« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

ساریه بن زنیم رضی الله عنه | صحابه و صحابیات رسول 27 خرداد 1395
ساریه بن زنیم رضی الله عنه

نام او ساریه فرزند زنیم فرزند عبدالله دئلی بود.

ساریه انسان دو زمانه بود یعنی در جاهلیت و اسلام زیست کرد و قبل از اسلام چپاولگری و راهزنی کرده و دارائی مردم را می ربائید تا که خبر او بین مردم انتشار یافت و به مجرد شنیدن اسمش میترسیدند. در دویدن خیلی چست و چالاک بود که در دوش همرای اسپ سواران مسابقه میزد چنانچه باین صفت نیز معروف و مشهور گردیده بود.

پیش از مسلمان شدن نسبت به رسول خدا صلی الله علیه وسلم بغض و کینه و حقد داشت و بی باکانه بدی رسول معظم اسلام را به زبان می آورد، اما وقتی که رهنمون شد و حقیقت را با چشم سر مشاهده کرد و یقین نمود که محمد صلی الله علیه وسلم به آنچه آورده راستگوست، و صداقت و امانتداری پیامبر را احساس کرده و آیات قرآنی را شنید که بر او نازل میشود و عقل انسان را مخاطب قرار میدهد و وجدان انسان را بیدار میکند و فطرت سلیم را برمی‌انگیزاند و به طرف مکارم اخلاق و عادات خوب فرامیخواند؛ به اسلام پیوست و از بدگوئی رهبر بشریت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم پشیمان شد و نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و معذرت خواهی کرده و قصیده طویلی را بخوانش گرفت که از جمله آن این ابیات است:

تعـلم رسـول الله أنـک قـادر / علی کل حی من تهام ومنجد

تعلم رسول الله انک مدرکی / وان وعیداً منک کالأخذ بالید

ونبئ رسول الله أنی هجوته / فلا رفعت سوطی الی اذاً یدی

بیاموزان ای رسول خداصلی الله علیه وسلم محققاً بر هر زنده در سرزمین تهامه و نجد توانائی داری. تعلیم بده ای رسول الله در حقیقت مرا دریافتی و وعده عذاب از طرف تو مثل اینست که انسان در چنگال عذاب باشد.

رسول خدا صلی الله علیه وسلم از ین باخبر شد که من بدگوئی‌اش را کرده‌ام، بازهم ای رسول خدا شلاقم را بسوی من بلند نکردی و تا حال در دست من است.

بعد از آن به دین اسلام مشرف شد و اسلام خود را نیکو ساخت و نبی اکرم صلی الله علیه وسلم عذرش را قبول نموده و او را بخشید.

حضرت عمر رضی الله عنه بخاطر اعتمادی که به حضرت ساریه داشت او را سرکرده لشکر بزرگی تعیین کرد و بطرف سرزمین فارس گسیل داشت که این واقعه در سال بیست و سه هجری بود.

حضرت ساریه رضی الله عنه سفر کرد و صحرای پهناوری را در نوردید در حالیکه قلبش مملو ازعزت و ابهت بود و به یاری و نصرت خداوند اعتماد و اتکاء داشت. میرفت و قیادت لشکر اسلامی را بعهده داشت تا اسلام عزیز را گسترش دهد و شهر ها را فتح نماید و بندگان را از عبادت بنده ها به عبادت الله یکتا و از تنگنای دنیا به فراخی و از ستم ادیان خود ساخته به عدالت اسلام بیرون کند.

اینست فلسفه و حکمت وجوب جهاد در راه خدا و اینست پیشگامی اسلام درین مورد.

ساریه ندای عمر را میشنود:

حضرت ساریه به سفر خود ادامه داد تا با دشمن روبرو شد و نبرد سخت و شدیدی رخ داد و زود بود مسلمانان شکست بخورند، اتفاقاً حضرت عمر رضی الله عنه روز جمعه بر منبر خطبه میخواند که ناگهان خداوند آن میدان نبرد را به او نشان داد در حال خطبه را قطع نمود و به آواز بلند فرمود:

ای ساریه متوجه کوه باش ! ساریه و دیگر جنگاوران مسلمان این آواز را شنیدند و متوجه کوه شده و از هر طرف علیه دشمن یورش بردند تا خداوند پیروزی را نصیب شان کرد.

یک ماه بعد ازین حادثه قاصد حضرت ساریه به مدینه آمد و حضرت عمر از اخبار لشکر سؤال نمود او گفت:

بخدا قسم ای امیرمؤمنان یک روز عنقریب شکست خورده بودیم که دشمن از پشت کوه می‌خواست بیاید و ما را غافل گیر کند.

درین حال آوازی شنیدیم که میگفت :ای ساریه متوجه کوه باش این جمله را سه بار شنیدیم. ما هم بطرف کوه رو آوردیم و دشمن را شکست دادیم. درین وقت عده از کسانیکه در خطبه حضرت عمر رضی الله عنه حضورداشتند گفتند: حضرت عمر این آواز بلند را گفته است.

این حکایت از زبان بیشتر از یک راوی و در بسیاری از کتب ذکر شده که قابل اعتماد است و وقوع آن حقیقت دارد.

این تعجب آورنیست که حضرت عمر توانست میدان نبرد را ببیند و جنگاوران آواز او را بشنوند؛ چرا که ما به کرامات اولیاء ایمان و باور داریم و درین شکی نیست که این ما جرا کرامتی بزرگ برای حضرت عمر رضی الله عنه بوده است چونکه کرامت اولیاء در قرآن و سنت ثابت است و جز بیمار دلال وکور ضمیران کس بآن تردیدی ندارد.

خدای عالم میفرماید:

( الاإن اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحرنون. الذین امنوا وکانوا یتقون لهم البشری فی الحیاه الدیناوفی الآخره لا تبدیل لکلمات الله ذلک هوالفوز العظیم) ([۱]) هان، دوستان خدا هیچ ترس و اندوهی ندارند و آنانی اند که ایمان و تقوی دارند، ایشان را بشارتی است در زندگی دنیا و آخرت، کلمات خداوند قابل تبدیل نیست و این (دوست خدا بودن ) رستگاری بزرگی میباشد.

.................................
نویسنده: عبدالقادر ابراهیم
ترجمه: عبدالخالق احسان
بازديد:1179| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت