذشته از خير يا شرّ) انجام دادند در نامه هاى اعمالشان (كه به وسيله فرشتگان نگهبان نوشته شده) ثبت است. و هر كار كوچك و بزرگى (در لوح محفوظ) نوشته شده است».

11- اقرار مي نماييم که عذاب قبر وجود دارد و شکي در آن نيست، و سوال پرسيدن دو فرشته ي منکر و نکير حق است، زيرا در اين باره حديث آمده است.

و بهشت و دوزخ حقيقت دارند و حق است، به دليل آيه قرآن که مي فرمايد:«وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ» (انبياء : 47)
«ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت برپا مى كنيم».

و خواندن نامه اعمال حق است، به دليل قول خداوند که مى فرمايد: «اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا» (اسراء: 14)
«(و به او مى گوييم:) كتابت را بخوان، كافى است كه امروز، خود حسابگر خويش باشى».

12- اقرار مى کنيم که خداوند بعد از مرگ تمامي نفوس را زنده مى گرداند، و آنان را براي جزا و پاداش و اداي حقوق در روزي که مقدار آن پنجاه هزار سال مي باشد، بر مي انگيزاند.

به دليل قول خداوند که مي فرمايد: «وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ» (حج: 7)
«و خداوند تمام كسانى را كه در قبرها هستند زنده مى كند».

و ديدار با پروردگار براي اهل حق و حقيقت، بدون بيان چگونگي آن حق است ، و بدون ايجاد تشبيه و تمثيل. و شفاعت پيامبر ص ، براي اهل بهشت است اگر چه گناهکار و اهل کبيره هم باشند. و عائشه رضی الله عنها بعد از خديجه كبرى بهترين زنهاي دنيا است؛ و ام المومنين بري و پاک است و هر که تهمتي را به او نسبت دهد، او ولدالزني است.

اهل بهشت در بهشت تا ابد باقي خواهند ماند، و اهل دوزخ در آتش تا ابد مي مانند،

به دليل قول خداوند که مي فرمايد: «أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (اعراف: 42)
«آنها اهل بهشتند; و جاودانه در آن خواهند ماند».

و در حق کفار مي فرمايد: «أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (بقره: 39)
آنها اهل دوزخند; و هميشه در آن خواهند بود».

..................................................................
منبع: «الطبقات السنيه في تراجم الحنفيه» (1/156-160).
تهیه و تنظیم: سایت مدرسه علوم دینی اسماعیلیه
بازديد:992| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت