« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

سحر و تفاوت آن با معجزه و کرامت | مقالات 18 شهريور 1393
سحر و تفاوت آن با معجزه و کرامت

تعريف سحر در لغت

سحر در زبان عربي بر هر چيزي که علت آن پنهان و دقيق باشد، اطلاق مي شود، به همين علت عرب ها در مورد چيزهاي بسيار پوشيده و پنهان مي گويند: «أخفي من السحر» يعني از سحر پنهان تر است. عرب ها زيبايي چشم ها را هم به سحر توصيف مي کنند، چرا که چشم ها با تيرهاي خود به صورت پنهاني دل ها را مورد هدف قرار مي دهند. بيان هم به سحر توصيف مي شود از جمله در فرموده ي پيامبر(ص) که مي فرمايد: «إن من البيان لسحراً»

يعني برخي از بيان سحر است. علت اين که برخي از بيان ها سحر ناميده شده است اين است که اين نوع بيان ها موردپسند شنوندگان قرار مي گيرد و دل هاي آنان را جذب مي کند و بر نفس آنان غالب مي شود و اشياء را از حقيقت و جهت خود بر مي گرداند. سَحَري هم «سحور» ناميده شده است چون به صورت پنهاني در آخر شب خورده مي شود. ريه هم بخاطر پنهاني و دقت مجراهاي آن به اجزاي بدن سحر ناميده مي شود. عرب ها سحر را بر خدعه و نيرنگ هم اطلاق مي کنند، چرا که علت آن پنهان و دقيق است. کلمه ي سحر در اين بيت لبيد به همين معنا به کار رفته است:

فإن تسألينا فيم نحنُ فإنّنا عصافيرُ في هذا الأنامِ المُسحَّرِ

«اگر از ما سؤال مي کني که ما چه کار مي کنيم، پس (بدان که) ما گنجشک هايي هستيم در ميان اين انسان هاي فريفته شده».

تعريف سحر در اصطلاح علما

جصّاص در تعريف سحر تفاوتي بين معني لغوي و معني اصطلاحي آن قائل نشده است. سحر از نظر او عبارت است از «هر چيزي که علت آن پوشيده و پنهان باشد و برخلاف حقيقت خود تصور شود و بمنزله ي گمراه کردن و نيرنگ باشد».

فخررازي هم در تفسير خود همين نظر را دارد و گفته است: «بدان که سحر در اصطلاح شريعت مختص هر چيزي است که علت آن پنهان باشد و برخلاف حقيقت خود تصور شود و بمنزله ي گمراه کردن و نيرنگ باشد».

اين دو تعريف مانع نيستند، لذا اين دو دانشمند چيزهايي که در قلمرو سحر قرار نمي گيرند نيز جزو مصاديق سحر به حساب آورده اند. در مبحث انواع سحر در اين زمينه سخن خواهيم گفت.

ابن عابدين سحر را اين چنين تعريف کرده است: «سحر علمي است که بوسيله ي آن ملکه اي نفساني بدست مي آيد که انسان مي تواند از طريق آن کارهاي شگفت انگيزي را انجام دهد که علل و اسباب آن ها پوشيده و پنهان است».

ابن خلدون هم تعريفي نزديک به تعريف سابق را در مورد سحر ارائه داده و گفته است: «سحر عبارت است از علم به کيفيت استعدادهايي که نفوس بشري از طريق آن ها مي توانند بدون ياريگر و يا به ياري امور آسماني در عالم عناصر تاثير بگذارند، که اولي سحر و دومي طلسم ناميده مي شود».

تفاوت بين دو تعريف اول و دو تعريف آخر در اين است که سحر از نظر دو تعريف اول شامل هر چيزي مي شود که علت آن پوشيده و پنهان باشد، خواه آن چيزي که علتش پنهان است يک نيرنگ علمي باشد و يا ويژگي برخي از مخلوقات باشد و يا اينکه تخيل و نيرنگ باشد. ولي دو تعريف آخر سحر را صفتي براي برخي از نفوس آدميان قرار مي دهد که مي توانند بوسيله ي آنچه از سحر آموخته اند در جهان مادي تاثير بگذارند.

ما با جصّاص و رازي در جواز اطلاق سحر بر هر چيزي که علت آن پنهان باشد نزاعي نداريم، ولي نزاع ما با آنان در اين است که سحر اصطلاح شارع است (و احکامي بر آن مترتب است) جصّاص خود اقرار کرده است که اطلاق سحر بر بيان در حديث «إن من البيان لسحراً» مجاز است نه حقيقت.

شايسته بود که جصّاص سخن چيني و آنچه که حيله گران بوسيله ي دستگاه هاي مرکب هندسي و داروها و چابکدستي انجام مي دهند تا به مقصود خود برسند، جزو سحر مجازي به حساب مي آورد نه سحر حقيقي که خداوند انجام دهنده ي آن را کافر قلمداد کرده است.

مسأله ي ديگري هم وجود دارد که در نحوه ي تعريف سحر توسط علما تاثير دارد، و آن اين که برخي از علما معتقدند که حقيقت و ماهيتي براي سحر وجود ندارد در حالي که برخي ديگر معتقدند که سحر داراي حقيقت است.

مثلاً اگر ابوبکر رازي در تعريف سحر گفته است: «سحر هر چيزي است که علت آن پوشيده و پنهان باشد و برخلاف حقيقت خود تصور شود و بمنزله ي گمراه کردن و نيرنگ باشد» به اين خاطر بوده است که سحر از نظر او حقيقت ندارد.

استاد سيد قطب از دانشمندان معاصر هم همين نظر را دارد و در تعريف سحر گفته است: «سحر عبارت است از فريب دادن حواس و اعصاب و الهام کردن به نفوس، و سحر طبيعت اشياء را تغيير نمي دهد و حقيقت جديدي را ايجاد نمي کند ولي آنچه را که ساحر مي خواهد به حواس و عواطف انسان القا مي کند».

اما کساني که معتقدند سحر داراي حقيقت است، آن را مانند ابن خلدون تعريف کرده اند.

از جمله کساني که بر اين باورند ابن قدامه است. وي در تعريف سحر گفته است: «سحر عبارت است از گره ها و افسون هايي که ساحر آن ها را مي خواند يا مي نويسد و يا عملي است که ساحر آن را انجام مي دهد و بطور غيرمستقيم در بدن، قلب و يا عقل فرد جادو شده تأثير مي گذارد».

تهانوي هم در تعريف سحر گفته است: «سحر عبارت است از اين که انسان در حين ارتکاب گفتار يا کرداري که در شريعت حرام شده است، کاري خارق العاده را انجام دهد. سنت خدا بر اين جاري بوده است که خود در ابتدا انجام دهنده ي اين کار خارق العاده باشد».

تفاوت سحر با معجزه و کرامت

با دقت کردن در تفاوت سحر با معجزه و کرامت، حقيقت سحر روشن مي شود. بسياري از مردم سحر را با معجزه و کرامت اشتباه مي گيرند و معتزليان حقيقت سحر را انکار کرده اند، چون نتوانسته اند ميان سحر و معجزه تفاوت بگذارند.

سحر از جهات زير با معجزه و کرامت تفاوت دارد:

1- سحر علمي است که از طريق يادگيري و مهارت پيدا کردن بدست مي آيد. خداوند متعال مي فرمايد: «فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ» (بقره: 102) «از آنان چيزهايي مي آموزند که با آن ميان مرد و همسرش جدائي مي افکنند». «إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ» (طه: 69( «آنچه که انجام داده اند، نيرنگ ساحر است». و موسي به ساحران گفت: «مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ» (يونس: 81(«آنچه شما ارائه داديد، سحر است و حتماً خداوند آن را نابود و باطل خواهد کرد، خداوند کار مفسدان را شايسته نمي گرداند».

سحر در واقع با تحمل و رنج گفتار و کردار صورت مي گيرد، در حالي که کرامت، عطا و بخششي از جانب خداوند است که هيچ نيازي به تحمل و رنج ندارد. معجزه نيز چنين است و به پيامبران و فرستاده هاي خدا داده مي شود.

ابن خلدون مي گويد: «معجزه نيرويي است که تأثير بزرگي در نفس انسان مي گذارد و صاحب معجزه در انجام دادن کار اعجازآميز خود از جانب خداوند مورد تاييد قرار مي گيرد، ولي ساحر کار خارق العاده ي خود را با نيروي نفساني خود و گاهي با همکاري شياطين انجام مي دهد».

2- معجزه و کرامت توسط انسان فاسق انجام نمي گيرند ولي سحر تنها از جانب انسان فاسق صورت مي گيرد. «پيامبري که معجزه از او سر مي زند از نظر پيدايش، تولد، مزايا، اخلاق، آفرينش، صداقت، ادب، مهرباني و دوري از پستي ها و دروغ و نيرنگ از همه ي انسان ها برتر است در حالي که ساحر کاملاً برعکس اين موارد است و هر جا يافته شود در ميان مردم مبغوض و حقير است و دوستان و پيروان وي هم دنبال باطل هستند».

ابن حجر مي گويد: «بايد به وضعيت کسي که کار خارق العاده را انجام مي دهد، نگاه شود، پس اگر آن شخص پايبند به شريعت بود و از گناهان کبيره دوري مي کرد، کار خارق العاده ي او کرامت و در غير اين صورت سحر خواهد بود، چرا که اين کار او از يکي از انواع سحر مانند ياري کردن شياطين نشأت مي گيرد.

شيخ الإسلام ابن تيميه در مورد ساحران، منجّمان، کاهنان و کساني که در زمينه ي علم و زهد و عبادت تلاش مي کنند ولي به آنچه که پيامبران آورده اند ايمان نمي آورند و سخنان آنان را باور نمي کنند و از اوامر آنان اطاعت نمي نمايند مي گويد: «همه ي اين ها بايد تکذيب شوند و بايد در اعمالشان گناه و نافرماني باشد مانند نوعي شرک، ستم، فواحش، غلو و يا بدعت در عبادت، و به همين خاطر شياطين بر آنان نازل مي شوند وبا آنان همراه مي گردند و بدين ترتيب آنان جزو اولياء شيطان قرار مي گيرند نه اولياء رحمن. خداوند مي فرمايد: «وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» (الزخرف: 36(«و هرکس از ياد خدا غافل و روگردان شود، شيطاني را مأمور او مي سازيم و اين شيطان همواره همدم او مي گردد».

ذکر خداي رحمان همان قرآن کريم است که خداوند، پيامبر(ص) را با آن مبعوث کرده است، پس هر کس به قرآن ايمان نياورد و آن را تصديق نکند و به وجوب اطاعت از اوامر آن اعتقاد نداشته باشد، در واقع از قرآن روي گردان شده و در نتيجه شيطاني براي او مسخر مي شود که او را همراهي خواهد کرد. بنابراين اگر کسي در نهايت زهد شب و روز مشغول ذکر خدا شود و در عبادت و بندگي او تلاش نمايد ولي از ذکري که نازل کرده است- يعني قرآن کريم- پيروي نکند، جزو اولياء شيطان به حساب مي آيد اگر چه در هوا پرواز کند و يا بر سطح آب حرکت نمايد، چون در واقع شيطان او را در هوا حمل مي کند و به پرواز در مي آورد».

ابن خلدون در اين زمينه مي گويد: «ساحر هيچ خيري از او صادر نمي شود و (سحر خود را) هيچ وقت در راه هاي خير بکار نمي گيرد و صاحب معجزه هيچ شري از او صادر نمي شود و (معجزه را) هيچ وقت در راه هاي شر بکار نمي گيرد، گويي که اين دو در اصل فطرت خود نقيض يکديگرند، و خدا هر که را بخواهد هدايت مي کند و او توانمند و باعزت است و هيچ پروردگاري جز او نيست».

3- معجزات پيامبران(ع) داراي حقيقت هستند و باطن شان مانند ظاهرشان است و هر چه در آن ها به تأمل بپردازي، بيشتر به صحت آن ها پي مي بري و اگر تمام مخلوقات تلاش کنند مانند آن را انجام دهند ناتوان خواهند شد، ولي کارهاي ساحران و تخيلات آنان نوعي نيرنگ و چابکدستي است براي نشان دادن چيزهايي که حقيقت ندارند، و آنچه هم که نشان داده مي شود، حقيقت ندارد. با تأمل و تحقيق مي توان به اين نکته پي برد. هر که هم بخواهد مي تواند سحر را ياد بگيرد و به جايگاه ديگر ساحران دست پيدا کند و مانند کارهاي آنان را انجام دهد».

قرافي هم به اين موضوع پرداخته و در تفاوت بين سحر و معجزه گفته است: «تفاوت بين سحر و معجزه در اين است که در سحر و طلسم چيزي خارق العاده وجود ندارد، بلکه يک امر عادي است که طبق سنت الهي و بر اساس اسباب و مسببات انجام مي گيرد، ولي اين اسباب تنها براي تعداد اندکي از مردم فراهم مي شوند مانند دواهايي که از آن ها کيميا ساخته مي شود، و گياهاني که از آن ها نفتي درست مي شود که دژها و صخره ها را مي سوزاند، و از آن ها روغني ساخته مي شود که هرکس آن را بر خود بمالد، آهن او را نمي برد، و مانند سمندل که حيواني است آتش بر آن تأثير نمي گذارد و تنها در آتش پناه مي گيرد. تمام اين ها کارهاي شگفت انگيزي هستند که به ندرت در جهان به وقوع مي پيوندد، ولي اگر اسباب آن ها فراهم گردد طبق روال عادي خود واقع مي شوند.

همچنين اگر اسبابي که خداوند طبق معمول براي سحر قرار داده است فراهم گردند، سحر تحقق پيدا خواهد کرد.

سيمياء (که نوعي سحر است) و غير آن هم طبق اسباب عادي به وقوع مي پيوندند، ولي کساني که اين اسباب را مي شناسند تعداد کمي از مردم هستند. اما معجزات اسباب معمولي ندارند، پس خداوند اسبابي را در جهان قرار نمي دهد که دريا را ببندند و يا کوه ها را در هوا به حرکت در آورند و امثال اين ها. منظور ما از معجزه آن چيزي است که خداوند در جهان مي آفريند که پيامبران(ع) (با معاندان) تحدي مي کنند و ميان سحر و معجزه تفاوت زيادي است».

آنچه که اين دو دانشمند (جصاص و قرافي) گفته اند، درست است، چرا که شبيه معجزه را نمي توان انجام داد و انسان از اسباب آن اطلاعي ندارد، ولي سحر داراي اسباب پنهاني است که برخي از مردم آن ها را نمي دانند ولي تعداد کمي از مردم از آن ها اطلاع دارند و گاهي هم اهل يک دوره آن ها را نمي دانند اما اهل دوره هاي بعد آن ها را مي دانند.

مثلاً در قديم برخي از کساني که با جن ارتباط برقرار مي کردند، جنيان «چيز شفافي مانند آب و شيشه به آنان نشان مي دادند و آنچه را که از آنان مي خواستند در موردش خبر دهند، برايشان در آن چيز شفاف نمايش مي دادند و آنان به مردم خبر مي دادند و همچنين سخن کساني که از ولي آنان درخواست کمک مي کردند و به وي مي رساندند و پاسخ وي را هم براي آنان مي بردند».

امروزه بشر توانسته است به آنچه که جن در گذشته به آن رسيده بود برسد، و دور و نزديک اين را مي دانند. اين تلفن و راديو و ماهواره هايي که شب و روز اخبار را منتقل مي کنند باعث مي شوند که ما از چيزهايي اطلاع پيدا کنيم که مردم در قديم آن را در اوج سحر مي دانستند و شياطين بندگان را با آن گمراه مي کردند و امکان استفاده از آن ها را به بندگان نمي دادند تا زماني که آنان را بنده خود مي کردند.

انتقال از مکاني به مکاني ديگر با سرعت زياد امروزه در مدت زمان کوتاهي انجام مي گيرد ولي آنچه که شياطين در گذشته با اين سرعت منتقل مي کردند مردم از آن خيلي تعجب مي کردند. خداوند به ما خبر داده است که شياطين از توانايي هاي شگفت انگيزي برخوردارند و مي توانند با آن در اين جهان منتقل شوند و هر که را بخواهند منتقل کنند.

4- معجزه قابل ابطال نيست ولي سحر ساحر قابل ابطال است، چرا که يک فرد مثل ساحر و يا يک فرد عالمتر از او مي تواند سحرش را باطل کند، به همين علت بين ساحران و شياطين آنان درگيري ها و جنگ هايي صورت مي گيرد. گاهي هم اهل تقوا و ايمان با يقيني که خدا به آنان داده است و با آيات و دعاها و اذکاري که تلاوت مي کنند سحر ساحران را باطل مي گردانند. گاهي اتفاق افتاده است که برخي از پرهيزکاران در محفل اين منحرفان حاضر شده و آيه الکرسي را تلاوت کرده اند و ساحر نتوانسته است چيزي را انجام دهد وگاهي هم برخي از اين منحرفان در هوا پرواز کرده اند و وقتي که اين پرهيزکاران شروع به تهليل کرده اند، بر زمين افتاده اند.

ابن خلدون مي گويد: در پرچم کسري که «درفش کاوياني» ناميده مي شد وفق مئيني عددي(طلسمي که بر اساس مربع بنا شده است) زربافت وجود داشت و آن را به اشکال فلکي خاصي که براي اين وفق رصد کرده بودند، در آورده بودند. اهل طلسم و اوفاق بر اين باور بودند که اين پرچم مخصوص پيروزي در جنگ ها است، و هر پرچمي که اين طلسم در آن يا با آن باشد هرگز شکست نمي خورد.

ولي اين پرچم در جنگ قادسيه سقوط کرد همانطور که فرمانده ي ايرانيان رستم سقوط کرد و در خاک غلتيد. ايمان اصحاب پيامبر(ص) و تمسّک آنان به کلمه ي خداوند به عنوان مدد الهي با سحري که در اين پرچم بود معارضه کرد و تمام گره هاي سحري آن باز شد و در برابر لشکريان ايمان پايدار نماند و آنچه که انجام داده بودند، باطل گرديد.

5- سحر مي تواند از طرف ساحر و غيرساحر انجام گيرد و يک گروه مي توانند بطور همزمان سحر را ياد بگيرند و آن را انجام دهند، در حالي که هيچ کس (بجز صاحب معجزه) نمي تواند چيزي مثل معجزه را انجام دهد.

6- تفاوتي که متکلّمان بر آن تکيه کرده اند به «تحدّي» بر مي گردد، و آن ادعاي وقوع معجزه بر اساس مدعاي پيامبر(ص) است. متکلّمان در اين زمينه گفته اند: ساحران از مثل اين تحدي بازداشته شده اند و نمي توانند چنين تحدّي را انجام دهند. وقوع معجزه هم طبق ادعاي شخص دروغگو مقدور نيست، چرا که دلالت معجزه بر صدق يک امر عقلي است، چون صفت (و ماهيت) معجزه تصديق (و تأييد پيامبر(ص) است، پس اگر معجزه با دروغ هم واقع شود، شخص صادق و راستگو به دروغگو تبديل مي شود و اين محال است، بنابراين معجزه به هيچ وجه توسط شخص دروغگو انجام نمي گيرد.

.................................................
برگرفته از کتاب دنياي سحر و شعبده بازي
تأليف: دکتر عمر سليمان الأشقر
تهيه و تنظیم: سایت مدرسه اسماعیلیه
بازديد:2546| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت