« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

فال بد و بدبینی | مقالات 13 خرداد 1394
فال بد و بدبینی

تطير (فال بد) همان تشاؤم (بدبيني) است و از طير مشتق شده است، عرب کلاغ و أخيل را به فال بد مي گرفتند و نسبت به آن بدبين بودند، و معتقد بودند مانع خير است.

در ميان مردم عصر جاهليت وقتي کسي براي کاري بيرون مي رفت اگر پرنده يي را مي ديد که به سمت راست بپرد، ادامه مي داد و آن را مبارک مي دانست و تفأل مي کرد، اما اگر به سمت چپ پرواز مي کرد، به فال بد (تطير) مي گرفت و بر مي گشت گاهي پرنده را به پرواز در مي آوردند وبر مبناي جهت پرواز آن عمل مي کردند. پرنده يا حيواني که وقتي تهييج مي کردند، در پرواز يا حرکتش جانب راست را مي گرفت، سانح مي گفتند و به همديگر مژده مي دادند و آن را مبارک مي دانستند و دليل اين قرار مي دادند که سفرشان موفقيت آميز و نيازشان بر آورده خواهد شد.

اما آن را که به طرف چپ حرکت مي کرد بارح مي ناميدند و به فال بد مي گرفتند، چه بسا کساني وقتي چنين مي ديدند از ادامه ي سفر منصرف مي شدند يا کاري را که آغاز کرده بودند، تعطيل مي کردند.

بيهقي در شاخه هاي ايمان مطالبي ذکر کرده که خلاصه اش اين است «تطير (فال پرنده) در دوران جاهليت در ميان عربها عبارت بوده از برانگيختن پرنده در هنگامي که مي خواستند براي کار يا نيازي بيرون بروند. نيز به صداي کلاغ و به آهو سر راه آمدن، بدبين بودند و اينها را تطير (فال بد) نام نهادند، چون اصلش از مورد اول (طير: پرواز کردن پرنده) مي آمد.

وي مي گويد: فال بد در ميان عجم چنين بود که اگر بچه به سوي معلم مي رفت باعث فال بد، و اگر بر مي گشت فال نيک بود، همچنين اگر شتري را با بار سنگين مي ديدند به فال بد و اگر با بار سبک مي ديدند، به فال نيک مي گرفتند، و مانند آن که شريعت تمام اينها را برداشت.

تطير (فال بد) در ميان ملتها سابقه ي دراز مدتي دارد. خداوند در کتابش مي گويد: که فرعون و قومش، موسي و همراهانش را به فال بد گرفتند: «فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ» (أعراف: 131 («اگر کار خوبي برايشان پيش مي آمد مي گفتند اين از آن ماست، و چون کار بدي و امر ناخوشايندي بر آنها وارد مي شد، به موسي وهمراهانش بدبين مي شدند». قوم صالح نيز به او بدبيني ورزيدند: «قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَنْ مَعَكَ» (نمل: 47) «گفتند تو و هر که با توست به فال بد مي گيريم» و مردمان روستايي که در قرآن داستانش آمده به پيامبرانشان بدبين بودند «قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ» (يس: 18) «گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ايم».

پاسخ تمام آنها اين است که شر و بدي منحصراً از سوي خودشان با کفر و ناسپاسي و لجاجت و سستي ورزيدن به سنت هاي خداوند در زندگي دامنگيرشان شده بود: «أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ» (اعراف: 131) «هان بدانيد که بخت آنها پيش خداست» و «قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ» (يس: 19) «شانس شما به خودتان است».

ملت ها در بدبيني به روزها، ساعت ها و شب ها حکايتهاي بسيار و شگفت آوري دارند، براي مثال رافضه، به گفته ي ابن تيميه «گفتن کلمه ي ده را و انجام دادن کاري را که ده در آن باشد، دوست ندارند، حتي در ساختمان سازي بر ده ستون خانه نمي سازند، ده شاخه و مانند آن هم برايشان خوشايند نيست، زيرا بهترين ياران پيامبر را که ده نفر بودند و مژده ي بهشت به آنها داده شده دوست ندارند و از آنها متنفرند.»

بسياري از مردم مغرب زمين شماره ي سيزده را فال بدي مي دانند وبه همين سبب برخي شرکتهاي هواپيمايي در شماره گذاري صندليها اين شماره را حذف کردند و بسياري از مردم کشور خودمان نيز صداي بوم و کلاغ را فال بد مي شمارند.

اهميت فال بد

پيامبر(ص) فال بد را از شمار «جبت» گرفته که همان سحر است، در حديثي که ابوداود از قطن بن قبيصه از پدرش روايت مي کند، مي گويد: از پيامبر خدا شنيدم که مي گفت: (العيافة و الطيرة و الطرق الجبت: فال، بدبيني و فال سنگريزه سحرند).
عمر بن خطاب نيز به روايت بخاري جبت را به سحر تفسير کرده است.

اسلام از فال بد برحذر داشته و آن را نهي کرده است. در سنن ابوداود و ترمذي از عبدالله بن مسعود روايت شده که گفت: پيامبر خدا فرمود: (الطيرة شرک، الطيرة شرک، الطيرة شرک و ما منّا إلا، و لکن يذهبه الله بالتوکل: فال بد شرک است- سه بار اين جمله را تکرار کرد- و همه ي ما گاهي به آن دچار مي شويم، اما خداوند با توکل آن را برطرف مي سازد).

جمله ي (و مامنّا) در اين جا محذوف دارد، تقديرش چنين است: وما منّا إلّا و يعتربه التطير، يعني همه ي ما فال بد و بدبيني به او دست مي دهد، و نفرت از آن پيشتر به دلش راه مي يابد، حذف ادامه ي جمله به خاطر اختصار و اعتماد به درک شنونده است. در کتاب ترمذي آمده است که اين سخن از ابن مسعود است و حديث نيست».

در جمله ي (و ما منّا إلّا و لکن الله يذهبه بالتوکل) اشاره يي ضمني به اين مسأله هست که هر کس اين امر برايش پيش بيايد و خود را به خدا بسپارد و به فال بد توجهي نکند، نسبت به آن چه برايش روي داده است، مؤاخذه نخواهد شد.

فال بد را به اين خاطر در رديف شرک قرار داده که معتقد بودند، سودي مي رساند يا زياني مي بخشد، پس چنان است که آن را شريک خداوند قرار داده باشند، اما اين اعتقاد به آن چه خداوند در آيه هايي مانند آيه ي زير مقرر فرموده است، منافات دارد: «وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ» (يونس: 107) «اگر خداوند زياني به تو برساند هيچ کس نمي تواند آن را بردارد إلا خودش، و اگر خيري براي تو بخواهد هيچ کس نمي تواند مانع فضل او گردد» بنابراين خداست که زيان مي رساند يا سود مي بخشد، اين پرنده ها از غيب چيزي نمي دانند بنابراين به چپ يا به راست پرواز کردنشان نه زياني دارد و نه سودي مي آورد.

ابن قيم در اين باره مي گويد: «فال بد، بدبيني است به چيزي شنيدني يا ديدني، اگر انسان آن را به کار بگيرد، مثلاً از سفري منصرف شود يا از انجام آنچه قصد آن را کرده است خودداري کند، بي گمان راه شرک را پيش گرفته، يا چه بسا پاي در آن نهاده، و از توکل بر خداي سبحان دور شده و بيزاري جسته، و دروازه ي ترس و وابستگي به غيرخدا را به روي خويش گشوده است فال بد از جمله چيزهايي است که شخص مي بيند و يا مي شنود و اين منافي موقعيت «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (فاتحه: 5 («تنها تو را مي پرستيم و تنها از تو کمک مي خواهيم» و «فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ» (هود: 123) «او را بپرست و بر او توکل کن» و «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ» (شورى: 10) «بر او توکل کردم و به سوي خودش باز مي گردم» است و در نتيجه قلبش در پرستش و توکل وابسته ي غيرحق مي شود و دل و ايمان و موقعيتش را به باد تباهي مي دهد و خود آماج تيرهاي فال بد و بدبيني واقع مي شود، که از هر طرف به سوي آن رانده مي شود و شيطان کسي را به سوي او سوق مي دهد که دينش را و دنيايش را بر او خراب کند، و چه بسيار کساني که بدين سبب به کام هلاکت فرو رفتند و دنيا و آخرت را نيز باختند و چه بسيار که فال بد دنياي بندگان را مضرت رسانده و آنها را از خير فراوان بي نصيب ساخته است چه بسيار ديده ايم خانواده هايي را که پس از خوانده شدن خطبه ي عقد از ازدواج دخترشان به خاطر کلمه يي که شنيده يا خيالي که در خواب به ذهنشان خطور کرده، پشيمان شده اند، و دختر و خوشبختي او را فراموش کرده و فرصت زندگي جديد را از او گرفته اند و چه بسيار بازرگاناني را ديده ايم که گوش به فال بد يا پيشگويي فالگير دروغگويي گرفته و از سفر، خودداري کرده و تجارت خود را رها ساخته اند.

فال بد پايه هاي درستي ندارد

حقيقت اين است که فال بد اساس درستي ندارد، بلکه تنها به وهم وگمانها و خيالپردازيهايي مبتني است که در قلب پيش مي آيد. در حديثي که بخاري و مسلم از ابوهريره روايت کرده اند، پيامبر خدا فرموده است: (لاعدوي و لاطيرة و لاهامة و لاصفر: واگيري بيماري، فال بد، مسخ سر و صفر نيست و واقعيت ندارد).

اين چنين چيزهايي را که مردم عصر جاهليت باور داشتند نفي کرده است آنها گمان مي کردند بيمار شخص سالمي را دچار مي کند، کما اين که در شناخت عاقبت امور به راندن پرنده مي پرداختند، و اين فرموده: «لاهامة» نفي اعتقادي است که عربها داشتند، بدين سان که استخوانهاي شخص مي ميرد و روحش تبديل به سري مي شود که پرواز مي کند.
«لاصفر» نيز اشاره به اين دارد که «مردم عصر جاهليت از ماه صفر بدبين بودند.

مي گفتند ماه مصيبتها است. پيامبر اين عقيده را نفي و باطل کرد، و روشن کرد که صفر نيز مانند ديگر ماهها هيچ تأثيري در سود يا زيان بخشي ندارد، همين طور روزها، شبها و لحظه ها نيز فرقي با هم ندارند، مردم عصر جاهليت روز چهارشنبه را بديمن مي دانستند و ماه شوال را به ويژه درباره ي ازدواج در آن بديمن مي پنداشتند عايشه در اين باره مي گفت: «پيامبر خدا در ماه شوال با من ازدواج کرد، و چه کسي خوشبخت تر از من هست؟»

ابوداود مي گويد محمد بن مصفي گفت: بقيه براي ما نقل کرد که به محمد- منظور ابن رشد- گفتم: «هامه» اشاره به اين دارد که مردم جاهلي مي گفتند هر کس بميرد و دفن شود سري از قبرش بيرون مي آيد. پرسيدم پس «صفر» به چه چيزي اشاره دارد؟ گفت: چنان شنيده ام که مردم عصر جاهلي ماه صفر را بديمن مي دانستند به همين سبب پيامبر فرموده: (لاصفر).

عده اي از کساني که به برخي روزها و لحظه ها بدبين هستند براي درستي ادعاي خود به فرموده ي خدا در وصف عذاب قوم عاد استدلال مي کنند: «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ» (قمر: 19) «ما باد سرد شديدي در روزي نحس بر آنها فرستاديم» و «فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي أَيَّامٍ نَحِسَاتٍ» (فصلت: 16) «باد شديد و سردي در چند روز نحس به آنها فرستاديم» و مي گفتند قرآن در اين آيه ها بيان مي کند که در بين روزها نيز نحس ومبارک وجود دارد.

براي پاسخ به اين گروه و رد ادعاي آنها- چنان که آلوسي گفته است- همين کافي است که رويداد عاد تمام روزهاي هفته را در بر گرفت، خداوند فرموده «سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا» (حاقه: 7) «هفت شب و هشت روز آن را بر آنها چيره کرد» بنابراين اگر نحس بودن روزها به خاطر آن است، پس بايد پرسيد چه روزي نحس نيست؟

اما اگر به جانب حقيقت برگرديم و از اين ديدگاه بنگريم در مي يابيم که به حقيقت همه ي روزها يکسانند، و هيچ روزي به بديمني اختصاص ندارد، کما اين که هيچ روزي هم به خوش يمني اختصاص داده نشده است. بلکه در واقع تمام لحظه ها و ساعتها بر شخص خوش يمن است و بر شخص ديگر بديمن با توجه به خير و نيکي که بر او وارد مي شود و شر و بدي که دامن اين را مي گيرد. پس اگر روزي به خاطر حادثه يي که در آن افتاده نحس پنداشته مي شود، بايد همه ي روزها را به سبب حوادث آن نحس شمرد، چرا که شب و روز درهم فرو نمي روند جز براي ايجاد حوادث. اما اين حوادث هيچ تاثير در آن ندارد، يا به عبارت ديگر زمان و مکا واشياء هيچ ربطي به بديمني يا مبارکي ندارد.

چاره ي فال بد

ممکن است کسي بگويد: انسان گاهي نمي تواند حس بدبيني را که در درونش پيدا مي شود، دفع کند. در جواب بايد گفت: شخص مسلمان نبايد دنبال وسوسه هايي بيفتد که در درونش پديد مي آيد. در صحيح مسلم از معاويه به حکم نقل است که به پيامبر(ص) گفتم: «ما عقيده ي فال بد را داريم» فرمود: (ذاک شيءٌ يجده أحدکم في نفسه فلايصدّنکم: چيزي است که ممکن است يکي از شما آن را در خود بيابد، اما نبايد جلوتان را بگيرد).

همچنين در سنن ابوداود از بريده نقل شده که پيامبر به هيچ چيز بدبين نبود و هنگامي که کارگزاري را انتخاب مي کرد از اسمش مي پرسيد، اگر از آن خوشش مي آمد، خوشحال مي شد و اين خوشحالي و خرمي در چهر ه اش نمايان مي شد، و اگر اسمش را نمي پسنديد باز در چهره اش پيدا بود و چون وارد روستايي مي شد اسمش را مي پرسيد که اگر مورد پسندش واقع مي شد، ابراز خوشحالي و خرسندي مي کرد و در سيمايش مشخص بود، و اگر از آن اسم بدش مي آمد، آثار اين حالت نيز در صورتش نمايان مي شد».

اما چاره ي اين فال بد چنان که پيامبر اشاره فرموده اين است که از آن چه براي انجامش تصميم گرفته ايم ما را باز ندارد و با طلب ياري از خداوند و توکل بر او پيش برويم، و آن گونه که در برخي دعاها آمده بگويم: «اللهم لا يأتي بالحسنات إلا أنت و لايدفع بالسيئات إلا أنت و لا حول و لا قوة إلا بک: خداوندا تنها خودت کارهاي نيک را پيش مي آوري و خودت کارهاي بد را دفع مي کني، و هيچ نيرو و اراده يي نيست جز به قدرت تو».

احمد در سندش و ابن سني با اسنادي صحيح از عبدالله ابن عمر روايت کرده اند که پيامبر فرمود: (من ردّتهُ الطيرةُ عن حاجته فقدأ شرک: هر کس را فال بد از قصدش منصرف کند، شرک ورزيده است) پرسيدند کفاره ي آن چيست؟ گفت: (أن تقول: اللهم لاخير إلا خيرک: و لا طير إلا طيرک و لا إله غيرک) بگويد: «الهي! هيچ خيري جز خير تو نيست، و هيچ فالي جز فال تو نيست و هيچ خدايي جز تو نيست».

بديمني در سه چيز است

اگر کسي بپرسد: نهي از فال بد چگونه با آنچه در برخي احاديث ذکر شده که بديمن در سه چيز وجود دارد: خانه، زن و اسب، سازگاري دارد؟ مانند حديثي که عبدالله بن عمر نقل مي کند: (لا عدوي و لاطيرة، و انّما الشؤم في ثلاث في الفرس، و المرأة و الدار: واگيري و فال بد درست نيست، بديمني تنها در سه چيز است، اسب، زن و خانه.)

درروايت ديگري چنين آمد ه است: «پيش پيامبر(ص) از بديمني صحبت کردند، فرمود: (إن کان الشؤ م، ففي الدار، المرأة و الفرس: اگر وجود داشته باشد، در خانه، زن و اسب است).

نووي مي گويد: «دانشمندان درباره ي اين حديث اختلاف دارند، مالک و گروهي ديگر گفته اندهمان است که از ظاهرش خوانده مي شود، خانه گاهي خداوند سکونت در آن را سبب زيان يا هلاک مي گرداند، نيز انتخاب زن، اسب يا خدمتکار به نظر او گاهي به قضاي الهي هلاکت به بار مي آورد. معناي حديث اين است که گاهي بديمني در اين سه چيز پيدد مي آيد، همان طورکه در روايت «اگر بديمني در چيزي نباشد» نيز به آن تصريح کرده است. خطابي و بسياري ديگر گفته اند حديث در معناي استثناء از فال بد است، بدين معنا که فال بد از آن نهي شده مگر اين که شخص خانه اي داشته باشد که در آن ساکن شود يا زني که از هم صحبتي با او راضي نباشد، يا اسب و خدمتکار، که بايد آنها را با فروختن و طلاق دادن و عوض کردن يا مانند آن رها کند.

گروهي ديگر مي گويند: بديمني خانه در کوچکي آن و همسايه ي ناباب و مزاحم است و بديمني زن در نازايي و بدزباني و مشکوکي اوست و بديمني اسب در آن است که بر آن کارزار نشود و نيز گفته اند: بديمني اسب گران بهايي آن است، و در مورد خدمتکار آمده است که بديمني او در بداخلاقي و بي تعهدي نسبت به کاري که به عهده ي او گذاشته شده است، و نيز گفته اند منظور از بديمني در اين جا ناهماهنگي و عدم توافق است.

عده اي از دهريّون به همين بهانه حديث (لاطيرة) را آماج حملات اعتراض آميز خود قرار داده اند.
ابن قتيبه و ديگران در پاسخ آنها گفته اند: که اين مخصوص حديث (لاطيرة) است مگر در اين سه مورد.
قاضي مي گويد: برخي فقها نقطه ي اشتراک موارد مذکور در اين حديثها را سه چيز مي دانند:
يکي: آنچه ضرري از آن ناشي شده باشد، و عادت ويژه يا عامي نداشته باشد، که اين هيچ به آن اهميت داده نمي شود، و شارح توجه به آن را منع کرده است و اين فال بد است.

دوم: آنچه به عموم ضرري از آن واقع مي شود ولي به آن اختصاص ندراد، و به ندرت پيش مي آيد، مانند وبا که وارد حوزه ي آن نمي شوند و از آن بيرون نمي روند (يعني جايي که وبا هست نبايد رفت و اگر آنجا بوده اند نبايد به جايي ديگر بروند: قرنطينه هستند).
سوم: آنچه خصوصي است و عموميت ندارد مانند خانه و اسب و زن، در اين مورد رهايي از آن اجازه داده شده است.

اما آنچه علامه ابن قيم تحقيق کرده است: «اين است که خبر دادن پيامبر به بديمني در اين سه مرود الزاماً به معناي اثبات فال بد نيست، بلکه مقصودش اين است که خداوند چيزهايي بديمن را مي آفريند که براي کسي که نزديک آن مي شود شوم است، و چيزهايي نيز مي آفريند که بديمني و شري به او نمي رساند، درست مانند اين که خدا به پدر و مادري فرزند مبارکي عطا فرمايد که در چهره ي او خير و نيکي ببينند، و به زوج ديگري فرزندي مي دهد بديمن که شر و بدي از صورتش پيداست، همين طور است دوستي و محبت که بنده پيدا مي کند، خانه و زن و اسب نيز به همين شکل است.

خداوندي که خير و شر و مبارکي و نحسي را آفريده است، برخي از اين کالاها را نيز مبارک و خوش يمن آفريده و خوشبختي کسي را که به آنها نزديک مي شود با دستيابي به خير و برکت، مقدر کرده است، همچنين عده اي از آن را نحس و ناميمون خلق کرده که هر کس نزديک آن شود، بديمني دامن او را مي گيرد. تمام اين موارد بنا به تقدير الهي است، همان طور که ديگر سببها را آفريده و آن را به مسببهاي ضد و مختلف آن ربط داده است، او مشک و بوي خوش را از روحهاي پاک آفريده و لذت آن را به هر کس نزديک آن بشود چشانده است. فرق بين اين دو با حس درک مي شود، درباره ي خانه ها و زنان و اسبها نيز وضعيت به همين شکل است، اين يک نوع است، فال بد نيز يک نوع.

نمونه ايي از بديمني خانه ها و مرکبها

در سنن ابوداود از انس نقل شده که شخصي گفت: اي پيامبر خدا، ما در خانه يي بوديم، پس از مدتي زندگي در آن تعدادمان زياد شد، دارايي و اموالمان نيز افزايش يافت سپس به خانه يي ديگر رفتيم، اما در آنجا تعدادمان کمتر و مال و دارايي مان نيز کمتر شد پيامبرفرمود: (ذروها ذميمة: در حالي که نکوهش شده آن را رها کنيد).

در موطا از ابوسعيد نقل است که:«زني پيش رسول خدا آمد و گفت: با خانواده يي پرجمعيت و اموالي فراوان در خانه يي ساکن شديم، تعدادمان کم شد و مال هم رفت. پيامبر فرمود: (عوها ذميمة: در حالي که نکوهش مي شود آن را ترک کنيد).
ابن اثير درباره ي جمله (عوها ذميمة) مي گويد: يعني رهايش کنيد در حالي که از آن به بدي ياد مي شود، و پيامبر تنها به اين خاطر آنها را به کوچ از خانه سفارش کرد که گمان مي کردند به سبب آن خانه و سکونت در آن دچار مصيبت و تنگدستي شده اند، پس اگر از آن جا بروند عامل آن توهم از بين مي رود و شبهه و خيال باطلي که در درونشان ايجاد شده، برطرف مي گردد. والله أعلم.

دعايي براي دفع شومي سه چيز

پيامبر مسلمانان را دعايي ياد داده است که در هنگام ازدواج يا انتخاب خدمتکاري يا خريدن چهارپايي خدا را با آن بخوانند. بخاري درروايتي (آفريدن اعمال بندگان) و نسائي در (کارهاي روز و شب) و ابن ماجه در سننش و حاکم- که آن را تصحيح کرد و ذهبي و بيهقي و بغوي در (شرح السنه) با او اظهار موافقت کرده اند و از عمرو بن شعيب از پدرش و او از جدش از پيامبر روايت مي کنند که فرمود: وقتي با زني ازدواج مي کنيد يا خدمتکاري مي خريد، بگوييد: (خدايا خير و نيکي او و آنچه او را بر آن سرشته اي، از تو مي خواهم، و از شر او و شر آنچه در سرشتش نهاده اي، به تو پناه مي برم، و هنگامي که شتر مي خريد بالاي کوهانش را بگيريد و همين دعا را بخوانيد).

.................................................................
برگرفته از کتاب دنياي سحر و شعبده بازي
تأليف: دکتر عمر سليمان الأشقر
تهيه و تنظیم: سایت مدرسه اسماعیلیه
بازديد:2086| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت