« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

پیامبری از جنس بشر نه فراتر | مقالات 2 آبان 1394
پیامبری از جنس بشر نه فراتر

بحث نبوت در قرآن چهار جنبه دارد:

اول: دلایل متعدد اثبات این حقیقت که محمد ص در تنظیم قرآن هیچ دخالتی ندارد و تنها آنچه را می‌شنود بدون کم و زیاد برای مردم بازگو می‌کند.

دوم: توضیح و تکرار اینکه آنچه بر سر پیامبر آمده و آنچه پیامبر با آن روبرو می‌شود مشابه چیزهایی است که بر سر پیامبران پیشین آمده است. مبارزه بین حق و باطل همیشه یک شکل داشته و تنها وسایل و ابزار این مبارزه در طول تاریخ متفاوت بوده است. وسایل مبارزه بین حق و باطل، بین کفر و اسلام در قرنها فرق داشته ولی جوهر و حقیقت قضیه همیشه یکی بوده و فرق نداشته است؛ به عنوان مثال: ابوجهل‌های زمان پیامبر دارای لیسانس و دکترا و دیپلم نبودند ولی بالاخره همان حرف دکترها و لیسانس‌های غیراسلامی زمان ما را می‌زدند و می‌گفتند این سخن از جانب خودت است! می‌گفتند خدا که حرف نمی‌زند! مثلا ابوجهل می‌گفت: مگرخداوند زبان یا دندان دارد که حرف بزند؟! خدا که حرف نمی‌زند، تو از قول خودت آورده‌ای، خودت درست کرده‌ای! یعنی درست همان حرفی بود که کمونیست‌های امروز می‌گویند. آنان بدون مدرک تحصیلی این حرف را می‌زدند. بنابراین، حقیقت و ماهیت مبارزه آنان یکی است و هیچ فرقی با هم ندارند.

سوم: بررسی مأموریت رسول الله ص و اینکه پیامبر ص از هر جهت، یک بشر است و از نظرمسئولیت، وظیفه سنگین‌تری به عهده دارد. و پیامبر ص با این همه امتیازات از دایره بشریت خارج نشده و درپیشگاه خدای متعال همانند یک بشر است. و از میان امتش، آنانی که ازپیامبر ص پیروی کرده‌اند، به تبع وی به بهشت می‌روند.

چهارم: بررسی مسائل مربوط به خانوادة رسول الله ص از نظر آنچه برای مسلمانان اهمیت داشته است.

چگونه ثابت می‌شود که قرآن سخن خود رسول الله ص نیست؟

به سه مطلب از قرآن اشاره می‌کنیم که این سه مطلب کافی است برای اینکه قرآن نمی‌تواند سخن بشر باشد.

وقتی وحی آغاز شد تلقی وحی از طرف رسول الله ص، مطابق بیان خود آن حضرت، به سه صورت بوده است. از حضرت سوال شد وحی را چگونه دریافت می‌کنی؟ فرمود: به سه حالت: «أَحْيَانًا يَتَمَثَّلُ لِي الْمَلَكُ رَجُلا فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ، وأَحیاناً أسمَعُ الصَّوتَ وَلاَ أَرَی أَحَداً، وَأَحْيَانًا يَأْتِينِي فِي مِثْلِ صَلْصَلَةِ الْجَرَسِ، وَهُوُ أَشَدُّ عَلَيَّ» . این لفظ حدیث است از قول رسول الله در پاسخ اینکه وحی را چگونه دریافت می‌کنی؟ حضرت فرمود: «به سه صورت (گاهی فرشته وحی به شکل انسانی جلو من مجسم می‌شود، حرف می‌زند، می‌شنوم و حفظ می‌کنم. گاهی کلمات را می‌شنوم ولی کسی را نمی‌بینم. و گاهی کلمات وحی به شکل صداهای زنگ ممتد به مغز و دل من می‌رسد و این بر من بسیار سخت است».

همین سه مورد در آیاتی از قرآن آمده، در آخر سوره شوری می‌خوانیم:

﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡيًا أَوۡ مِن وَرَآيِٕ حِجَابٍ أَوۡ يُرۡسِلَ رَسُولٗا فَيُوحِيَ بِإِذۡنِهِۦ مَا يَشَآءُۚ إِنَّهُۥ عَلِيٌّ حَكِيمٞ ٥١﴾ [الشوری: 51]
«وهیچ بشری را نرسد که با خدا سخن گوید جز (از راه) وحی یا از فراسوی حجابی، یا فرستاده‌ای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید. آری، اوست بلند مرتبه سنجیده کار».

و در آیه بعد این چنین می‌گوید: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ رُوحٗا مِّنۡ أَمۡرِنَاۚ مَا كُنتَ تَدۡرِي مَا ٱلۡكِتَٰبُ وَلَا ٱلۡإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلۡنَٰهُ نُورٗا نَّهۡدِي بِهِۦ مَن نَّشَآءُ مِنۡ عِبَادِنَاۚ وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٥٢﴾ [الشوری: 51]
«و همینگونه روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم. تو نمی‌دانستی کتاب چیست و نه ایمان (کدام است؟) ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که از بندگان خود را بخواهیم به وسیله آن راه می‌نماییم، و به راستی که تو به خوبی به راه راست هدایت می‌کنی».

حال دقت بفرمایید آیا این مضمون می‌تواند سخن غیرخدا باشد؟ چه کسی به محمد ص می‌گوید: تو نمی‌دانستی کتاب چیست؟ ایمان چیست؟ و لیکن ما این سخن را فروغ جاودانه قرار داده‌ایم تا به وسیلة آن، کسانی از بندگان‌مان را که بخواهیم هدایت کنیم.

عرب و قریش بنده چه کسی بودند؟ بنده علمای یهود بودند؟ بنده مزدکی‌ها بودند؟ بنده کشیش‌های مسیحی بودند؟ مردم عرب بنده که بودند؟ برای اینکه سخن می‌گوید: ما می‌خواهیم بدینوسیله هدایت کنیم از بندگانمان کسانی را که بخواهیم. پس رب، بندگانی دارد، حرف می‌زند، پروردگار بندگان صحبت می‌کند خیلی واضح است!.

وقتی در مکه برحضرت وحی می‌آمد گاهی رسول الله هنگام شنیدن کلمات قرآن چه از روح الامین به شکل بشر، چه بدون دیدن شخص، به فکر اینکه ممکن است فراموش کند، لبها را حرکت می‌داد تا آنچه می‌شنود یک بار تکرار کند و در ذهنش ثابت بماند. قرآن در سوره قیامت به حضرت چنین گفت: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ ١٩﴾ [القیامة: 16- 19]
«زبانت را حرکت مده که عجله کنی به گفتن آن. بی‌شک بر ماست جمع کردن و خواندن آن. و هرگاه ما آن را بر تو خواندیم بعداً تو خواندنش را دنبال کن. سپس بی‌شک بیانش برماست».

ولی چون حضرت عادت کرده بود احتمالاً یک بار دیگر که وحی بر حضرت آمد طبق عادت موقع شنیدن وحی لب‌های مبارک و زبان مبارک خود را حرکت داد تا کلمات در ذهنش ثابت بماند. طبق آن عادتی که احتمالاً چند بار انجام داده بود. این بارخداوند چنین فرمود: ﴿وَكَذَٰلِكَ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا عَرَبِيّٗا وَصَرَّفۡنَا فِيهِ مِنَ ٱلۡوَعِيدِ لَعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ أَوۡ يُحۡدِثُ لَهُمۡ ذِكۡرٗا ١١٣ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِكُ ٱلۡحَقُّۗ وَلَا تَعۡجَلۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مِن قَبۡلِ أَن يُقۡضَىٰٓ إِلَيۡكَ وَحۡيُهُۥۖ وَقُل رَّبِّ زِدۡنِي عِلۡمٗا ١١٤ وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِيَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا ١١٥﴾ [طه: 113- 115].
«به این ترتیب ما این سخن را به عنوان قرآنی به زبان عربی نازل کرده‌ایم و در آن مسائل گوناگونی مطرح نموده‌ایم؛ شاید بدین وسیله مردم به یاد خدا باشند یا به فکر سرنوشت خود بیفتند. پس بلند مرتبه است خداوند پادشاه برحق، و به خواندن عجله نکن پیش از اینکه وحی آن به سوی تو تمام شود، و بگو: خدایا! علمم را بیفزا. ما قبلاً به آدم توصیه کردیم، ولی او فراموش کرد و عزم راسخی نداشت».

به نظر شما این می‌تواند سخن یک بشر باشد؟ روشن است که چنین چیزی امکان ندارد. اما مخالفان امروزه می‌گویند: خوب، داستان‌های قرآن در تورات و انجیل هم آمده، بنابراین یا خود پیامبر تورات و انجیل خوانده و داستانهایش را به زبان عربی نقل کرده، یا افرادی، جهانگردانی تورات و انجیل را خوانده اند و داستان ابراهیم، موسی، عیسی، زکریا، یحیی، داود و سلیمان ع را برای پیامبر ص نقل کرده اند و پیامبر هم به سبک عربی پیاده کرده است. اگر انسان قرآن نخوانده باشد، بیسواد باشد، چنین حرفی خیلی درست و جالب است، و فریب آن را می‌خورد؛ اما کسی که قرآن خوانده باشد امکان ندارد این افسانه کودکانه را بپذیرد؛ چون قرآن این فکرها را کرده، گوینده خداست، خدا می‌دانسته که بندگان عجیب و غریبش این تهمت‌ها را می‌تراشند، از این رو داستان‌های قرآن به گونه‌ای تنظیم شده که امکان ندارد سخن کسی باشد که تورات خوانده و آن را از تورات نقل کرده باشد.

اکنون نگاهی گذرا به داستان‌های قرآن می‌افکنیم؛ البته این را باید در نظر داشته باشیم که چون تورات و انجیل کلام خداست و قرآن هم کلام خداست، معقول و منطقی است سرگذشت نوح ع در تورات و قرآن شبیه به هم باشد؛ زیرا هر دو سخن خداست. خداوند سرگذشت نوح ع را به زبان عبری بر موسی ع فرو فرستاده و همان سر گذشت را هزار سال بعد به زبان عربی برمحمد ص فرو فرستاده است؛ بنابراین طبیعی است که این دو داستان شبیه هم باشند؛ زیرا منشأ و مصدر هر دو سخن یکی است. هر دو کلام خداست، پس معقول است که مثل هم باشد. حال ببینیم قرآن چه پیش‌بینیهای جالبی کرده تا کسی نتواند مدعی اخذ داستان‌های قرآن از تورات باشد؟! به عنوان مثال، سوره هود را بررسی می‌کنیم؛ در ابتدای داستان می‌فرماید:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ إِنِّي لَكُمۡ نَذِيرٞ مُّبِينٌ ٢٥﴾ [هود: 25].
«بی‌شک ما نوح را به سوی قومش فرستاده‌ایم».

چه کسی نوح ع را فرستاده؟ کشیش‌های مسیحی؟ مزدکی‌ها؟ فلاسفه‌ی ایران؟ کاهنان عرب؟ چه کسی قبل از شش هزار سال نوح ع را فرستاده؟ آنکه نوح ع را فرستاده به محمدص می‌گوید ما نوح را به سوی قومش فرستاده‌ایم. خوب معلوم و واضح است که این، سخن چه کسی است؟! داستان درسوره هود ادامه می‌یابد. وسط سرگذشت نوح ع یک مرتبه داستان را این طور قطع می‌کند:
﴿أَمۡ يَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَيۡتُهُۥ فَعَلَيَّ إِجۡرَامِي وَأَنَا۠ بَرِيٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ ٣٥﴾ [هود: 35].
«آیا می‌گویند این سخن را خودش بافته؟ بگو: اگر من این را بافته ام جنایتش برخود من است ولی اگر شما حق را انکار می‌کنید جنایت‌تان برخودتان است».

و در پایان داستان می‌فرماید:
﴿تِلۡكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهَآ إِلَيۡكَۖ مَا كُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُكَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِينَ ٤٩﴾ [هود: 49].
«این از گذارش‌های غیبی است که ما بر تو وحی کرده‌ایم. نه تو این داستان‌ها را قبلاً می‌دانستی و نه طایفه‌ات؛ پس شکیبا باش زیرا عاقبت ازآن پرهیزکاران است».

این سخن کیست؟ چه کسی می‌تواند دنبال سرگذشت نوح ع این سخن را بگوید؟ این از گذارش‌های غیبی است که ما بر تو وحی کرده‌ایم، نه تو قبلاً این داستان‌ها را می‌دانستی و نه طایفه ات. خوب معلوم است که این سخن خداست.

از مفصل‌ترین سرگذشت‌های شیوا و ادیبانه و زیبای قرآن، داستان مفصل حضرت یوسف صدیق ع است، با آن زندگی عجیب و غریب و پرفراز و نشیبش در مصر؛ اول از کنعان و در چاه افتادن، بعد به صورت برده فروخته شدن و بالاخره زندان و بعد به سلطنت رسیدن یا به نخست وزیری رسیدن در مصر الی آخر. داستانی بسیار جالب است. مسلماً خلاصه این داستان به گونه‌ای در تورات آمده است. حالا احتمال دارد که یکی بگوید: داستان یوسف در قرآن (سوره یوسف) از تورات گرفته شده است. حال ببینیم این در خود قرآن می‌گنجد؟ در ابتدای داستان می‌فرماید:
﴿الٓرۚ تِلۡكَ ءَايَٰتُ ٱلۡكِتَٰبِ ٱلۡمُبِينِ ١ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢ نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣ إِذۡ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ إِنِّي رَأَيۡتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوۡكَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَيۡتُهُمۡ لِي سَٰجِدِينَ ٤﴾ [یوسف: 1- 4].
«المر، این کتاب آشکار خداوند است. بی‌شک ما این را به صورت قرآنی به زبان عربی فرستاده‌ایم تا شما با خرد و عقل‌تان راهنمایی شوید. اینک ما زیباترین داستان را برای تو بازگو می‌کنیم به وسیله آنچه بر تو وحی کرده‌ایم و بی‌شک تو قبل از این بیان از غافلان بودی. به یاد آور آن هنگام که یوسف به پدرش گفت: ای پدر، من به خواب دیدم که یازده ستاره با خورشید و ماه برایم سجده می‌برند».

حالا شما به عنوان یک دانشجو یا دانش‌آموز مقدمه این سوره را بررسی کنید، می‌تواند سخن یک کشیش باشد؟ خوب دقت کنید آیات می‌گوید:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢﴾ [یوسف: 2].
«ما این را به صورت قرآنی عربی بر تو نازل کرده‌ایم شاید شما با خردتان حقیقت را بیابید».

سپس می‌گوید:
﴿نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَيۡكَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن كُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِينَ ٣﴾ [یوسف: 3].
«ما زیباترین ونیکوترین داستانها را برای تو بازگو می‌کنیم به وسیله آنچه از این قرآن بر تو وحی کرده‌ایم و بی‌شک تو قبلاً ازاین داستان غافل بودی».

داستان مفصل یوسف تمام می‌شود ودر پایان داستان این است:
﴿ذَٰلِكَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَيۡبِ نُوحِيهِ إِلَيۡكَۖ وَمَا كُنتَ لَدَيۡهِمۡ إِذۡ أَجۡمَعُوٓاْ أَمۡرَهُمۡ وَهُمۡ يَمۡكُرُونَ ١٠٢ وَمَآ أَكۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِينَ ١٠٣ وَمَا تَسۡ‍َٔلُهُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِكۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٤﴾ [یوسف: 102-104].
«این از اخبار غیب است که به تو وحی نمودیم و آن‌هنگام که در نیرنگشان به اتفاق نظر رسیدند و دسیسه می‌چیدند، نزدشان نبودی. هر چقدر که مشتاق باشی، بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند. و تو هیچ پاداشی در قبال تبلیغ قرآن از آنان درخواست نمی‌کنی. قرآن، تنها یادآوری و پندی برای جهانیان است».

پرواضح است که این پایان مهر بر این است که مطالب سوره یوسف از کتاب دیگری گرفته نشده، بلکه این مطالب از عرش آمده است. همان خدایی که تورات را بر موسی ع فرو فرستاده، هزار سال بعد قرآن را برمحمد ص فرو فرستاده است.

بار دیگر یکی دیگر از داستان‌ها را بررسی می‌کنیم. سرگذشت حضرت موسی ع درقرآن مجید زیاد آمده، درپایان سوره قصص اینگونه آمده است:
﴿وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلۡغَرۡبِيِّ إِذۡ قَضَيۡنَآ إِلَىٰ مُوسَى ٱلۡأَمۡرَ وَمَا كُنتَ مِنَ ٱلشَّٰهِدِينَ ٤٤ وَلَٰكِنَّآ أَنشَأۡنَا قُرُونٗا فَتَطَاوَلَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡعُمُرُۚ وَمَا كُنتَ ثَاوِيٗا فِيٓ أَهۡلِ مَدۡيَنَ تَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرۡسِلِينَ ٤٥ وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ ٱلطُّورِ إِذۡ نَادَيۡنَا وَلَٰكِن رَّحۡمَةٗ مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أَتَىٰهُم مِّن نَّذِيرٖ مِّن قَبۡلِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٤٦﴾ [القصص: 44- 46].
«و آن‌گاه که فرمان (نبوت) را به موسی دادیم، تو در کرانه‌ی غربی نبودی و حضور نداشتی. ولی ما نسل‌هایی (پس از موسی) پدید آوردیم که روزگار درازی بر آنان گذشت. و تو در میان اهالی «مدین» نبودی تا آیاتمان را بر آنان بخوانی و این ما بودیم که پیامبرانی فرستادیم. و آن‌گاه که (به موسی) ندا دادیم، کنار کوه «طور» نبودی؛ ولی به رحمت پروردگارت (وحی نازل شد) تا گروهی را بیم دهی که پیش از تو، هیچ هشداردهنده‌ای برایشان نیامده بود؛ باشد که پند بگیرند».

خوب معلوم است که خداوند حرف می‌زند. این آیه مؤید این است که قرآن از کتاب دیگری گرفته نشده است. علت تشابه داستان‌های قرآن با داستان‌های تورات این است که هر دو ازیک مصدرند: مصدر وحی، مصدر خدا. حضرت جبرئیل ع تورات را به زبان عبری بر موسی ع نازل کرده، که در آن سرگذشت پیامبران قبل از او بوده است. همین جبرئیل هزار سال بعد قرآن را به زبان عربی بر محمد ص نازل کرده است. طبیعی است که داستان‌های تورات به زبان عربی تکرار شود؛ چون مصدر هر دو یکی است.

لازم به یادآوری است که امور اعتقادی در اسلام خیلی مهم و ظریف است و نقش اساسی دارد. اگر ما در مسائل توحید و نبوت و معاد کوتاهی کنیم، دلائل نبوت را خوب ندانیم و در برابر یک اتهام تسلیم شویم، تمام ریشه‌های مذهب خویش را قیچی کرده ایم؛ از این رو می‌توان این مسائل را مسائل بنیادی نام نهاد.
به عنوان مثال، درمیان این مسائل اساسی اگر انسان نبوت را به آن معنی واقعی و صحیحش قبول نداشته باشد، طبیعی است که اگر اعمالی انجام بدهد هرگز مخلصانه نخواهد بود و هرگز در مذهبی که بنیادش متزلزل است جایی نخواهد داشت.

دومین قسمت از مسائل نبوت در قرآن مجید به دو بخش اختصاص دارد:

اول: به محمد ص تأکید می‌شود این مشکلاتی که هم اکنون پیامبر با آن مواجه است، در ملل پیشین نیز بوده است.

دوم: بسیار تأکید شده که حضرت ص بشر و انسان است و تمام خصوصیات انسان سالم را دارد. و نبوت و عزیز ومحبوب خدا بودن او را از دایره‌ی بشریت خارج نساخته و در ملک و فرمانروایی خداوند هیچ سهمی ندارد. فقط خدا خودش مملکت هستی را اداره می‌کند.

روی این دو مطلب بسیار تأکید شده است. در باره مطلب اول سران قریش در مکه معظمه برای به زانو درآوردن و در بن بست قرار دادن رسول الله ص سوالات عجیبی مطرح می‌کردند؛ به عنوان مثال یک بار گفتند: این جبرئیلی که برای تو وحی می‌آورد، اگر بیاید تا او را ببینیم، تو را قبول می‌کنیم. خداوند با شنیدن این مطلب چنین جواب داد:
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ مَلَكٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَكٗا لَّقُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا يُنظَرُونَ ٨ وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَكٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَيۡهِم مَّا يَلۡبِسُونَ ٩ وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِكَ فَحَاقَ بِٱلَّذِينَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا كَانُواْ بِهِۦ يَسۡتَهۡزِءُونَ ١٠ قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ١١﴾ [الأنعام: 8- 11].
«گویند: چرا فرشته¬ای با او نازل نشده است؟ اگر فرشته¬ای نازل می-کردیم، کار به پایان می‌رسید و هیچ مهلتی نمی¬یافتند. و اگر فرستاده را فرشته¬ای قرار می¬دادیم، بی¬شک او را به شکل انسانی قرار می¬دادیم و بازهم برایشان جای شبهه می¬گذاشتیم. چنانچه خود در شبهه به سر می-برند. پیامبران پیش از تو مسخره شدند؛ سرانجام آنچه ریشخند می-کردند، دامان مسخره کنندگان را گرفت. بگو: در زمین بگردید و آن¬گاه بنگرید سرانجام منکِران چگونه بوده است؟».

یعنی این مشرکین گفته‌اند: چرا فرشته‌ای بر او نازل نمی‌شود که ما آن را ببینیم؟ (ببینید جواب خدا چقدر حکیمانه است) اگر فرشته را می‌فرستادیم به شکل خود فرشته که آنان ببیندش نظم جهان به هم می‌خورد و به کلی اینها نابود می‌شدند واگر معجزه کنیم فرشته را به شکل انسان دربیاوریم تا بتوانند او را ببینند مشکل حل نخواهد شد. می‌گویند: انسان ناشناسی آورده‌ای. موضوع همین است، جالب است، برای اینکه باید معجزه شود، جبرئیل به شکل انسان در بیاید دراین صورت آنها می‌گویند: یک عرب ناشناس است، یک آدم جاسوس است، جاسوس روم است. حالا چه می‌کنی؟! فارس می‌گویند: زبان کپان (ترازوی) خداست. همه چیز را می‌شود با آن وزن کرد و اگر روح‌الامین به شکل خودش بیاید اینها منفجر می‌شوند، نمی‌توانند تحمل کنند، و نظم جهان به هم می‌خورد. دخالت نیروی آسمانی در نظم زمین، مثل این است که صاعقه‌ای بیاید و حال همه ما سالم باشیم وهیچ آسیبی نبینیم، خوب نمی‌شود؛ اگرصاعقه بیاید، تلفات و نابودی در پی دارد. سپس در دنباله آیه می‌فرماید:) پیامبران پیش از تو نیز به همین صورت مورد استهزا و مسخره قرار گرفتند ولی آنان صبر کردند تا عذاب خدا بر آنانی که پیامبران را به مسخره می‌گرفتند نازل شد. بگو: برای تحقیق در این مورد در زمین سیر و سیاحت کنید ببینید آن ملل پیشین (که تمدن داشتند، کاخ آپادانا ساختند، کاخ بعلبک ساختند، کاخ سبأ در یمن ساختند) کجا رفتند و کجا هستند؟

در همین سوره انعام سران قریش در یکی از گفتگوهای جدی با رسول خدا ص مطلب دیگری را مطرح کردند. البته این را باید بدانیم که حضرت ص در بحثها ازنظر استدلال و خونسردی و فصاحت و بلاغت و بیان به تمام معنا بی‌مانند بودند. وقتی حضرت سخن می‌گفت سران قریش سرا پا گوش می‌شدند. کلمات گهربارش چنان در دلها جای می‌گرفت که بعضی از آنان از شدت تأثر اشک می‌ریختند و همین که سخن حضرت تمام می‌شد به هوش می‌آمدند و می‌گفتند: دیدید؟! نگفتیم سحر می‌کند؟! جادوست؟! دیدید با سحرش چگونه ما را مسخر کرد؟! و با این گمان باطل که او جادوگر و ساحر است، پراکنده می‌شدند. دریک مورد وقتی استدلال حضرت کاملاً درست بود و هیچ جوابی نداشتند گفتند: ای محمد! کل ادعای تو این است که تو پیامبر خدایی، بسیارخوب! اکنون پیش خدا برو و بگو که آنان مرا قبول نکردند. آنگاه خداوند چنین فرمود:
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣ وَلَقَدۡ كُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٣٤ وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيۡكَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِيَ نَفَقٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِي ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِيَهُم بِ‍َٔايَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِينَ ٣٥﴾ [الأنعام: 33-35].
«بی‌شک می‌دانیم که تو را اندوهگین می‌کند گفتار اینهایی که می‌گویند؛ تو را تکذیب نمی‌کنند، ولی این ستمگران آیات خدا را رد می‌کنند. یقیناً پیامبران پیش از تو نیز به همین صورت تکذیب شدند ولی آن پیامبران صبرکردند و در مقابل آزار و اذیت پایداری نمودند، از جلو در نرفتند تا پیروزی خدا برای آنها آمد. و در این مورد که پیروزی خدا در نهایت با اهل حق است هیچ شکی نیست و این سنت خداوند قابل تغییر نیست. (اگر اهل حق خودشان در حقانیت‌شان شک نکنند، خودشان ناحق را با حق خلط نکنند حق همیشه پیروز است. اگر به ظاهر جایی اهل حق شکست خوردند یا شکست بخورند، علتش این است که حق را با باطل خلط کرده اند) و بی‌شک از گزارش‌های پیامبران پیشین نیز برای تو گفته شده است. (بعد خداوند جل جلاله قدرت نمایی می‌کند، و مسائلی را مطرح می‌کند که برای بشر خیلی جالب است و هیچ جواب و راه حلی هم ندارد؛ آنگاه که به پیامبرش می‌فرماید:) حالا اگر این لجاجت، و سرسختی کافران بر تو گران آمده هر راه حلی که برایش بلدی در پیش گیر؛ می‌توانی به زمین فرو بروی؟ می‌توانی به آسمان بروی که معجزه‌ای برای اینان بیاوری تا قانع شوند؟ اگر می‌توانی چنین بکنی انجام بده. البته اگر پروردگار تو خواسته بود هر آئینه می‌توانست همه اینها را بر هدایت جمع گرداند. پس در این مورد از نادانان مباش».

یعنی بالاخره:

جهان را جهان دار کرده خراب ****بهانه است کـاووس افراسیـــاب

درباره گفتار و برنامه پیامبران، خداوند از بیست و پنج پیامبر در قرآن نام برده که داستان و سرگذشت اکثر شان بیان نشده، بلکه تنها سرگذشت ده نفر از آنان به تفصیل آمده است که عبارتند از: آدم، نوح، ابراهیم، سلیمان، داود، موسی، عیسی ‡ و یکی دو مورد داستان ایوب و یونس و یوسف ‡. و سرگذشت پانزده نفر ازآنان به طور مفصل نیامده، بلکه تنها نامی از آنان برده شده است؛ مثلاً الیسع و ذالکفل إ فقط نامشان آمده، و از ادریس ع یک جمله کوتاه آمده و نامش چند جا تکرار شده است. به تفصیل به بقیه نام‌های پیامبران پرداخته نشده و در هر مورد که خداوند بیان کرده، اشاره به این مطلب است که ما این سیرت و روش را بیان می‌کنیم تا تو بدانی که مشکلاتی که تو داری با مشکلات آنان شبیه بوده است. در بسیاری از داستانها این مطلب به وضوح بیان شده و در هر مورد که خداوند بیان کرده، اشاره بدین مطلب است که: ما این سیرت و روش را بیان می‌کنیم تا بدانی که مشکلاتی که تو داری شبیه مشکلات آنان بوده است.

در مورد مطلب دوم باید گفت که وجود رسول الله رحمة للعالمین بود. مقدس‌ترین فردی بود که در نظام آفرینش به عنوان واپسین پیامبران و آخرین سفیرخدا به سوی این کره انتخاب شده است. این احتمال می‌رفته که اگر تأکیدی روی بندگی رسول الله ص و روی بشریت ایشان نشود، در امت اسلام آن مصیبت جبران ناپذیر امت مسیح ع تکرار شود؛ این مصیبت که پیامبر ص شریک خدا جلوه داده شود. بزرگترین مصیبت امت مسیح ع این بود که حضرت عیسی ع که برای دعوت مردم به یکتا پرستی آمده بود، خود به عنوان شریک خدا قلمداد شد! می‌دانید این مثل چیست؟ مثل آن است که طبیبی برای معالجه بیماری بیاید و با آمدن خود عامل بیماری جلوه داده شود، که چنین امری بسیار وحشتناک است. برای اینکه این جریان در امت اسلام تکرار نشود، چاره اندیشی‌های فرهنگی و عقیدتی بسیار محکمی در پیش گرفته شده است. در خود قرآن بسیار تأکید شده است که:
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُكُمۡ يُوحَىٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾ [الکهف: 110].
«بگو: من مثل شما بشری هستم (با تمام خصوصیات بشری)، تنها بر من وحی شده است که معبود شما معبودی یکتاست».

و در موارد دیگر اینطور آمده است:
﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١ قُلۡ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ ٱللَّهِ أَحَدٞ وَلَنۡ أَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدًا ٢٢﴾ [الجن: 21-22].
«بگو: من برای شما مالک هیچ زیان و نفعی نیستم. بگو: هیچ کس جز الله مرا پناه نمی‌دهد و من جز الله هیچ پناهگاهی برای خود نمی‌یابم».

در آخر سوره اعراف این مطلب به گونه‌ای بسیار جالب آمده است:
﴿قُل لَّآ أَمۡلِكُ لِنَفۡسِي نَفۡعٗا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۚ وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٞ وَبَشِيرٞ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ ١٨٨﴾ [الأعراف: 188].
«بگو: مالک هیچ زیان و نفعی برای خودم نیستم، مگر آنچه خدا خواسته باشد. اگر من علم غیب داشتم کارهای خیر زیادی می‌کردم و هیچ بدی به من نمی‌رسید در حالی که اکنون چنان نیست. (پیامبر نیز در اثر حوادث دنیا زیانهایی می‌دیده، زیانهایی که هر انسانی در برخورد با قضایا و مسائل دشوار زندگی می‌بیند.) جز بیم‌دهنده و مژده‌دهنده برای مردمی که به این کتاب ایمان دارند، نیستم».

نمونه‌ی این در قرآن زیاد آمده است.
گاهی قرآن با خود حضرت روبرو می‌شود؛ مثلاً یکجا اینطور می‌فرماید:
﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٦٥ بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ وَكُن مِّنَ ٱلشَّٰكِرِينَ ٦٦﴾ [الزمر: 65- 66]
«بی‌شک به تو وحی شده است و همچنین به پیامبران قبل از تو وحی شده است که اگر تو ای پیامبر، جز الله کسی را بپرستی، قطعاً همه اعمال نیکت بی‌اثر و بی‌ارزش خواهد بود و تو نیز مانند کافران به عذاب مواجه خواهی شد. بلکه تنها خدا را بندگی کن و از سپاسگذاران باش».

یعنی حتی اگر پیامبر نیز بخواهد به دلایلی عمداً از فرمان خدا کوتاهی و سرپیچی کند، با همان سرنوشت کافران مواجه خواهد شد. در جای دیگری می‌فرماید:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ٣٠ ثُمَّ إِنَّكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمۡ تَخۡتَصِمُونَ ٣١﴾ [الزمر: 30- 31]
«بی‌شک تو خواهی مُرد و اینان نیز خواهند مرد. سپس شما همگی (راستگو و دروغگو، پیامبر با دشمنان، مؤمنان با کافران) در روز حساب، در دادرسی کلی و همگانی نزد خداوند مجادله خواهید کرد».

در جنگ أحد، رسول الله ص کمی مجروح شد، صورت مبارکش زخمی شد و چهره منورش خون آلود گشت. در حالی که خون را از چهره خود پاک می‌کرد فرمود:
«کَیفَ یُفلِحُ قوم أَدموا وَجهَ نَبیهِم وَهُوَ یَدعوهم إِلی الله؟» . أو کما قال رَسول الله. «چگونه ممکن است مردمی نجات یابند که روی پیامبرشان را خون آلود ساختند، در حالی که آن پیامبر آنان را به سوی الله دعوت می‌کند».

خداوند در مقابل این تأسف و این گله‌ی رسول الله چنین فرمود:
﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ أَوۡ يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡ أَوۡ يُعَذِّبَهُمۡ فَإِنَّهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٢٨﴾ [آل‌عمران: 128].
«برای تو در امر ما چیزی نیست. اینان بندگان من اند. اگر بخواهم هدایت‌شان می‌کنم و اگر بخواهم عذاب‌شان می‌دهم».

و اصولاً جوهر توحید همین است. اینکه مسلمان مأمور است در نماز حتماً بگوید: «اللهم صلّ علی محمد وعلی آل محمد...». این جمله دعائیه در ضمن اینکه تشریف و احترام و قدردانی از رسول الله ص است، با آن درخت مبارکه توحید آبیاری می‌شود؛ زیرا شما مؤمنان بعد از تشهد می‌گویید: پیامبر اسلام محتاج رحمت و توجه خداست. در پایان نماز از خدا می‌خواهید که ضمن توجه بیشتر به پیامبرش بیشتر بر وی رحمت و درود بفرستد؛ چه اگر پیامبر ص محتاج رحمت بیشتر و درود خدا نبود، لزومی نداشت شما برای او از خدا رحمت و درود بخواهید. و بر اساس این تأکیداتی که خود حضرت ص به استناد قرآن مطرح کرده، امت اسلام تا به امروز آن ویژگی امت ابراهیمی را حفظ کرده که رسول الله ص بنده خداست. مهمترین شعار هر مؤمن این است: «أَشهَدُ أن لا إِلهَ إلا الله وَحدَهُ لا شَریكَ لَهُ وَأَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبدُه ورَسوله».

مسلمانان افتخار دارند که ابتدا بنده بودن رسول الله ص را عنوان می‌کنند و این به خاطر تأکیدات مکرر قرآن و به خاطر اقدام خود رسول الله ص می‌باشد، پیامبر ص به شیوه‌های مختلف و در مناسبت‌های مختلف، همواره بر این اصل قرآنی تأکید می‌کرد. و حتی به هنگام شرکت در یک جشن عروسی در مدینه منوره چون شنید که در قسمت زنان، دختر بچه‌ای دایره دف به دست گرفته و ضمن اینکه با دستش دف می‌زند، می‌گوید:«وفینا رسول الله یعلم ما في غد» . «در میان ما پیامبری است که می‌داند فردا چه می‌شود». از صف مردان بلند شد و مستقیم به صف زنان آمد و خطاب به دختر بچه فرمود: این را دیگر تکرار مکن! من نمی‌دانم فردا چه می‌شود، فقط الله می‌داند فردا چه می‌شود.

در هیچ موردی حضرت ص از این اصل غفلت نمی‌کرد؛ از ترس اینکه مبادا وجود سرا پا مقدسش باعث اغوای بعضی از مسلمانان شود و آن حضرت را شریک خدا قلمداد و به جای خدا یا همراه خدا توجه خاصی به وی نیز بکنند. پیامبر ص در حدیثی می‌فرماید:
«اللّهم لا تَجعَل قَبري وَثناً یُعبَد» . «پروردگارا! قبر مرا به شکل بت قرار مده که مورد پرستش و ستایش قرار گیرد».

این دعای پیامبر ص چنان مستجاب گشته که با گذشت هزار و سیصد سال هیچ کس شکل قبر مبارک رسول الله را ندیده و مسلمانی که به مدینه منوره مشرف می‌شود، از پشت چهار دیوار، یک دیوار سنگ و گِل و یک دیوار گچ و سنگ و یک دیوار آهنی و یک پنجره، بر رسول الله ص سلام می‌کند و تا به امروز هیچ آثاری از قبر حضرت دیده نشده است.

.........................................................................
برگرفته از سخنرانی شیخ محمد ضیایی رحمه الله
گردآوری: عبدالرحمن زمان پور
تهیه و تنظیم: سایت مدرسه اسماعیلیه
بازديد:1355| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت