« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

از بلندای کوکب وجود تا به قعر اقیانوس سجود | مقالات 25 اسفند 1393
از بلندای کوکب وجود تا به قعر اقیانوس سجود

وقتی کوه از زمین سر به فلک بالا برد، بر قله ی بلندش ، ابرها جمع و انباشته شدند، تا جایی که به ناچار فروتن گشته و به خاک فرو افتاده وباران شدند ودر تواضع خود دل زمین خشک را شاد کردند.

به وقت دیگر خورشید طلوع کرد و از جای پای ابرهای سفید در آسمان، در افق نقش ونگار رنگین کمان پیدا شد. و بلور رنگهای شاد به دیدگان ناظرین هدیه داد.

و باز در سوی دیگر، کوه هم بر صفحه خاک سایه افکند و از قامت خویش هوا را موزون کرد و با سایه خویش به پیشگاه خالق هستی سر به سجود برد.

جویبارهای تند ، چه مغرور از کوه ها سرازیر شدند و چه متواضع به پای خدمت منتظر ایستادند، گاهی به دل دریا تسلیم شده و گاهی به دل خاک سر فرو بردند تا به گیاهان و درختان جان تازه ای ببخشند ،

به هرنوع خاکی که آب ها سرفرو بردند با وعده ی حیات نو از دل زمین سر برون آوردند و تواضع و فروتنی این چنین درخاک دیدم ،

رویش درخت و گل و گیاه از دل خاک، نوعی عبادت زمین درطبیعت است، هر نهالی که از خاک سر بلند کند و در اهتزاز باد و نسیم سر بجنباند، به دستان خوشه و شاخه ی خود، دانه و میوه گرفته تا تواضع و فروتنی به همگان تقدیم کنند،

از دل افتاب تا به زیر سایه ها، از قله رفیع و وقار کوه ها تا به قعر و تلاطم امواج دریاها و اقیانوس ها حدیث فروتنی و تواضع فریاد می زند ، مادامی که به بلندای اطراف سر بالا کنم تاچشمانم خیره به جهانی کنم ، دیدگانم به ناچار در کوتاهی و ناچیزی خویش فرو افتاده و فروتن گشتند.

سهل است خندیدن به این ویرانه بازار

مردی آنجا بیا و دل رنجیده را بیازار

بکوچه ی همت بیرق صلح بر افرازید

به هرگذری عیدی دهید و عیدی بیارید

مهر ببخشید واخم ستم ز گونه ها بردارید

به راه لانه ی هر موری دانه بگذارید

به پیش سلیمان با ران ملخ آهسته بیایید

این ویرانه بازاربا ما وفا نکند دوستان

خیلی ها ز بالا افتادند آخربه خاکستان

چو مور به راهی ،آخر به لانه برویم

بگو به لانه خویش آذوقه انبوه چه داریم؟

تا به قلمی دیگر شاد دو عالم گردیم، ای دوستان

خرم آنروز که به عالم دگر شاد باشیم در آن بوستان

..............................
نویسنده: یوسف نورایی
بازديد:1135| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت