« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

خطبه بتراء | مقالات 5 آذر 1393
خطبه بتراء

زیاد بن ابیه فرمانده جنگی و حکمران عرب بود. مادر زیاد سمیه کنیز ایرانی یا هندی حارث بن کلده پزشک مشهور بود و با مردان متعددی ارتباط داشت از این رو پدر وی نامشخص بود و وی زیاد بن ابیه (زیاد پسر پدرش) خوانده می‌شد، همچنین به زیاد بن امه (زیاد پسر مادرش)، زیاد بن سمیه و زیاد بن عاص نیز شهرت داشت. البته برخی هم برده‌ای رومی را پدرش می‌دانستند. در زمان سیدنا عمر رضی الله عنه، ابوسفیان او را پسر خود دانست اما سیدنا علی رضی الله عنه او را برای این سخنش نکوهش کرد.

در سال ۶۵۹ میلادی، خلیفه علی بن ابی طالب رضی الله عنه او را به مأموریت جنگی در اصطخر ایران فرستاد. علی بن ابی طالب، او را به حکمرانی بصره برگزید. پس از شهادت علی، معاویه با حسن بن علی رضی الله عنهما عهدنامه صلح بست.

پس از تحکیم پایه‌های خلافت معاویه، مغیره بن شعبه، زیاد را به دمشق دعوت کرد. معاویه زیاد را به دربار دمشق جلب کرد، او را برادر خود خواند و اعلام کرد که سمیه، مادر زیاد در جاهلیت با ابوسفیان همبستر شده‌است و زیاد پسر ابوسفیان است.

در سال ۴۴ ه. ق حکومت کوفه و بصره را به زیاد سپرد. در سال ۶۷۱ میلادی، زیاد موفق به فتح مرو گردید. زیاد در سال ۶۷۳ وفات کرد و عبیدالله بن زیاد به جانشینی او برگزیده شد.

زیاد بن ابیه یکی از چهار تن (دهات عرب) هوشمندان و دانایان عرب بود. این که معاویه بن ابی سفیان، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبة و زیاد بن ابیه از زیرکان و هوشمندان عرب بودند، قابل انکار نیست، زیرا اکثر مورّخان و شخصیت نگاران از آنان به عنوان هوشمندان و دانایان عرب یاد کرده اند.

زیاد بن أبیه خطبه هایی دارد که در کتب ادبی امروز پراکنده اند. مشهورترین این خطبه ها؛ خطبۀ معروف «بتـراء» است. این خطبه را از آن رو که او به هنگام ایراد آن بر خلاف دیگر خطب و خطباء سخن را با حمد و ثنای کردگار آغاز نکرد، بـتـــراء نامیدند.

زیاد این خطبه را به سال 45 هـ . ق / 665 م. هنگامی که از جانب معاویه به امارت بصره منصوب شده بود، در ابتدای ورود و حضورش در آن شهر ایراد کرد و مردم را سخت به سکوت و شهر را سخت به خفقان کشاند.

خطبۀ بتراء بیش از آنکه خطبه ای سیاسی باشد، به یک فرمان حکومت نظامی شبیه تر است که در آن مخاطبان به اطاعت محض فرمان خوانده می شوند.

متن خطبه ی بتراء زیاد بن ابیه

أمّا بعد: فإن الجهالة الجَهْلاء، والضًلالة العَمْياء، والعَمَى المُوفي بأَهله على النَار، ما فيه سُفهاؤكم، ويَشتمل عليه حُلماؤكم، من الأمُور العِظام؛ يَنبُت فيها الصغير، ولا يَتحاشى عنها الكبير.

اما بعد جهل بى پايان و كورى گمراه كننده و فسق آتش افروز شايع شده كه آتش را براى مرتكبين فسق و فجور خواهد كشيد و اين آتش زبانه كشيده خشك و تر را خواهد سوخت- بى خردان شما مرتكب كارهاى زشت مى شوند و خردمندان شما آنها را نهى و منع نمى كنند. جوان كارى مى كند كه پير از آن كار نمى پرهيزد.

كأنكم لم تَقْرءوا كِتاب الله، ولم تَسمعوا ما أَعدَّ الله من الثواب بالكريم لأهل طاعته، والعذَاب العَظيم لأهل مَعْصيته، في الزَمن السرمديّ الذي لا يزول؟ أتكونون كمَن طَرفَتْ عَيْنَه الدنيا، وسدت مسامَعه الشهوات، واختار الفانيةَ على الباقية،

انگار دستور پيغمبر و آئين رسول را نياموخته و نشنيده ايد و انگار از پاداش خداوند براى نكو كاران و رنج سخت براى تبه گران آگاه نمى باشيد كه چگونه خداوند پاداش نيكو كار و كيفر تبه گر را مى دهد و تا ابد يكى را آسوده و ديگرى را رنجور مى دارد. شما چنين هستيد و آيا چنين خواهيد بود مانند كسى كه جهان و زيبائى آن چشم او را خيره كرده و سرگرم دنيا نموده كه دنيا را بر آخرت ترجيح دادم و از واپسين يادى نكرده

ولا تَذْكُرون أنكم أَحدثتم في الإسلام الحَدَث الذي لم تُسسبقوا إليه، مَن تَرككم هذه المَواخير المنصوبة، والضعيفة المَسْلوبة، في النّهار المُبصر، والعدَدُ غيرُ قليل.

و از عاقبت كار زشت نينديشيده در اسلام بدعت كرده و رسم بد آورده و كارى كرده كه از حيث زشتى و تباهى سابقه نداشته. اين همه اماكن فسق و فجور چگونه بازو آماده شده؟ زنها در روز روشن غارت ميشوند و حق زن ضعيف سلب مى شود وعده مظلومين كم نمى باشد

ألم يكن منكم نُهاة تَمنع الغُواة عن دَلجَ الليل وغارة النهار! قَربتم القرابة، وباعدتم الذَين، تَعتذرون بغير العُذر، وتَغُضّون على المُخّتَلس كُلّ امرئ يَذُب عن سَفِيهه، صَنِيعَ مَن لا يخاف عاقبةً ولا يرجو مَعاداً.

آيا ميان شما خردمندى نيست كه مانع ستمگارى شود و نگذارد در ظلمت شب غارتگران سرگرم يغما شوند و در روز روشن سيه كاران غارت كنند و بدون مانع و رادع بتباهى و غارت مال و ناموس بپردازند شما خويشان زشت كار را نزديك مى كنيد و كسانيكه از كار شما پرهيز مى كنند دور مى نمائيد مختلس را پناه مى دهيد و هر يك از شما از بدكار و غارتگر بى پروا دفاع و حمايت مى كند از عاقبت كار نمى ترسيد و از روز حساب و عقاب باكى نداريد.

ما أنتم بالحُلماء، ولقد اتبعتم السفهاء، فلم يَزل بكم ما تَرَوْن من قيامكم دونهم، حتى انتهكوا حُرم الإسلام، ثمّ أَطْرقوا وراءكم، كُنُوساً في مكانس الرِّيَب.

شما خردمند و شريف نمى باشيد زيرا از بى خردان پيروى مى كنيد و مانع تعقيب و كيفر آنها مى شويد و آنها بحمايت شما مستظهر مى شوند و بر جنايات خود مى افزايند تا آنكه حرمت اسلام را بباد دادند و گستاخ شدند و هر ناروا را روا داشتند. مفسدين بمتابعت شما سروران و سالاران مرتكب انواع جرايم شده و بخانه هاى شك و ريب (خانه فسق) مراوده كرده بسر افكندگى و بى شرمى تن داده ايد.

حرامٌ عليّ الطعامُ والشّراب حتى أُسويها بالأرض هَدْماً وإحراقاً. إني رأيتُ آخرَ هذا الأمر لا يَصْلح إلّا بما صَلَح به أولُه؛ لِينٌ فی غير ضَعْف، وشِدّة في غير عُنْف؛

خواب و خوراك بر من حرام خواهد بود تا آنكه خانه هاى فسق و فجور و اماكن روسبى نشين را ويران و با زمين يكسان كنم. يا بآتش بسوزانم و نابود سازم. من چنين مقتضى ديده ام كه هر چه بايد در آخر كار كيفر داد در اول كار پيش آرم و عقاب را زودتر نازل كنم. اين كار را با نهايت شدت بدون اندك ضعف و ترديد خواهم كرد و در عين حال بدون جبر و عنف خواهد بود.

وإني أُقسم باللّه لآخُذنَ الوليّ بالمولى، والمُقيم بالظّاعن، والمُقْبل بالمُدبر، والصحيحَ بالسَّقيم، حتى يَلْقى الرحلُ منكم أخاه فيقول: انْجُ سَعْد فَقد هلك سُعيد، أو تَسْتقيم لي قَناتُكم.

من بخدا سوگند هر يك ولى را بجرم گناهكار ديگر كه تحت ولايت او باشد گرفتار و دچار خواهم كرد (پدر بجرم فرزند يا ولى ديگر). هر مقيم و بازمانده را بجرم گريختگان تعقيب خواهم نمود. هر تندرست را بگناه مجرم بيمار مؤاخذه خواهم كرد تا بحديكه اگر گناه كار برادر خود را ببيند باو بگويد. اى سعد بگريز كه سعيد مرتكب جرم شده. يا آنكه راست شويد.

إن كِذْبَة الأمير بلقاء مشهورة، فإذا تعلقتم عليّ بكذْبة فقد حَلَّت لكم مَعْصيتي. من نُقِب منكم عليه فأنا ضامن لما ذَهب منه، فإيّاَيَ ودَلَجَ اللَّيل، فإنّي لا أُوتيَ بمُدْلِج إلّا سَفكت دَمَه،

بدانيد كه دروغ بر سر منبر مشهود عموم است. اگر از من يك دروغ بشنويد بگوييد تمرد و عصيان ما روا و بدون عقاب خواهد بود (آنچه گفتم راست مى باشد و عمل خواهم كرد). هر كه شب بخوابد و چيزى از او ربوده شود من ضامن مال و حال او خواهم بود و هر چه از او ربوده شود خود خواهم پرداخت. مبادا كسى بشب روى (دزدى و راهزنى شبانه) اقدام كند كه من خون شب رو را خواهم ريخت.

وقد أُجِّلتم في ذلك بقدر ما يأتي الخبر الكُوفةَ ويَرجعِ إليكم، وإيّاي ودَعْوي الجاهليّة، فإني لا أَجد أحداً دعا بها إلّا قطعتُ لسانه، وقد أحْدثتم أحداثاً لم تكن،

من بشما مهلت مى دهم (كه خود را اصلاح كنيد) باندازه سفر يك پيك بشهر كوفه و مراجعت او. مبادا كسى با غرور جاهليت مفاخره كند كه هر كه رجزخوانى كند زبانش را خواهم بريد. شما بدعتهائى تراشيده ايد كه هرگز نبوده

وقد أَحدثنا لكُلّ ذَنب عُقوبةً، فمَن غرق قوماً غرقناه، ومَن أَحرق قوماً أحرقناه، ومَن نَقَبَ بيتاً نَقَبنا عن قَلْبه، ومَن نَبَش قَبْراً دفنّاه فيه حيّاً، فكُفُّوا عني ألسنَتكم وأيدَيكم أكف عنكم يدي ولساني،

و ما براى هر كار زشتى يك نحو كيفر متناسب با آن وضع كرده ايم كه مجرم را مطابق جرم مجازات خواهيم كرد. هر كه كسى را دچار غرق كند ما مرتكب را بهمان جرم مجازات و او را در آب مى اندازيم و خبه مى كنيم. هر كه آتشى براى سوختن مردم بيفروزد ما او را در آتش مى سوزانيم. و هر كه بخانه كسى رخنه كند ما در سينه او رخنه كرده قلب او را بيرون مى كشيم. هر كه نبش قبر كند ما او را در همان قبر زنده زنده نهان مى كنيم. زبان و دست خود را نگهداريد. من هم زبان و دست را از زيان شما خواهم گرفت.

ولا يَظهرنّ من أحد منكم ريبةٌ بخلاف ما عليه عامَّتكم إلّا ضربتُ عُنقه، وقد كانت بيني وبين قومِ إحَنٌ، فجعلتُ ذلك دَبْر أُذني وتحت قدمي، فمَن كان مُحسِناً فَلْيَزْدد في إحسانه، ومن كان مُسِيئاً فَلْيَنزع عن إساءته،

هيچ يك از شما مرتكب كارى نشود كه عموم از آن منزجر شوند و هر كه كارى بر خلاف مصلحت عامه بكند گردن او را خواهم زد.

ميان من و بعضى از مردم كينه ها بود كه من آن كينه ها را پشت گوش گذاشتم و زير پا لگد كوب كرده ام. هر كه ميان شما نكو كار باشد بر نيكى خود بيفزايد و هر كه زشت كار باشد كار بد را ترك كند.

إنيِ لو علمتُ أنَّ أَحدَكم قد قَتله السُّلّ من بُغضي لم أَكْشف له قناعاً، ولم أَهْتك له سِتْراً حتى يُبدِي لي صَفْحته، فإنْ فعل ذلك لم أنظره.

من اگر بدانم كسى در ميان شما از شدت كينه دق كرده باشد هرگز كينه او را آشكار و با او دشمنى نخواهم كرد مگر اينكه او دشمنى را آشكار و آغاز كند آنگاه با او گفتگو و اتمام حجت خواهم كرد و اگر اصلاح نشود بدون گفتگو بكيفر او خواهم پرداخت.

فاستأنفوا أموركم، واستعينوا على أَنفسكم، فرب مُبتئس بقُدومنا سيُسر، ومَسرور بقَدومنا سيَبْتَئس.

در كارهاى خود تجديد نظر كنيد و خود را يارى و مساعدت نمائيد كه هر بد خواهى از آمدن ما دلتنگ و هر نيك خواهى از حكومت ما خرسند خواهد شد.

أيها الناس، إنّا أصبحنا لكم ساسةً، وعنكم ذادة، نَسُوسكم بسُلطان اللّه الذي أَعطانا، ونَذُود عنكم بفَيء اللّه الذي خوَلنا؟ فَلَنا عليكم السَّمع والطاعة فما أَحببنا، ولكم علينا العدلُ فما وَلينا، فاستوجبوا عَدْلَنا وفَيْئنا بمُناصحتكم لنا.

ايها الناس ما براى شما سياستمدار و حامى و نگهبان شده ايم شما را با قدرت خداوند سياست و تعديل مى كنيم. با همان قدرتى كه خداوند بما سپرده شما را حمايت و نگهدارى مى كنيم تا آنكه خداوند كه طاعت و فرمانبردارى شما را براى ما فراهم كرده اراده خود را بكار برد و هر چه ما بسود شما ميخواهيم ميسر خواهد كرد. شما هم فقط عدالت را از ما بخواهيد پس شرط عدالت ما صلاح و اصلاح شما خواهد بود شما اين عدالت را با استحقاق خود از ما بخواهيد و بدان تمتع كنيد و ما باطاعت و اخلاص و صميميت شما حقوق و عايدات شما را حفظ و تامين خواهيم كرد.

واعلموا أني مهما أُقصّر فلن أُقصر عن ثلاث: لستُ مُحْتجباً عن طالب حاجة ولو أَتاني طارقاً بليل، ولا حابساً عَطاءً ولا رزْقاً عن إبانه، ولا مُجَمِّراً لكم بَعْثاً.

هان بدانيد كه من از هر چيز كه كوتاهى مى كنم از سه چيز عاجز نخواهم بود يكى اين است كه از هر ذى حاجتى رو نهان نخواهم كرد حتى اگر نيمه شب برسد. ديگر آنكه حقوق و روزى و عطاء كسى را از وقت مقرر تاخير نخواهم داد. از شكايت شما و فرستادن نماينده براى عرض مطالب مانع نخواهم شد (كه نزد معاويه بفرستيد)

فادعوا الله بالصَّلاح لأئمتكم؛ فإنهم ساسُتكم المؤدِّبون، وكَهْفُكم الذي إليه تَأْوون، ومتى يَصْلحوا تَصْلحوا. ولا تُشربوا قلوبَكم بُغْضهُم فَيَشْتَد لذلك أسَفكُم، ويطول له حزنكم ولا تُدْرِكوا له حاجتكم، مع أنَّه لو اسْتُجيب لكمٍ فيهم لكان شرِّاً لكم

شما دعا كنيد كه اولياء امور شما پاك و درستكار و رستگار باشند كه آنها سياستمدار و راست دار و مؤدب و تنبيه كننده شما هستيد. آنها پناهگاه شما هستند. اگر شما خوب باشيد آنها خوب مى شوند. هرگز عداوت آنها را بدل مگيريد كه اگر كينه آنها بگيريد غضب آنها نسبت بشما سخت و دامن گير خواهد شد. آنگاه اندوه شما از دست آنها بسيار خواهد بود و شما هم با عداوت آنها بكام خود نخواهيد رسيد و اگر هم در دشمنى آنها گستاخ شويد دچار بليات ديگرى خواهيد شد.

أسأل اللهّ أن يُعين كُلأ على كُلّ. وإذا رأيتُموني أُنَفِّذ فيكم أمرا فأَنْفِدُوه على أذلاله وايم للّه إن لي فيكم لصَرْعى كثيرة، فَلْيحذر كل امرئ منكم أن يكون مِنْ صَرعاي، ثم نزل. مِنْ صَرعاي.

من از خداوند مسئلت مى كنم كه همه را يارى كند (در نكوكارى) اگر ديديد كه من ميخواهم يك كارى را انجام دهم شما آن كار را با خوارى بپذيريد و اجرا كنيد. بخدا سوگند من چنين مى بينم كه كشتگان من ميان شما بسيار خواهند بود. هر مردى از شما بر حذر باشد كه كشته من نباشد.

فقام إليه عبدُ اللهّ بن الأهتم، فقال: أَشهد أيها الأمير لقد أُوتيت الحِكمة وفَصْل الخِطاب. فقال له كذَبْتَ، ذاك داودُ صلى الله عليه وسلم.

عبد الله بن اهتم برخاست و گفت. من گواهى مى دهم اى امير كه تو مرد حكيم و خردمند هستى و سخن تو قاطع و نافذ مى باشد. گفت: (زياد) دروغ مى گوئى اين صفت داود بنى مى باشد.

فقام الأحنف بن قيس، فقال: إنما الثّناء بعد البَلاء، والحمدُ بعد العَطاء، وإنا لن نُئْنى حتى نَبْتلي. قال له زياد: صَدَلْت.

احنف (خردمند عرب) گفت: اى امير احسنت. ستايش پس از آزمايش خواهد بود (اگر چنين كه گفتى كردى مستوجب ثنا خواهى بود). مدح و ثنا هم بعد از امتحان و انجام كار و پرداخت عطا خواهد بود و ما كسى را مدح نمى كنيم مگر پس از آزمايش و اثبات نكوكارى. زياد گفت: راست گفتى.

فقام أبو بلال، وهو يَهْمس، ويقول: أنبأنا اللّه تعالى بخلاف ما قلتَ، قال اللّه تعالى: «وإبراهيمَ الذي وَفَى. أَلّا تَزِرُ وازرةٌ وِزْرَ أخرى. وأنْ ليس للإنسان إلّا ما سَعى» وأَنت تزعم أنك تأخذ الصحيح بالسَّقيم، والمطيع بالعاصي، والمقبل بالمدبر، فَسَمِعَها زياد، فقال: إنّا لا نبلغ ما نرِيد فيك وفي أصحابك حتى نَخُوض إليكم الباطل خَوْضاً.

آنگاه ابو بلال مرداس بن اديه كه از خوارج بود برخاست و گفت: خداوند غير از آنچه تو بزبان آوردى فرموده. خداوند تعالى مى فرمايد: «وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى» يعنى ابراهيم است كه كار بقاعده انجام داد (وفى بمعنى اتمام كار) كه هر كسى گناه ديگرى را بگردن نمى گيرد و هر انسانى هر چه مى كند و سعى مى نمايد براى خود مى كند. خداوند بما بهتر از وعده تو وعده داده است اى زياد. (مقصود اينكه گفته بودى اگر مجرم بگريزد ولى پدر يا برادر يا خويش او را گرفتار مى كنم بر خلاف نص صريح قرآن است كه كسى مسئول گناه ديگرى نمى باشد.) زياد گفت: ما براى رستگارى تو و ياران تو كه ميخواهى راهى براى بكار بردن عقيده خود پيدا كنى راهى نخواهيم يافت مگر اينكه تو خود در خون غوطه ور شده شنا كنى. (مقصود تطبيق عقايد خوارج بر سياست مستوجب قتل آنها خواهد بود كه سخت متعصب و قواعد اسلام را كور كورانه بكار مى بندند و غير خود را كافر مى پندارند و خون مسلمين را مباح مى دارند پس جنگ با آنها ضرورت داد كه بقتل و ريختن خون آنها منجر خواهد شد).

.................................................
تهیه و تنظیم: سایت مدرسه علوم دینی اسماعیلیه
.................................................
منابع و مآخذ:
البیان و التبیین
ترجمه فارسی الکامل فی التاریخ ابن اثیر
ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
بازديد:5693| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت