« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

مختصری از دروس النحو الواضح | مقالات 13 تير 1396
مختصری از دروس النحو الواضح

+اسماء خمسه


اسماء خمسه : أب ـ أخ ـ حم ـ فو ـ ذو

اعراب اسماء خمسه:

• رفع با واو مانند: جاء أبوسعید
• نصب با الف مانند: ودعنا أبا سعید
• جر با یاء مانند: رضینا عن أبی سعید

شرط اعراب اسماء خمسه به حروف : 1- مضاف باشند 2- مضاف الیه آنها یاء متکلم نباشد.

+اسم اشاره


اسم اشاره: اسمهایی هستند که دلالت بر مشار الیه معین می دهند.

اسماء اشاره عبارتند از ذا برای مفرد مذکر ـ ذه برای مفرد مونث ـ ذان برای مثنای مذکر ـ تان برای مثنای مونث و اولاء برای جمع مذکر یا مونث.

اعراب اسمهای اشاره برای مثنی همانند اعراب مثنی است یعنی رفع با الف و نصب و جر با یاء
مانند: ذان ولدان مهذبان ـ إن هذین فائزین


+فاعل


تعریف فاعل: اسم مرفوعی که قبل از آن فعل می آید و دلالت بر کسی می دهد که فعل را انجام داده است.
مثال: طار العصفور ـ جری الحصان ـ حضر الغائب

+نائب فاعل


تعریف نائب فاعل: هرگاه فعل متعدی باشد سپس بصورت مجهول بیاید مفعول اول جانشین فاعل می شود و تمامی احکام فاعل به آن تعلق می گیرد. مانند: نقل علی الخبر / نقل الخبر

انواع نائب فاعل:

1- جارو مجرور مانند: یجلس فی الحدیقة
2- ظرف مانند سهرت لیلة القمراء
3- مصدر مانند هجم هجوم عنیف

نکته: ظرف و مصدر مشروط به اینکه مختص و متصرف باشند می توانند بعنوان نائب فاعل قرار بگیرند.

• منظور از متصرف بودن آن است که جامد و مبنی نباشند و در استعمال نزد عربها همیشه بصورت منصوب نباشند.
• مختص بودن به دو شکل واقع می شود:

1- اینکه مضاف باشند و مضاف الیه داشته باشند مانند: یسجد سجود الخاشعین ـ سهرت لیلة قمراء
2- اینکه موصوف باشند و صفت داشته باشند مانند: هجم هجوم عنیف ـ یمشی أمامک

+خبر


انواع خبر:

1- خبر مفرد: مانند: القطار سریع
2- خبر جمله فعلیه: مانند: النظافة تنشط الجسم
3- خبر جمله اسمیه مانند: المهذب أصدقاءه کثیرون
4- خبر شبه جمله (ظرف) مانند الساعة تحت الوسادة
5- خبر شبه جمله (جار و مجرور) مانند: المطر من السحاب

مواضع تقدیم وجوبی خبر (جاهایی که مقدم شدن خبر بر مبتدا واجب است):

1- هنگامی که خبر از الفاظی باشد که صدارت در کلام دارد و همیشه اول جمله می آید. مانند: أین کتابک
2- هنگامی که خبر شبه جمله (ظرف یا جارو مجرور باشد) و مبتدا نکره غیر مخصصه باشد. مانند: عندی سیارة ـ للقادم دهشة

+لای نفی جنس


لای نفی جنس: لای نفی جنس عمل إن و اخواتش را انجام می دهد پس مبتدا را بعنوان اسم خود منصوب و خبر را بعنوان خبر خود مرفوع می کند مانند: لا شاهد زور محبوب

شروط عمل لای نفی جنس:

1- هیچ حرف جری بر آن وارد نشده باشد. (اگر این شرط نباشد فقط عمل لا باطل می شود و مهمله می گردد)
2- اسم و خبر آن هر دو نکره باشند.
3- بین لای نفی جنس و اسم آن فاصلی وجود نداشته باشد. (اگر شرط 2و3 نباشد لا عمل نمی کند و تکرار لا واجب می گردد)

+لا سیّما


لاسیّما : برای بیان برتری مابعد آن بر ماقبلش در حکم می آید.

حالات اسم واقع بعد از لاسیما:
1- اگر اسم بعد از لاسیما معرفه باشد فقط رفع و جر آن جایز است. مانند: أحب رجال الأدب ولاسیما الشعراء / الشعراء
2- اگر اسم بعد از لاسیما نکره باشد رفع و جر و نصب آن جایز است. مانند: أحب سکنی القری ولاسیما قریة / قریة / قریة علی النیل

+مفعول مطلق


مفعول مطلق: اسم منصوبی است که موافق لفظ فعل می آید و بعد از فعل برای تأکید فعل یا بیان نوع یا بیان عدد فعل واقع می گردد. مانند: لعب حسن لعبا ـ یثب النمر وثوب الأسد ـ أکل علی أکلتین

+مفعول لأجله


مفعول لأجله: اسم منصوبی است که بیانگر سبب انجام فعل یا علت حاصل شدن فعل است. مثال: قم احتراما لأستاذک

+مفعول معه


مفعول معه: اسمی است که بعد از واو معیت می آید و دلالت بر چیزی می دهد که فعل به همراهی او واقع شده است . مانند: قرأ زهیر والمصباح

+مفعول فیه


مفعول فیه : اسمی است که برای بیان زمان یا مکانی که فعل در آن حاصل شده ذکر می شود و بر دو نوع است: ظرف زمان و ظرف مکان مانند: سافرت لیلا ـ وقفت تحت علم العلم

+حال


تعریف حال: اسم منصوبی است که بیانگر هیئت و حالت فاعل یا مفعول در هنگام وقوع فعل است. مانند: عاد الجیش ظافرا

انواع حال:
1- اسم مفرد: مانند: رجع القائد منصورا
2- جمله اسمیه مانند: حضر الضیوف و المضیف غائب
3- جمله فعلیه مانند: ذهب الجانی تحرسه الجنود
4- ظرف مانند: طلع البدر بین السحاب
5- جار و مجرور مانند: بعت الثمر علی الشجرة

+تمییز


تمییز: اسمی است که بیانگر رفع ابهام از ذات است و منظور از اسمی که قبلا ذکر شده و در آن احتمالات زیادی است را بیان می کند. مانند: العنب من ألذ أنواع الفاکهة طعما

+مستثنی


مستثی: اسمی که بعد از الا واقع می گردد مستثنی نام دارد.

مستثنی منه: اسمی که قبل از الا می آید و از لحاظ معنایی شامل مستثنی می شود مستثنی منه نام دارد. مانند: حضر الأصدقاء الا علیا

حالات مستثنی به إلا:

1- اگر مستثنی منه ذکر شده باشد و جمله مثبت باشد : نصب مستثنی واجب است. مانند: أثمرت الأشجار الا شجرة
2- اگر مستثنی منه ذکر شده باشد و جمله منفی باشد : در مستثنی دو وجه جایز است :
• بعنوان مستثنی منصوب شود مانند: لم تتفتح الأزهار الا البنفسج
• در اعراب از مستثنی منه تبعیت کند مانند: لم تتفتح الأزهار الا البنفسج
3- اگر مستثنی منه حذف شده باشد : مستثنی براساس جایگاهش در جمله همانطور که الا وجود نداشته باشد اعراب می گردد. مانند: ما صاحبت الا الأخیار

استثناء به غیر و سوی: اسم بعد از غیر و سوی بعنوان مضاف الیه آنها مجرور می شود و برای غیر و سوی اعراب مستثنی به الا ثابت می گردد. (براساس حالات مستثنی به الا) مانند: سلمت علی القادمین غیر سعید ـ لا ینال المجد غیر العاملین

مستثنی بخلا و عدا و حاشا : اگر بعنوان فعل در نظر گرفته شوند مستثنی به آنها منصوب می شود و اگر بعنوان حرف جر در نطر گرفته شوند مستثنی به آنها مجرور می شود. مانند: قطفت الأزهار خلا الورد / الورد

+منادی


منادی : اسمی است که بعد از «یا» یا یکی از اخوات یا می آید و درخواست روکردن مدلول بسوی او می کند.

انواع منادی:

1- منادای مضاف (همیشه منصوب است ) مانند: یا حارس البستان
2- منادای شبه مضاف ( همیشه منصوب است) مانند: یا لاهیا عن درسه
3- منادای نکره غیر مقصوده (همیشه منصوب است) مانند: یا شامتا إن الدهر خوان
4- منادای علم مفرد (مبنی بر علامتی که در حالت اعراب به آن مرفوع می شد) مانند: یا خلیل ـ یا محمدون

+مضاف و مضاف الیه


مضاف : اسمی است که به اسم مابعدش نسبت داده می شود و اگر تنوین داشته باشد تنوین آن حذف می گردد و اگر مثنی یا جمع مذکر سالم باشد نون آن حذف می شود. مانند: رکبت قطار الصباح ـ جاء معلمو المدرسة

مضاف الیه: اسمی است که بعد از مضاف می آید و همیشه مجرور است. مانند: ابتعد عن قرین السوء

+غیر منصرف


غیر منصرف: اسمی است که تنوین نمی گیرد و با فتحه ای که جانشین کسره است مجرور می شود.

عوامل غیرمنصرف شدن اسم:

1- علم بودن : اسم علم در موارد زیر غیرمنصرف است:
• اگر مونث باشد مانند: سعاد ـ فاطمة
• اگر أعجمی (غیر عربی ) باشد مانند: لندن ـ اسماعیل
• اگر مرکب مزجی باشد مانند: نیویورک ـ بعلبک
• اگر الف و نون زائده داشته باشد مانند: عثمان
• اگر بر وزن فعل باشد مانند: احمد ـ یزید
• اگر ثلاثی مذکر باشد که اول آن ضمه و حرف دوم آن فتحه باشد مانند: عمر
2- صفت بودن: صفت در موارد زیر غیر منصرف می شود:
• اگر بر وزن فعلان باشد مانند: عطشان
• اگر بر وزن أفعل باشد مانند: أسبق
• از أحاد تا عشار و از موحد تا معشر مانند: مثنی ـ ثلاث
• در کلمه أخر مانند: آخر ـ أخر
3- صیغه منتهی الجموع مانند: مدارس ـ مساجد
4- مونث دارای الف ممدوده مانند: صحراء
5- مونث دارای الف مقصوره مانند: حبلی ـ نعمی

• اسم غیر منصرف چگونه منصرف می شود؟ اگر مضاف باشد یا الف و لام داشته باشد منصرف می شود و تنوین و کسره را می پذیرد.
مانند: سلمت علی التلمیذ الأسبق ـ سررت من عصافیر الحدیقة

+توابع


توابع: کلماتی که در اعراب از ماقبل خود تبعیت می کنند و چهار نوع هستند:

1- نعت : لفظی که دلالت بر صفتی در اسم ماقبلش می دهد مانند: هذا کتاب مفید

2- توکید: تابعی است که در جمله می آید و توهمی که برای شنونده بوجود آمده و مقصود متکلم نبوده را برطرف می کند.

توکید دو نوع است:

• توکید لفظی : توکیدی است که با تکرار خود کلمه صورت می گیرد حال آن کلمه اسم باشد یا فعل یا حرف یا جمله باشد. مانند: رأیت التمساح التمساح ـ حضر حضر الغائب ـ أنت الملوم أنت الملوم
• توکید معنوی : توکیدی است که با الفاظ النفس ـ العین ـ کل ـ جمیع ـ کلا و کلتا صورت می گیرد. مانند: کتبت الی الوزیر نفسه ـ قرأت الکتاب کله ـ نجح الأخوان کلاهما

3- بدل: تابعی است که با اسم قبلش که ذاتا مقصود متکلم نیست در ذهن مخاطب آماده می شود.

انواع بدل:
• بدل مطابق: ( اگر بدل و مبدل منه در معنی مساوی و مطابق باشند ) مانند: حضر أخوک حسن
• بدل بعض از کل: ( اگر بدل جزئی از مبدل منه باشد ) مانند: قضیت الدین ثلثه
• بدل اشتمال: ( اگر بدل مطابق و جزئی از مبدل منه نباشد اما مبدل منه شامل آن گردد) مانند: عجبت من الأسد إقدامه

4- عطف: تابعی است که بین آن و متبوعش یکی از حروف (واو ـ فاء ـ ثم ـ أو ـ أم ـ لا ـ بل ـ لکن ـ حتی) بیاید. مانند: أکلت الخوخ و العنب

.....................................................................................
تهیه و تنظیم: شیخ محمد تشیخ «مدرس مدرسه علوم دینی اسماعیلیه»
بازديد:1224| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت