« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

يهوديت | آشنایی با ادیان و فرقه ها 17 دي 1389
يهوديت همانا دين عبراني هاي نسل ابراهيم - عليه السلام - است كه معروف به اسباط و از بني اسرائيل ميباشند، كساني كه خداوند موسى - عليه السلام - را با تورات، به حيث پيامبر به سوي ايشان فرستاد.
تأسيس و افراد برازنده :
-موسى - عليه السلام - : شخصي از بني اسرائيل بود، وي در دوران فرعون مصر رمسيس دوم ( 1301-1234ق م.) درمصر بدنيا آمد، مادرش بعد از تولد، وي را در صندوق كرده در نهر انداخت، نهر صندوق را در قصر فرعون برآورد وموسى - عليه السلام - در همان قصر تربيه گرديد، وقتي جوان شد يكي از مصريان را كشت و سبب فرارش به مدين گرديد در آنجا نزد شعيب - عليه السلام - به چوپاني پرداخت و شعيب - عليه السلام - يكي از دو دختر خودرا در نكاح وي در آورد.
-در راه بازگشت به مصر، خداوند - عز وجل - در سيناء به سوي وي وحي فرستاد و امرش كرد كه وي با برادرش هارون به سوي فرعون بروند تا او را دعوت نموده بني اسرائيل را نجات دهند، بنابر آن موسى - عليه السلام - به سوي فرعون رفت ولي فرعون دعوت را نپذيرفت و از آنان روي گردانيد. موسى - عليه السلام - با بني اسرائيل از مصر خارج شد، البته اين واقعه در سال 1213ق. م. در دوران فرعون منفتاح كه جانشين پدر خود رمسيس دوم گرديده بود به وقوع پيوسته بود، فرعون بالشكر خود آنان را تعقيب نموده به آنان رسيد ولي خداوند وي را غرق نموده موسى - عليه السلام - و قومش را نجات بخشيد.
-در صحراء سيناء موسى - عليه السلام - به كوه بالا رفت تا با پروردگار سخن گويد، و نسخهء تورات را تسليم شود، ولي وقتي بازگشت نمود بني اسرائيل را در اطراف گوساله ايكه سامري از طلابراي شان درست كرده بود، به پاي عبادت نشسته يافت، و آنان را زجر ومنع كرد، وقتي آنان را به داخل شدن فلسطين امر كرد آنان امتناع ورزيده گفتند: « إن فيها قوما جبارين، فاذهب أنت و ربك فقاتلا إنا ههنا قاعدون» يعني: آنجا قوم ظالمي قرار دارد، تو با پروردگارت برويد و جنگ كنيد، ما همينجا نشسته ايم، همان بود كه خداوند برآنان غضب شد و ايشان را چهل سال سرگردان در صحراء گذاشت و موسى - عليه السلام - در خلال همين سالها، بدون اينكه در فلسطين داخل شود وفات نموده در يك تپه سرخ دفن گرديد.
-برادرش هارون - عليه السلام - نيز وفات نمود و در كوه هور دفن گرديد، مؤرخين ميگويند: كساني كه با موسى - عليه السلام - بودند همهء شان در دشت وفات كردند، به استثناء دو نفر كه يكي از آنها يوشع بود.
-يوشع بن نون: رهبري را بعد از موسى - عليه السلام - به دوش گرفت و از راه شرق اردن بني اسرائيل را در اريحا داخل نمود، يوشع - عليه السلام - سال 1130ق م وفات كرد.
-سرزمين مفتوحه ميان دوازده سبط [يعني دوازده قبيلهء اولاد يعقوب - عليه السلام - ] تقسيم گرديد كه در آنها قاضياني از جملهء كاهنان حكومت ميكردند، در اين دوران يك قاضيه نيز بنام دبوره ظاهر گرديده بود، اين دوران عشائري بدائي تقريبا يك قرن -مطابق اندازهء تاريخ نويسان - ادامه يافت.
-آخرين قاضي ها صموئيل شاءون بود كه پادشاه شان مقرر گرديد و همين شخص را قرآن كريم بنام طالوت ياد كرده است، وي بني اسرائيل را در جنگ هاي شديدي بر ضد اطرافيان شان رهبري نمود، داود - عليه السلام - يكي از لشكريانش بود، در يكي از معارك داود - عليه السلام - بالاي جالوت كه فرمانده فلسطينيان بود، غلبه و پيروزي حاصل كرد، و از آن به بعد داود - عليه السلام - به حيث فرمانده با اهميت تبارز كرد.
-داود - عليه السلام - : پادشاه دوم در ميان شان تعيين گرديد، و سلطنت در اولادش به طور ميراثي باقي ماند، اورشليم (قدس) را پايتخت مملكت خود قرار داد و هيكل قدس را اعمار نموده تابوت [صندوقي كه در آن اشياء متبركه نهاده شده بود] را به آنجا نقل داد، حكومتش چهل سال دوام كرد.
-سليمان پسر داود عليهما السلام : جانشين پدر خود گرديد، و ستارهء اقبالش طلوع نمود به حديكه با فرعون مصر ششنق خويشي كرد، ليكن در اواخر پادشاهي اش ملكش رو به كاهش نهاده منحصر به غرب اردن گرديد.
-رحبعام جانشين وي گرديد، و سال 935 ق م به حيث پادشاه تعيين شد، ولي از بيعت و متابعت اسباط برخوردار نشد، بنابر آن بني اسرائيل از وي اعراض نموده جانب برادرش يربعام را گرفتند، همين بود كه مملكت به دو بخش تقسيم شد:
* مملكت شمالي كه بنام اسرائيل ياد گرديد و پايتختش شكيم بود.
* مملكت جنوبي، به نام يهوذا و پايتختش اورشليم بود.
-در هريكي از دو مملكت 19 پادشاه حكومت نمود، در مملكت يهوذا پادشاهي به اولادهء سليمان - عليه السلام - تعلق گرفت، ولي در مملكت اسرائيل پادشاهي در چندين خاندان انتقال ميكرد.
-عاموس: پيامبري بود كه تقريبا در سال 750 ق م ظاهر گرديد، وي سابقه ترين پيامبران دوران قديم است كه گفتار هاي شان به طريقهء نوشته شده به ما رسيده است، زيرا وي در ايام يربعام دوم (783-743ق م) زندگي كرده است.
-سال 721ق م يهوديان اسرائيلي در قبضهء آشوري ها افتادند، يعني در دوران ملك سرجون دوم پادشاه آشور، بنابر اين از تاريخ بدور افتيدند و سال 586 ق. م مملكت يهوذا به دست بابلي ها افتاده بود، و نبوخذ نصر ( بختنصر) اورشليم و معبد را خراب نموده يهوديان را به بابل اسير برد، و اين همان ويراني اول بود.
-سال 538 ق م قورش پادشاه فارسي بابل را اشغال نمود و براي آنان اجازهء بازگشت به فلسطين را داد، ولي تعداد كمي از آنان بازگشت كرد.
-در سال 320 ق م حكومت فلسطين به اسكندر بزرگ تعلق گرفت و بعد از وي به بطالسه رسيد.
-سال 63 ق م فلسطين را رومان اشغال نموده و به قيادت با مبيوس بر قدس قبضه كردند.
-سال 20 ق م هيرودوس هيكل سليمان را جديدا اعمار نمود و آن تا سال 70م باقي ماند، و در اين تاريخ امپراطور تيطس شهر را ويران نموده هيكل را سوزانيد، و اين همان ويراني دوم ميباشد، سال 135م اوريانوس آمد تا به صورت كامل علايم شهر را از بين ببرد و از شر يهوديان توسط قتل و نابود ساختن شان خود را رهائي بخشد، وي درجاي هيكل مقدس هيكل شركي بنام ( جوبيتار) اعمار كرد، اين هيكل شركي تازمان امپراطور قسطنطين دوام نمود و در زمان وي آنرا مسيحي ها نابود ساختند.
-در سال 636م مسلمانان فلسطين را فتح نموده رومان را از آن بيرون كردند، و صفرونيوس كه بطريرك نصارا بود بالاي مسلمانان شرط نهاده بود كه فردي هم از يهود در شهر بايد سكونت نكند.
-در سال 1897م حركت جديدي را يهوديان تحت اسم صهيونيزم، بخاطر ايجاد دولت اسرائيل در سرزمين فلسطين شروع كردند، ( به بحث صهيونيزم رجوع كرده شود).
اشعيا: در قرن هشتم قبل از ميلاد ميزيسته، و از مشاورين ملك حزقيا پادشاه يهوذا ( 729-668 ق. م) بوده است.
-ارميا: ( 650- 580 ق. م) غلطي هاي قوم خود را آشكار كرد از سقوط اورشليم خبر داده بود، تابيعت را براي پادشاهان بابل اعلان كرد، همين بود كه مورد شكنجه و ظلم يهوديان قرار گرفت.
-حزقيال: در قرن ششم قبل از ميلاد ظهور نمود به بعث وبرانگيخته شدن و حساب قول نموده به آمدن مسيحي كه از نسل داود - عليه السلام - ميباشدو پادشاه يهود ميگردد، پيشگوئي نمود، وي در دوران سقوط مملكت يهوذا زندگي ميكرد، بعد از اشغال اورشليم به بابل تبعيد كرده شد.
-دانيال : از آيندهء ملت اسرائيل خبر داد، زيرا وي مشهور به تعبير نمودن خواب هاي رمزي بود، وي ملت خود را وعده نمود كه توسط مسيح نجات خواهند يافت.
افكار و معتقدات :
اول : گروه هاي يهودي :
1-فريسيون: يعني سختگيران، كه احبار و ربانيون گفته ميشوند، ايشان متصوفين و احباري اند كه ازدواج نمي كنند، و مذهب خويش را از طريق وصيت حفاظت مينمايند، به روز قيامت، ملائكه و جهان ديگر عقيده دارند.
2-صديقين : تسميهء اين گروه به اين نام از قبيل تسميه شئ به ضد آن است، زيرا ايشان مشهور به انكار اند [نه به تصديق] ، از قيامت، حساب، جنت، و دوزخ منكر اند، همچنان از تلمود، ملائكه، و مسيح منتظر نيز منكر اند.
3-متعصبين: مفكورهء شان نزديك به مفكورهء فريسيون است، ولي ايشان به عدم گذشت و به تجاوز متصف اند، در اوائل قرن اول انقلابي را به راه انداختند كه در آن روماني ها و يهودياني را كه با روماني ها همكاري نموده بودند به قتل رسانيدند، بنابر آن ايشان بنام سفاكين مشهور شدند.
-كاتبان: توسط كتابت و نويسندگي خويش با شريعت آشنائي حاصل نمودند و وعظارا وظيفهء خويش قرار دادند، ايشان بنام حكماء و سادات ياد ميشوند، و لقب هر يكي از آنان «أب» ميباشد، نظر به مدارس و مريد هاي شان خيلي ثروتمند گرديده اند.
5-قاريان : آنان تعداد اندكي از يهود اند كه بعد از سقوط فريسيون ظاهر گرديده اتباع شان را به خود جذب كردند، تنها به عهد قديم اعتراف دارند، به تلمود قائل نبوده به آن اعتراف ندارند، زيرا ايشان در شرح نمودن توراة دعواي استقلال مينمايند.
6-سامريون : آنان طائفه اي از متهودين اند كه از غير بني اسرائيل در يهوديت داخل شده اند، در كوه هاي بيت المقدس سكونت داشتند، پيامبري موسى، هارون، و يوشع بن نون - عليه السلام - را پذيرفته و پيامبري ديگر پيامبران را كه بعد از آنان بودند نمي پذيرند، در ميان ايشان شخصي بنام الفان، صد سال پيش از عيسى - عليه السلام - ظاهر گرديد و دعواي پيامبري نمود، اين گروه به دو بخش تقسيم شده اند: فرقهء دوستانيه كه پيروان الفان بودند، وفرقهء كوستانيه، يعني گروه متصوف، قبلهء گروه سامريون سوي كوهي است بنام كوه غريزيم كه ميان بيت المقدس ونابلس واقع است زبان شان غير از زبان عبراني يهوديان ميباشد0
7-سبئيه: پيروان عبدالله بن سبأ كه بخاطر نابود ساختن اسلام از داخل خودش ظاهراً دراسلام داخل گرديد، وي كسي بود كه كودتاي ضد عثمان - رضي الله عنه - را از قول به عمل پياده نموده فتنه را برانگيخت، وهمين شخص بود كه احاديث دروغين وموضوعي را براي تقويهء موقف خود افتراء نمود، بنابر آن ميتوان گفت كه رهبر فتنه ها واختلافات سياسي وديني دراسلام همانا وي بود0
دوم : كتابهاي آنان :
-عهد قديم: اين كتاب نزد يهود ونصارا مقدس ميباشد، زيرا آن كتابي هست مشتمل بر: شعر،نثر، حكمت ها، امثال، قصه ها، افسانه ها، فلسفه،تشريع، غزل، مرثيه و ... وبه دوبخش تقسيم ميشود:
1-توراه: كه آن مشتمل به اسفار پنجگانه ميباشد: سفر تكوين وياخلق ـ سفر خروج ـ سفرلاوين (اخبار) ـ سفر عدد ـ وسفر تثنيه ـ واين كتاب به نام اسفار موسي ياد ميشود0
2-اسفار انبياء:
وآن به دوقسم است:الف: اسفار انبياء متقدمين: يشوع (يوشع بن نون ) قضاة - صموئيل اول - صموئيل دوم - ملوك اول - ملوك دوم0
ب: اسفار انبياء متأخرين: اشعيا-ارميا-حزقيال-هوشع-يوئيل-عاموس-عوبديا-يونان(يونس) - ميخا - ناحوم - حبقوق - صفنيا - حجي- زكريا - ملاخي.
مكتوتها :
1-مكتوب هاي بزرگ: مزامير (زبور) - امثال (امثال سليمان) - ايوب.
2-مجله هاي پنجگانه : نشيد الانشاد- را عوث- مرثيه ها (مرثيه هاي ارميا) جامعه- استير.
3-كتابها: دانيال - عزرا- نحميا - اخبار روزهاي اول - اخبار روز هاي دوم.
-همين كتاب هاي مذكور نزد يهود و همچنان نزد نصرانيهاي پروتستاني مقبول و پذيرفته شده اند.
-ولي كليساي كاتوليكي هفت كتاب ديگر را به آنها علاوه مينمايد كه عبارت اند از: طوبيا- يهوديت - حكمت - يسوع بن سيراخ - باروخ- ستمديدگان اول- ستمديدگان دوم. همچنان اسفار ملوك را چهار ميدانند، اول و دوم آنرا عوض دو سفر اول و دوم صموئيل اول و دوم ميگردانند.
-استير و يهوديت هر يك از اين دو افسانه ايست كه از زني حكايت مي كند كه زير دست حاكمي از غير بني اسرائيل قرار داشت و از حسن و جمال خود در راه دور ساختن ظلم از يهود استفاده نموده و ديگر خدماتي به آنان كرده است.
-تلمود: اين كتاب عبارت از روايات شفاهي است كه آنرا حاخام ها از يك ديگر نقل نموده و آنرا حاخام يوضاس سال 150م در كتابي بنام (المشنا) يعني شريعت تكرار شده جمع نمود و آن نسبت به تورات موسى (ع) حيثيت تفسير و بيان را دارد، سال 216م ربي يهوذا زيادات و روايات شفوي را تدوين نمود، مشنا در كتابي بنام (جمارا)شرح گرديد و از همين مشنا و جمارا تلمود تشكيل مي شود كه نزد يهود از اهميت زيادي برخوردار بوده كه بر منزلت تورات نيز تفوق دارد.
سوم : عيد هاي آنان :
1-عيد نجات : و آن جشن خروج بني اسرائيل ازمصر ميباشد كه از بيگاه چهاردهم ابريل شروع گرديده بيگاه 21آن به پايان ميرسد، در اين ايام خوراك شان نان فتير ميباشد.
2-روز تكفير: در ماه دهم سال يهودي ميباشد، در اين مراسم هر شخص 9 روز خود را براي عبادت و روزه فارغ ميسازد، و آن روزها بنام روزهاي توبه ياد ميشود، در روز دهم كه روز تكفير است يهودي نه ميخورد و نه مينوشد بلكه روز خود را در عبادت ميگذارند، زيرا در اين روز - به گمان خودشان - تمام گناهانشان بخشيده ميشود وبه آمدن سال نو آماده ميگردند.
3-زيارت بيت المقدس: بالاي هر يهودي كه بالغ و از طبقهء ذكور باشد زيارت بيت المقدس هر سال دو بار ضروري ميباشد.
4-ماه نو : با نو شدن هر ماه تجليل ميگرفتند و به خاطر خوشحالي سرني ها در بيت المقدس به صدا ميامد و آتش ها افروخته ميشد.
5-روز شنبه: در اين روز كار و مشغوليت نزد آنان جائز نيست، زيرا اين روز - به عقيده آنان - روزي است كه پروردگار در آن استراحت نموده است، يهوديان به اين اجماع نموده اند كه وقتي پروردگار از آفريدن آسمانها و زمين فارغ گرديد، بر عرش خود قرار گرفت و به پشت خود استراحت نموده يك پاي خود را بالاي ديگر نهاد.
چهارم : إله و پروردگار :
-يهوديان در اصل اهل كتاب و يكتا پرست بودند.
-ولي به سوي تعدد، تجسيم و نفع جوئي ميل ميكردند، از همين جهت پيامبران زيادي بسوي شان ارسال گرديد، زيرا هر باري كه در مفهوم الوهيت و توحيد در ميان شان انحرافي رخ ميداد پيامبري فرستاده ميشد تا ايشان را به جادهء صواب باز گرداند.
-اندكي بعد از بيرون شدن شان از مصر كوساله را معبود گرفتند، عهد قديم چنين روايت ميكند كه موسى - عليه السلام - ماري از مس براي شان درست نموده بود، و بني اسرائيل آنرا بعدا عبادت كردند، همچنان مار بزرگ (افعي) نزد آنان مقدس است زيرا در آن حكمت و هوشياري انعكاس نموده است.
-نام پروردگار نزد آنان يهوه است، و آن پروردگار معصوم نيست، بلكه خطأ و لغزش مينمايد و در پشيماني واقع ميگردد، به دزدي امر مينمايد، و بسيار بي رحم، متعصب، و ويرانگر در دفاع از جماعت خود ميباشد، وي تنها خداي بني اسرائيل بوده و دشمن ديگران ميباشد، وي در ستوني از ابر پيشاپيش جماعتي از بني اسرائيل حركت مينمايد.
-عزرا هست كه تورات موسى را بعد از نابود و ضايع شدنش پيدا كرد، به همين جهت و به خاطر تجديد اعمار هيكل توسط وي عزرا را پسر خدا گفته اند، قرآن كريم او را بنام عزير ياد ميكند.
پنجم : افكار و معتقدات ديگر:
-معتقد اند كه از جملهء پسران ابراهيم - عليه السلام - همانا اسحاق كه متولد از ساره است، ذبيح الله ميباشد، ولي درست آنست كه وي نه بلكه اسماعيل - عليه السلام - ميباشد.
-در روز شنبه تجاوز نمودند، جزاء آن اين شد كه تعدادي از آنان به بوزينه و خنزير تبديل گرديدند.
-در دين آنان به استثناء اشارات بسيط و سطحي چيز با اهميتي دربارهء قيامت، جاويدان ماندن، پاداش، و عذاب ذكر نشده است، زيرا اين امور از جوهر و تركيب فكر مادي يهودي بعيد ميباشد.
-ثواب و عذاب در دنيا داده ميشود، ثواب همانا پيروزي و تأييد است و عقاب عبارت است از ناكامي، ذلت و بردگي.
-تابوت : عبارت است از صندوقي كه آنرا حفاظت مينمايند و در آن با ارزش ترين چيز هايى را كه مالك اند از قبيل دارائي ها، سندها و كتاب هاي مقدس، نگهداري ميكنند.
-مذبح : جاي خاصي است براي افروختن عطريات كه آنرا پيش روي پرده اي ميگذارند كه پيش روي تابوت قرار دارد.
-هيكل : عبارت است از بنائي كه داود - عليه السلام - امر نموده سليمان - عليه السلام - آنرا اعمار كرد، و در داخل آن محراب (يعني قدس الاقداس) را بنا كرد، همچنان در داخل آن مكاني را آماده ساخت كه در آن تابوت پيمان پروردگار نهاده ميشود.
-كهانت : اين منصب به اولاد ليفي كه يكي از پسران يعقوب بود مخصوص ميباشد، بنا بر اين تنها آنان اند كه حق تفسير نصوص و تقديم قرباني ها را دارند، و ماليات از ايشان گرفته نمي شود، شخصيات آنان وسيله اي اند كه توسط آنان به خداوند تقرب جسته ميشود، بدين ترتيب آنان از پادشاهان هم قويتر اند.
-قرباني ها: در اوائل علاوه بر حيوانات و ميوه جات قرباني هاي انساني را نيز شامل بود، سپس پروردگار به جزئي از انسان اكتفاء نمود، و آن عبارت از همان جزئيست كه در وقت عمليهء ختنه از انسان قطع ميشود، بنابر همين عقيده يهود تا امروز ختنه مينمايند، بر علاوهء آن ميوه جات و حيوانات نيز در پهلوي آن وجود دارد.
-معتقد اند كه آنان گروه برگزيدهء خداوند ميباشند، و ارواح يهوديان جزئي از الله - عز وجل - ميباشد، وقتي يكي از امي ها ( جوييم) كسي از اسرائيلي را بزند گوئي وي عزت خدا را زده است، و فرق ميان يهودي و غير يهودي به اندازهء فرق ميان انسان و حيوان ميباشد.
-فريبكاري با غير يهودي، دزديدن مالش، قرض دادنش با سود زياد، شهادت دروغ بر ضدش و وفاء نكردن به سوگند برايش، اينها همه براي يهودي جائز ميباشد، بلكه آنان اينكارها را سبب تقرب به دربار خداوند ميدانند، زيرا غير يهوديان - در نظر آنان- همچون سگها، خوكها و چهارپايان اند.
-تلمود در بارهء عيسى - عليه السلام - ميگويد: يسوع ناصري در موجهاي دوزخ ميان آتش و قير قرار دارد، و مادرش مريم وي را از سپاهي «باندارا» به طريق نا مشروع بدست آورد، كليسا هاي نصراني به منزلهء پليدي ها بوده و وعظ كنندگان در آنها مانند سگهاي عوعو كننده اند.
-به سبب تنگي اوضاع وشدتي كه بالاي شان واقع گرديده بود مفكورهء مسيح منتظر به حيث يك ملجأ، و يافتن محل اميد و چشم داشتن، نزد شان به ميان آمد.
-عهد قديم از حادثهء ننگيني حكايت ميكند كه در خانهء داود - عليه السلام - واقع شده است و ميگويد: براي ابشالوم بن داود خواهر اصلي زيبائي بود بنام ثامار و او را دوست داشت، دختر برادري داشت از پدر بنام امنون، امنون قصد ثامار را داشت، و چنين شد كه امنون از پدر خود خواست تا ثامار را حاضر سازد كه برايش طعامي آماده نمايد، وقتي خواهرش ثامار حاضر شد امنون مكان راخلوت نموده با وي بدون رضايت و به اكراه زنا نمود، ثامار گريه كنان و فرياد كنان بيرون شد، وقتي ثامار به برادر حقيقي خود ابشالوم قضيه را خبر داد ابشالوم به خاطر انتقام گيري از امنون نزد خود پلاني طرح نمود، بنابراين امنون وبرادرانش را به سوي طعامي دعوت كرد و به برده هاي خود توصيه نمود كه طعام و شراب امنون را ثقيل سازند تا آنكه نشه شود، بعد از آن وي را به قتل برسانند.
-آنان ميگويند: يعقوب - عليه السلام - با پروردگار گشتي گيري كرد، و لوط - عليه السلام - بعد از نجات يافتن و رفتنش به كوه صوغر شراب نوشيد و با هر دو دخترش زنا كرد، و داود - عليه السلام - در نظر پروردگار قبيح و ناپسند بود.
-تورات موسى - عليه السلام - بعد از تخريب هيكل در دوران بختنصر ناپديد گرديد، وقتي بار دوم در دوران ارتحشتا ملك فارس نوشته شد مغاير از اصلش و تحريف شده آمد. خداوند تعالى ميگويد: ( يحرفون الكلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذكروا به) يعني "كلمات تورات را از جاهايش تغيير ميدهند، و بخشي از آنچه براي شان پند داده شده بود فراموش كردند".
-دين شان خاص به خود شان بوده دروازه بر روي ديگران بسته ميباشد.
-الله تعالى ميگويد: ( ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باءوا بغضب من الله ذلك بأنهم كانوا يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير حق، ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون) يعني: "آنان به ذلت و فقر گرفتار شده اند، و به غضب خداوند مبتلا ميباشند سببش آنست كه ايشان به آيات خداوند كفر مي ورزيدند و پيامبران را بدون موجبي به قتل ميرسانند، و اين هم به سبب نافرماني و تجاوز شان است".
-الله تعالى فرموده است :( كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون) يعني : "آنان چنان بودند كه از كار بدي كه انجام ميدادند يكديگر را منع نمي كردند، حقا كه كار ناپسندي انجام ميدادند".
-پسر بزرگ اولين كسي است كه ميراث ميگيرد و حق دو برادر را مستحق ميشود، و در ميراث فرقي ميان پسر متولد به طريق مشروع و متولد به طريق نا مشروع وجود ندارد.
-بعد از عروسي، زن مشابه برده براي شوهر است، دارائي زن مال شوهر ميشود، ولي بخاطر اختلافات زياد بعدا اين فيصله صادر شد كه خود مال به زن تعلق دارد ولي شوهر ميتواند از آن نفع بگيرد.
-كسيكه به بيست سالگي برسد و عروسي نكند مستحق لعنت ميگردد، تعدد زوجه ها بدون حد واندازه شرعا جائز است. ولي ربانيون آنرا به چهار زن محدود ساخته اند، و قاريان همانطور مطلق گذاشته اند.
ريشه هاي فكري و اعتقادي :
-پرستش گوساله از مصري هاي قديم كه قبل از خروج آنان در آنجا بودند گرفته شده بود، همچنان مفكورهء قديم مصري مأخذ و مصدر اصلي اسفار عهد قديم شمرده ميشود.
-فكر بابلي و فارسي نيز ازمصادر و مآخذ عهد قديم شمرده ميشود ( كتاب - الله - ص 117 تأليف عباس محمود عقاد را مطالعه كنيد).
-مهمترين ماخذي كه بالاي آن اسفار عهد قديم اعتماد نموده همانا تشريع حمورابي است كه تقريبا به سال 1900 ق م باز ميگردد اين تشريع در سال 1902م كشف گرديد كه در ستون سياهي از سنگ حفر گرديده است، و آن سابقه دار ترين و مشهورترين تشريع سامي تا امروز به شمار ميرود.
-تلمود به تناسخ قائل ميباشد، و آن مفكوره ايست كه از هند به بابل رفته و حاخام هاي بابل آنرا به مفكورهء يهودي نقل داده اند.
-از فكر مسيحي نيز متأثر گرديده اند، بنا برآن مي بيني كه ميگويند: "اي پدر ما سبب ساز كه به شريعتت باز گرديم،اي پادشاه ما: مارا به عبادتت نزديك گردان ، و مارا به توبهء نصوح درحضورت باز گردان".
-در بعضي از مراحل خدايان بلعيم و عشتارت، خدايان آرام، خدايان صيدوم، خدايان مؤاب، خدايان عمون و خدايان فلسطيني ها را عبادت كرده اند (سفر القضاء: 10/6).
انتشار و جاهاي نفوذ :
-عبري ها اصلا در منطقهء اردن و فلسطين زندگي ميكردند، بعدا بني اسرائيل به مصر انتقال كرد، بعد از آن به فلسطين كوچ كردند تا آنجا جامعهء يهودي را تشكيل دهند، ليكن بسبب تكروي، تكبر، تعصب و دسيسه گري شان تحت شكنجه قرار گرفته رانده شدند، بنابر آن در كشورهاي جهان پراگنده گرديدند، و بعضي از آنها به اروپا، روسيه، دولت هاي بلقان، امريكتين، و اسپانيا، رسيدند و بعض ديگر شان به داخل جزيرهء عرب روآوردند كه با طلوع اسلام از آنجا نيز بيرون كرده شدند، و تعدادي از آنها هم در افريقا و آسيا زندگي نمودند.
-از ابتداي قرن گذشتهء ميلادي به جمع نمودن پراگنده هاي خويش در سرزمين فلسطين آغاز كرده اند و آنان را به اين كار صهيونيزم و استعمار تشويق و ترغيب نموده اند.
-در اين شكي نيست كه يهوديان موجوده- كه تقريبا به پانزده مليون بالغ ميگردند-هيچ رشته و رگي با عبراني هاي قديم اسرائيلي كه از نسل ابراهيم - عليه السلام - بودند، ندارند زيرا اينان مردمان مختلطي از اقوام روي زمين اند كه عوامل استعماري آنان را به سوي يهوديت سوق داده است، اما آناني كه فعلا از اصول و نسل اسرائيل هستند آنان امروز- خصوصا در اسرائيل - از يهوديان طبقه پايين به شمار ميروند.

.........................................................
نویسنده: مدير عمومي مركز عالمي جوانان مسلمان د. مانع ابن حماد الجهني
مترجم : محمد طاهر (عطائي)
بازديد:1529| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت