« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

لبید بن ربیعه عامری رضی الله عنه | صحابه و صحابیات رسول 26 تير 1395
لبید بن ربیعه عامری رضی الله عنه

نام او لبید پسر ربیعه پسر عامر کلابی بود و شاعر پر آوازه ایِست که در مطلع یک سروده مشهورش این بیت وجود دارد:

عفت الدیار محلها فمقامها / بمنیً تأبد غولها فرجامها

در سر زمین منی محل و مقام آبادی ها ویران شد اما خاک ها و کوه ها بطور ابد باقی ماند.

کنیه او:

کنیه حضرت لبید رضی الله عنه ابوعقیل بود و از جمله مؤلفه القلوب( آنانیکه بخاطر الفت و انس شان به اسلام برای شان صدقات داده میشد) بوده است.

صفات ایشان:

او رضی الله عنه سوارکار دلیر و شاعر چیره دستی بود و در جاهلیت مدت زیادی شعر سروده؛ اما وقتی به دین اسلام مشرف شد شعر سرایی را ترک و گفت: خداوند در بدل شعر سوره بقره و آل عمران را برایم داده است.

روایت شده که او در مدت مسلمان بودن خود جز بیت ذیل دیگر هیچ شعر نسروده است:

ماعاتب المرء اللبیب کنفسه / والمرء یصلحه الجلیس الصالح

انسان خردمند هیچ کس را مانند خود سرزنش نمیتواند و انسان را هم نشین خوب اصلاح میکند.

بعضی گفته اند که در اسلام بیت آتی را گفته است:

الحمد لله اذلم یأتنی اجلی / حتی کسیت من الاسلام سربالاً

حمد و ثنا مرخدای را که اجلم را نرسانید تا جامه زیبای اسلام را پوشیدم.

گرویدن به اسلام:

روایت شده که او همراه نماینده های از قومش نزد نبی اکرم صلی الله علیه وسلم آمد و مسلمان شد و اسلام خود را نیکو ساخت سپس نزد قوم خود برگشت و در اخیر به کوفه رفت و در آنجا باقی ماند تا که حیات را بدرود گفت.

عمر او:

حضرت لبید رضی الله عنه شاعر دو زمانه ای بود که در جاهلیت و اسلام زندگی کرد و در جاهلیت چون دیگر مصلحین اجتماعی مانند قیس بن ساعده، زید بن نوفل، زهیر بن ابی سُلمی و عبدالمطلب پدر کلان رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بود، آنان به خدا و روز قیامت و محاسبه اعمال و عذاب خداوندی ایمان داشتند و کوشش میکردند قوم خود را به دین ابراهیم علیه اسلام باز گردانند.

حضرت لبید مدت ۱۲۰ سال عمر کرد که ۹۰ سال در جاهلیت و ۳۰ سال در اسلام زندگی نمود.

بعضی گفته که ۱۶۰ سال عمر نمود و بعضی گفته که ۱۴۵ سال عمر کرد، خدا بهتر میداند. بیشتر این سال های عمر خود را در جاهلیت سپری کرد و مصروف شعر سرایی بود لذا از جمله شعراء زبده و از طبقه اول میباشد و از جملۀ آنانی که به شعر شان در لغت و ادبیات استدلال میشود. رسول معظم اسلام ازین شعر لبید خیلی خوشش آمده و گفت: راسترین سخنی که شاعر گفته سخن لبید است که گفت:

الا کل شئ ماخلا الله باطل / وکل نعیم لا محاله زائل

هان هرچیزی بغیر از خدا باطل و نابود شدنی است و همه نعمت ها خواه ناخواه زائل میشوند.

مشاجره او همراه عثمان بن مظعون:

لبید پیش از ینکه مسلمان شود در صحن کعبه همراه جماعتی از قریش نشسته بود و به آنها شعر میسرود درین حال ولید بن مغیره همراه عثمان بن مظعون رضی الله عنه آمدند. در آن روز حضرت عثمان بن مظعون رضی الله عنه از جمله مسلمانان مستضعف بوده و در امان و پناه ولید بن مغیره قرار داشت، وقتی دید که برادران مؤمن او به انواع استهزاء ها و عذاب ها گرفتار هستند و او در آرامش زندگی میکند و در امان یک مشرک هست. لذا به ضمیر خود گفت: بخدا قسم این زندگی من در پناه یک مشرک در حالی که برادرانم و اهل دینم در شکنجه و عذاب باشند شایسته و مطلوب نیست.

لهذا عثمان بن مظعون رضی الله عنه از ولید بن مغیره خواست که از امان او بیرون شود و ولید در حرم این مسئله را اعلان نماید، سپس همراه ولید در حرم آمد آن جائیکه لبید و دیگران نشسته بودند.

ولید گفت: ای جماعت قریش این عثمان آمده و از من خواسته که از امانم بیرون شود شما گواه باشید عثمان گفت: ابوعبد شمس (ولید) راست میگوید و من از او خرسندم.

درین حال که لبید به آن مردان شعر میسرود گفت: « الاکل شیء ما خلا الله باطل» هر چیز بغیر از خدا باطل و فنا شدنی است. عثمان بن مظعون فرمود: راست گفتی، لبید در ادامه گفت: « وکل نعیم لا محاله زائل » و هر نعمتی خواه ناخواه نابود شدنی است. عثمان گفت: دروغ گفتی؛ چرا که نعمت بهشت همیشگی است و نابود نمیشود. لبید غضبناک شد و گفت: ای جماعت قریش آیا میدانید که سخن این شخص چقدر همنشین شما را اذیت نمود؟ یک مرد گفت: این نادان است و از دین ما جدا شده از سخنش دلگیر مباش. عثمان قول آن مرد را رد کرد تا اختلاف شان شدید شد و آن مرد بلند شده و در چشم او ضربه وارد کرد که زخمی گردید.

لبید همراه نماینده های قیس:

آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه وسلم،علیه قبیله قیس دعا نموده و گفت: پروردگارا ! بر فشار شدید خود علیه مضر بیافزا، لذا مصیبت، قحطی وخشکسالی دامنگیر شان گردید وگرسنگی ومشقت آنها را رنج میداد، آنان نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمدند تا معذرت خواهی کنند وخواهان عفو و بخشش شوند، لبید نیز از جمله آن نماینده ها بود، لبید بلند شده و اشعارذیل را سرود:

اتیناک یا خیرالبریه کلها / لترحمنا مما لقینا من الازل

اتیناک والعذراء تدمی لبانها / وقد ذهلت ام الصبی عن الطفل

فان تدع بالسقیا وبالعفوترسل / السماء لناوالامریبقی علی الأصل

ای بهترین همه مخلوقات! نزد تو آمدیم تا بحال ما رحم کنی که ازین مشکلات دائمی رهایی یابیم، نزد تو آمدیم در حالی که از پستان دوشیزه ها بعوض شیر خون می چکد و مادران اطفال ، فرزندان خود را فراموش کرده اند. اگر برای ما آب را دعاکنی و ما را ببخشی، آسمان برای ما آب میباراند و امور زندگی ما به حال اصلی و عادی خود بر میگردد.

حالت او بعد از اسلام:

نماینده های از قبیله بنی کلاب که تعداد شان سیزده مرد بوده و لبید از جمله شان بود به مدینه نزد رسول معظم اسلام صلی الله علیه وسلم آمدند و همه بدین اسلام مشرف شدند و لبید نیز مسلمان شد و مسلمانی خود را نیک ساخت. از وقتیکه حضرت لبید رضی الله عنه مسلمان شد، شعر سرایی را ترک کرد مگر قصیده‌ای که قبل از اسلام آنرا تنظیم میکرد و بعد از اسلام آنرا تکمیل نمود.

یا بعد از اسلام قصیده را سرود که در آن هیچ بیهوده گوئی نباشد، از جمله شعریکه بعد از مسلمان شدن سرود قصیده ذیل است که در مرثیه برادرش اربد گفته است:‌

ملامت میکنم آنچه را به تو رسیده اما چه فکر میکنی از این مسافرین که رحلت کردند چی کس باز گشته است؟

آیا از آنچه به این جوان رسیده ناله و فریادی داری؟ به چه کسی این مصیبت ها نرسیده است؟ قسم به دینم تو زننده را نمیدانی ونیز آنکه پرنده ها را اذیت میکند نمیدانی اما بدان که خداوند خالق همه چیز است.

انسان مثل ستاره ای است که روشنائی او بعد از درخشش نابود میشود نیکوئی در سایه تقوا و پارسائی پوشیده است و دارائی و مال دنیا فقط برای آبادی زمین بوده و در دست ما امانت است.

روزی حضرت عمر بن خطاب برای حضرت لبید گفت: برایم از اشعارت بسرا ! گفت: بعد از اینکه خداوند سوره بقره و آل عمران را برایم آموختاند دیگر شعر نمیگویم.

حضرت عمر رضی الله عنه معاش لبید را که دو هزار درهم بود به دوهزار و پانصد افزایش داد این امتیاز تا زمان حضرت معاویه(رضی الله عنه) ادامه یافت حضرت معاویه برای حضرت لبید گفت: این دوهزار حق تو است این پانصد برای چیست؟ حضرت لبید رضی الله عنه تصمیم گرفت که آن مبلغ را کم کند اما حضرت معاویه گفت: باید من درحالی بمیرم که این پانصد اضافه از تو باشد چرا که این امتیاز توست.

از جمله اشعار خوبش در اسلام این بیت نیز بود:

وکل امریء یوماً سیعلم سعیه / اذا کشفت عندالإله الحاصل

هرکس روزی سعی وکار خود را میداند آنگاه که دست آوردها نزد خدا آشکار شود.

سخاوتمندی :

اهل ادب گفته اند: لبید در زمان جاهلیت و اسلام انسان شریفی بود و نذر کرده بود که هر صبح یک شتر را بکشد و مرد را طعام بدهد.

سپس به کوفه سکنی گزین شد، حضرت مغیره بن شعبه رضی الله عنه میگفت: همینکه صبح طلوع میکند لبید را به مروت و سخاوت او یاری رسانید. روایت شده که روزی لبید(رضی الله عنه) صبح نمود و هیچ چیز نداشت در راه خدا مصرف کند و ولیدبن عقبه که درآن وقت والی کوفه بود ازین ماجرا باخبر شد به مردم سخنرانی ایراد کرد و گفت: شما نذر ابوعقیل (لبید) را میدانید و حالا به مشکل گیر آمده لذا برادر خود را به وفا به عهدش یاری رسانید.

و خودش به تعداد صد شتر نزد حضرت لبید فرستاد و مردم هر یک به اندازه توان خود کمک کردند تا که هزار شتر نزد او جمع گردید، حضرت لبید رضی الله عنه برای حضرت ولید نامه نوشت و از او قدردانی کرد.

گفتار حضرت عائشه در باره لبید:

آنگاه که حضرت عائشه(رضی الله عنها) از فقر و تنگدستی لبید با خبر شد که بازهم چقدر سخاوت و عزت نفس داشته گفت:

خداوند بحال لبید رحم کند آنجا که می گوید:

ذهب الذین یعاش فی اکنا فهم / وبقیت فی خلفِِ کجلد الأجرب

لا ینفعون ولا یرجی خیر هم / ویعاب قائلهم وإن لم یطرب

آنانیکه در اطراف جهان میزیستند، رفتند من در بین آنهایی ماندم که مانند پوست گرگ هستند که هیچ نفعی نمی رسانند و امید خیر شان نیست و گوینده شان اگرخوش آوازی نکند ملامت میشود.

سپس حضرت عائشه رضی الله عنها فرمود: اگر او در زمانه ما زندگی میکرد چی میگفت؟

در گذشت:

بعضی گفته اند که او رضی الله عنه در کوفه زمان امارت ولید بن عقبه دوران خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه وفات نمود و قبل از مرگ در سن هفتاد و هفت سالگی این شعر را سرود:

باتت تشکی الی النفس مجهشه / وقد حملتک سبعاً بعد سبعیناً

فان تزادی ثلاثاً تبلغی املاً / وفی الثلاث وفاءٌ لثمانینا

نفسم گریه کنان شکایت میکند در حالی که هفتاد و هفت ساله شدم اگر سه سال دیگر زیاد شود نفسم به آرزوی خود میرسد و در آن صورت هشتاد ساله میشوم.

بعد از آن زنده ماند تا نود ساله شد این شعر را گفت:

کأنی وقد جاوزت تسعین حجه / خلعت بها عن منکبی ردائیا

در حقیقت نود بار حج نمودم که در آنها ردا و عبای خود را از شانه بیرون کردم.

سپس به حیات خود ادامه داد تا یکصد و ده ساله شد این شعر را سرود:

الیس فی مائه عاشها رجل / وفی تکامل عشر بعد ها عمرُ

آیا در زندگی مردی که صد سال حیات داشته و ده سال اضافه شود عمر خوبی نیست.

بعد از آن نیز زنده ماند تا یکصد و بیست ساله شد این بیت را گفت:

ولقد سئمت من الحیاه وطولها / وسؤال هذا الناس کیف لبید

به تحقیق از زندگی و طولانی بودن آن خسته شدم و سؤال ازین مردم چگونه است ای لبید؟

چنانچه قبلاً کفته شد در مورد عمر او اختلاف وجود دارد .

حضرت لبید رضی الله عنه این عمر طولانی را به شعر سرایی گذرانید و گوهر های گرانقیمتی را از خود بجا گذاشت و میراث عربی و اسلامی خوبی از اشعار و مثل و سخنان حکیمانه خود به ارث گذاشت و اشعارش جاویدان باقی میماند تا شعراء و ادیبان از آن مستفید شوند.

خداوند از وی خوشنود باد و در جنت برین جایش دهد.

.................................
نویسنده: عبدالقادر ابراهیم
ترجمه: عبدالخالق احسان
بازديد:1546| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت