« وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ » مـؤمنان را نسزد كه همگي بيرون روند (‌و براي فراگرفتن معارف اسلامي عازم مراكز علمي اسلامي بشوند)‌. بـايد كـه از هر قوم و قبيله‌اي‌، عدّه‌اي بروند (‌و در تـحصيل علوم ديني تلاش كنند) تا با تعليمات اسلامي آشنا گردند، و هنگامي كه به سوي قوم و قبيلۀ خود برگشتند (‌به تعليم مـردمـان بـپردازنـد و ارشـادشان كنند و) آنـان را (‌از مخالفت فرمان پروردگار) بترسانند تا خودداري كنند

ایرانیان در مدرسه ی یاران پیامبر | سیمای بزرگان 9 اسفند 1393
ایرانیان در مدرسه ی یاران پیامبر

آنگاه که پروردگار برای هدایت بشریت پیامبر خاتم را برگزید برای نصرت وی و رسالتش یارانی را نیز برای او اختیار نمود تا با جانفشانی کردن از رسالتش دفاع نمایند. پس از وفات رسول خدا بار هدایت جامعه و رهنمون ساختن بشریت بر عهده آنها قرار گرفت که خود سبب شد فرزندان مسلمان از جای جای عالم اسلامی به خدمت آنها درآیند و از دریای پهناور دانششان برای خود جرعه ای برگیرند و از میان نقاط مختلف عالم اسلامی منطقه فارس (ایران کنونی) بود که شاگردان بس فراوانی را در محضر یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم داشت که در این مجال مختصر إن شاء الله به بررسی چکیده ای از زندگی آنها خواهیم پرداخت:

۱- سلیمان بن یسار (یکی از فقهای سبعه ی مدینه)

امام، فقیه ومفتی مدینه ابوایوب و در روایتی ابو عبدالرحمن و به نقلی دیگر ابو عبدالله المدنی غلام ام المؤمونین جویریه بنت حارث هلالی رضی الله عنها ؛ وبرادر عطاء بن یسار و عبدالملک و عبدالله ونیز گفته شده که وی غلام ام المؤمنین ام سلمه بوده است، ایشان در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه بدنیا آمدند. امام ذهبی رحمه الله در سیر أعلام النبلاء می فرمایند: پدرش یسار از اهل فارس بوده است.

سلیمان در محضر بسیاری از یاران پیامبر دانش آموخت واز آنها سخنان گهربار رسول خدا صلی الله علیه وسلم را شنید که از جمله آنها می توان به: زیدبن ثابت، و إبن عباس و أبو هریره وحسان بن ثابت و جابر بن عبدالله و رافع بن خدیخ، وإبن عمر وعائشه و أم سلمه و میمونه، وأبو رافع غلام پیامبر صلی الله علیه وسلم و حمزه بن عمرو الأسلمی و مقداد بن عمرو رضی الله عنهم اجمعین اشاره کرد.

سلیمان جزو هفت فقیه مدینه به شمار می آمد که دانش یاران رسول خدا را به نسل بعد رساندند و دانشمندان اسلامی متفق القولند که ایشان از زمره دسته اول تابعین می باشد.

وی دریایی از دانش بود تا جایی که حسن بن محمد بن حنفیه در مورد وی می فرماید: «سلیمان بن یسار در نزد ما داناتر از سعید بن مسیب به شمار می آید» و عبدالله بن یزید لیثی نقل می کند شخصی به نزد سعید بن مسیب آمد تا سؤالی را از او بپرسد، سعید در جواب فرمود: «بسوی سلیمان بن یسار برو زیرا او داناترین کسی است که تا امروز زنده است.» و همچنین امام مالک رحمه الله می فرمود: «سلیمان بن یسار داناترین انسانها پس از سعید بن مسیب به شمار می آید و در بسیاری از اوقات وی هم رأی سعید بود و کسی جرأت مخالفت با سعید (را به سبب هیبت وی) نداشت».

از جمله خدمات سلیمان می توان به نظارت بر بازار مدینه اشاره نمود که این مسئولیت از طرف عمر بن عبدالعزیز استاندار مدینه در خلافت ولید بن عبدالملک به وی واگذار شد.

سلیمان رحمه الله درسال ۱۰۷ هجری چشم از جهان فرو بست.

۲- نافع مولای إبن عمر:

امام، مفتی، دانشمند مدینه ابوعبدالله قرشی سپس عدوی وعمری غلام ابن عمر و راوی بیشتر روایتهای وی، ایشان در محضر بسیاری از یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم و همچنین بزرگان تابعین دانش آموخت و کلام نبوت را از زبانشان فرا گرفت که از جمله آنها می توان: إبن عمر وعائشه و أبو هریره و رافع بن خدیخ وأبوسعید خدری و أم سلمه و أبو لبابه بن عبدالمنذر و صفیه بنت أبو عبید همسر آقایش، وسالم وعبدالله وعبیدالله و زید، فرزندان سرور وآقایش ووجمعی دیگر را نام برد.

امام ذهبی در سیر اعلام النبلاء می فرماید: «پیرامون اصالت نافع دانشمندان اختلاف نموده اند برخی می گویند وی بربری بوده وگروهی دیگر او را نیشابوری می دانند و بعضی می گویند اصل وی از دیلم بوده وقولی نیز وجود دارد که از طالقان بوده است و برخی نیز اشاره می کنند که وی کابلی است اما آنچه از مجموع روایات حاصل می آید این است که وی از اهل فارس بوده است.»

در یکی از جنگهای اسلامی وی به غلامی عبدالله بن عمر رضی الله عنه در آمد. ایشان از بزرگان و صالحان تابعین محسوب می شود. بسیاری از دانشمندان اسلامی چون: امام زهری ایوب سختیانی وامام مالک رحمهم الله در محضر وی دانش آموختند. نافع دانشمندی مورد اعتماد محدثین است که خود بیشتر روایتهای ابن عمر رضی الله عنه را نقل می کند.

امام مالک رحمه الله در این مورد می فرماید: «اگر شنیدم نافع حدیثی را از ابن عمر نقل می کند دیگر برایم مهم نیست اگر آنرا از دیگری نشنوم». امام نسائی رحمه الله می فرماید: «بهترین شاگردان نافع در روایت حدیث به ترتیب: امام مالک،ایوب سختیانی، عبیدالله، یحیی بن سعید، ابن عون، صالح بن کیسان، موسی بن عقبه، ابن جریج، کثیر بن فرقد ولیث بن سعد می باشند».

امام بخاری رحمه الله می فرماید: «صحیح ترین سند روایت حدیث مالک از نافع از ابن عمر رضی الله عنه می باشد» نافع به درجه ای از دانش رسیده بود که مورد اعتماد واطمینان خلفاء خصوصا عمر بن عبدالعزیز رحمه الله بود چنانکه در روایتی آمده است که عبیدالله بن عمر می فرماید: عمربن عبدالعزیز نافع مولای ابن عمر را برای آموزاندن مسائل دین بسوی مصر فرستاد.

ایشان در سال ۱۱۹ هجری دار فانی را وداع گفتند.

۳- رفیع بن مهران (ابوالعالیه ریاحی)

رفیع بن مهران، امام، قارئ، مفسر وحافظ معروف به ابوالعالیه ریاحی یکی از بزرگان تابعین است که غلام زنی از قبیله بنی تمیم بود.

وی در بلاد فارس بدنیا آمد و در آنجا پرورش یافت و در میان خاندانش رشد نمود دیری نپائید که سپاه پیروزمند اسلام درهای بلاد فارس را گشودند تا راه راست را بدانها بنمایانند ودر این میان رفیع بن مهران یکی از جوانانی بود که به اسارت گرفته شد وی پس از اسارت به اسلام گروید و به این شرف نائل شد که خلیفه رسول الله صلی الله علیه وسلم یعنی ابوبکر صدیق رضی الله عنه را اندکی قبل از وفاتش ملاقات کند و از محضر کسانی چون عمربن خطاب، علی بن ابیطالب، أبی بن کعب، وأبو ذر، وإبن مسعود، وعائشه، و أبو موسی، و أبو أیوب، و إبن عباس، و زید بن ثابت سخنان گهربار رسول الله صلی الله علیه وسلم را شنید و در همان اوان قرآن را حفظ نموده و بر ابی بن کعب قرائت نمود و نیز از خودش نقل می کنند که: قرآن را سه بار بر عمر بن خطاب رضی الله عنه خواندم.

دیری نگذشت که آوازه اش همه جا را فراگرفت.رفیع به درجه ای از علم ودانش رسید که حتی مورد تقدیر واحترام یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم قرار گرفت ؛ ابی خلده از رفیع بن مهران نقل می کند: «هرگاه به نزد عبدالله بن عباس می آمدم مرا بر تخت می نشاند درحالی که قریشیان پائین نشده بودند وبر من حسادت می ورزیدند و چون ابن عباس به حسادت آنها پی برد فرمود: همانا علم به بزرگی انسان گرانمایه می افزاید وبردگان وغلامان را بر تخت می نشاند»

از خصوصیات ویژه ایشان تعلق شدید به قرآن بود که برنامه زندگی خویش را از آن دریافت می نمود واز دستوراتش سرپیچی نمی کرد و همیشه در قرآن تفکر می نمود واز دانش وحی خوشه ها بر می چید تا جایی که ابوبکر بن ابوداود می فرماید: «پس از یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم هیچ کس نسبت به قرآن آگاهتر از ابوالعالیه ریاحی (رفیع) نیست وپس از ایشان به ترتیب: سعید بن جبیر، سدی و سپس سفیان ثوری قرار دارند.»

ابوالعالیه رحمه الله مجاهدی خستگی ناپذیر بود که در پیکارهای بسیاری در جبهه حق قرار گرفت وبر علیه باطل جنگید تا جایی که کتب تاریخ نقل می کنند که: ایشان اولین کسی می باشند که در منطقه ماوراء النهر اذان گفتند.

نقل می کنند وی در آخر حیاتش به بیماری در درون پایش مبتلا شدن که پزشکان تشخص دادند بایستی قسمتی از پایش را قطع نمایند لهذا از او اجازه خواستند تا مقداری مخدرات به وی نوشانده تا احساس درد نکند اما رفیع به آنها فرمود: آیا چیزی بهتر از این را به شما توصیه نکنم.

گفتند: آری. رفیع گفت: یک قاری ماهر بیاورید تا قرآن را برایم تلاوت کند آنگاه که مشاهده نمودید چهره ام سرخ گشته وچشمانم نزدیک است از حدقه بیرون بیاید و چهره ام را بسوی آسمان دوخته ام این کار را بکنید و پزشکان نیز چنین کردند. پس از اینکه به هوش آمد به او گفتند: گویا به هنگام قطع پایت احساس درد نمی نمودی؟ رفیع فرمود: آرامش محبت خداوند مرا به خود مشغول نموده بود.

ابوالعالیه رحمه الله در ماه شوال سال ۹۳ هجری دار فانی را وداع گفت.

۴- وهب بن منبه:

علامه امام وهب بن منبه بن کامن سیج بن ذی کبار در زمان خلافت عثمان رضی الله عنه در سال ۳۴ هجری دیده بدنیا آمد.

امام ذهبی در کتاب گرانسنگش سیراعلام النبلاء از امام احمد بن حنبل رحمه الله نقل می کند که ایشان فرمودند: «وهب از فرزندان فارس می باشد» و همچنین احمد بن محمد بن ازهر می گوید: از مسلمه بن همام بن مسلمه بن همام شنیدم که از اجدادش سخن می گفت وچنین می فرمود: «همام، وهب، عبدالله، معقل ومسلمه فرزندان منبه اصلشان از خراسان می باشد» و نیز امام ابن جوزی در کتاب المنتظم چنین می گوید: «او از فارس هایی بود که پادشاه ایران آنها را به یمن فرستاده بود» به همین دلیل به یمانی وصنعانی مشهور گشته است.

وهب بن منبه تابعی گرانقدری بود که چون کعب الاحبار شناخت فراوانی نسبت سخنان پیشینیان داشت و به تقوا وصلاح وعبادتش مشهور بود و پند واندرزها و سخنان حکمت آمیز فراوانی از وی نقل می شود.وهب بن منبه تعداد زیادی از یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم را دریافت وسخنان رسول خدا را از زبان بسیاری چون عباس و جابر ونعمان بن بشیر و معاذ بن جبل و أبی هریره شنید و از وی نیز تعداد بسیاری از تابعین احادیث رسول الله را شنیدند.

جعفر بن سلیمان از عبدالصمد بن معقل نقل می کند: چند ماه همراه عمویم وهب بودم ومشاهده نمودم که با وضوی نماز عشاء نماز صبح را بجای می آورد.

مثنی بن مصباح می گوید: وهب چهل سال هیچ ذی روحی را ناسزا نگفت.

وهب بن منبه رحمه الله در سال ۱۱۴ هجری وفات یافت.

۵- طاووس بن کیسان:

فقیه الگو، دانشمند یمن ابوعبدالرحمن فارسی وی از فرزندان فارس های بود که پادشاه ایران آنها را به یمن فرستاده بود. ایشان سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم را از بسیاری از یاران رسول خدا چون زید بن ثابت و عائشه و أبو هریره و زید بن الأرقم و إبن عباس جابر و سراقه بن مالک، و صفوان بن أمیه، وإبن عمر، وعبدالله بن عمرو، و زیاد الأعجم، وحجرالمدری شنید و چنانچه کتب تاریخ نقل می کنند در محضر پنجاه صحابی دانش آموخت و از همنشینی با آنان قلبش بنور ایمان روشن شد و در مسیر دانش گام برداشت تاجایی که به طاووس فقهاء مشهور گشت.

طاووس از یاران رسول خدا آموخت که در بیان سخن حق فروگذاری نکند به همین جهت همواره حاکمان و امرای عصر خویش را نصیحت می کرد در حالیکه خود از نزدیک شدن به آنها اجتناب می نمود، ابن حجر در تهذیب التهذیب از سفیان بن عیینه چنین نقل می کند:
«متجنبوا السلطان ثلاثه: أبوذر فی زمانه وطاووس فی زمانه والثوری فی زمانه»
«پرهیز کنندگان از نزدیکی به حکام سه نفر هستند: ابوذر در زمان خود، طاؤوس در زمان خود، وسفیان ثوری در زمان خودش»

وی بر هیچ یک از خلفای بنی امیه وارد نمی شد مگر عمر بن عبدالعزیز به سبب زهد وپارسایی که پیشه کرده بود. نقل می کنند پس از اینکه عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید نامه ای به طاووس نوشت که مرا پندی ده، طاؤس در جواب چنین نوشت:
«إن أردت أن یکون عملک خیراً کله فاستعمل أهل الخیر»
«اگر می خواهی تمام کرده هایت نیک باشد پس نیکوکاران را به کار بگمار. زمانی که عمر نامه را خواند فرمود: برای پند گرفتن همین کافی است.»

ایشان ازجایگاهی والا در نزد اصحاب و خصوصا ابن عباس برخوردار بود امام ذهبی رحمه الله می فرماید: (ابن عباس همواره طاؤس را بزرگ می داشت واجازه می داد او همراه خواص بر وی وارد شود) وهمچنین عطاء بن ابی رباح از ابن عباس چنین نقل می کند که ایشان فرمودند: «گمان می برم که طاووس از بهشتیان می باشد»

طاووس بن کیسان رحمه الله عابدی بود که شوق عبادت و راز ونیاز در شبانگاهان تمام وجودش را فرا گرفته بود، روایت شده است طاووس بهنگام سحرگاه مردی را می طلبید به وی گفته شد که آن مرد خفته است، طاؤس با تعجب گفت: «گمان نمی بردم کسی در این لحظه شب خوابیده باشد»

سفیان نقل می کند: روزی فرزند سلیمان بن عبدالملک آمد و در کنار طاووس توجهی به وی نکرد هنگامی که به او گفته شد: فرزند امیرالمؤمنین در کنارت نشسته بود چرا به او توجهی نکردی؟ پاسخ داد: «می خواستم به او بفهمانم که پروردگار بندگانی دارد که نسبت به دارایی آنها بی نیازند.»

طاووس رحمه الله قبل از روز ترویه (۸ ذی الحجه) در سال ۱۰۶ هجری و درحالیکه هفتاد واندی سن داشت از دنیا رخت سفر بر بست و هشام بن عبدالملک خلیفه مسلمین در آن زمان که به حج آمده بود بر وی نماز گذارد.

ابن خلکان در وفیات الاعیان نقل می کند: بهنگام تشییع جنازه طاووس چنان ازدحامی بود که ابراهیم بن هشام مخزومی امیر مکه تعداد بسیاری از سربازانش را به کار گمارده بود تا بتوانند به راحتی جنازه طاووس را دفن کنند.

۶- امام نافع مدنی (یکی از قراء سبعه)

امام ابورویم نافع بن ابی نعیم معروف به حبرالقرآن ، غلام جعونه بن شعوب لیثی هم پیمان حمزه عموی رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود.امام ذهبی می گوید: (که اصل نافع، اصفهانی می باشد) وی در سال هفتاد واندی یعنی در زمان خلافت عبدالملک بن مروان دیده به جهان گشود و تجوید و قرائت را از بسیاری از تابعین فرا گرفت تا جایی که از خود وی نقل می شود که: قرآن را در نزد هفتاد نفر از تابعین خواندم.

در مورد طبقه نافع در میان تابعین اختلاف است اما قول راجح این است که ایشان از طبقه دوم تابعین می باشد زیرا دو تن از یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم بنامهای: ابوطفیل عامر بن واثله و عبدالله یا عبدالرحمن بن انیس را دریافته است.

لیث بن سعد می گوید: سال ۱۱۳ هجری در حالی حج نمودم که امام مردم در قرائت قرآن نافع بن ابی نعیم بود.

و درمحضر نافع دانشمندان زیادی دانش آموختند که از بزرگترین آنها می توان به شیخ مدینه و امام دارالهجره مالک بن انس رحمه الله اشاره کرد که ایشان پیرامون قرائت نافع می فرماید: قراءت نافع سنت می باشد.و همچنین از دیگر شاگردان نافع می توان بزرگانی چون أبوموسی عیسی بن میناء بن وردان بن عیسی بن عبدالصمد بن عمرو بن عبدالله مدنی الزرقی معروف به قالون و أبوسعید عثمان بن سعید بن عدی بن غزوان بن داؤد بن سابق القبطی المصری غلام خاندان زبیر بن عوام، معروف به ورش را نام برد.

۷- امام ابن کثیر مکی (یکی از قراء سبعه)

امام عبدالله بن کثیر بن زازان بن فیروزان بن هرمز قاری مکه وغلام عمرو بن علقمه کنانی بود که امام ذهبی در موردش می گوید: «فارسی الأصل»

امام ابن کثیر رحمه الله در سال ۴۵ هجری در زمان خلافت معاویه رضی الله عنه در مکه مکرمه بدنیا آمد. و در مورد طبقه وی در میان تابعین اختلاف است اما قول صحیح این است که ایشان در طبقه دوم تابعین قرار دارند و دلیل این است که ابن کثیر قرآن را درنزد ابوعبدالرحمن عبدالله بن سائب مخزومی قاری مکه خواند و عبدالله بن سائب صحابی است و همان کسی است که عثمان رضی الله عنه یکی از مصاحف و قرآنهایی که توسط زید بن ثابت نوشته شده بود همراه وی به مکه فرستاد.

ابن کثیر رحمه الله فقیه ودانشمندی بود که در زمینه قرآن وحدیث پیشوای عصر خود محسوب می شد تا جایی که اهل مکه بر قرائتش اجماع نمودند و می گفتند: قرائت ابن کثیر ابریشم قرآن است (به دلیل سهولت و آسانی آن)

تعداد بسیاری از دانشمندان در نزد ابن کثیر قرائت را فرا گرفتند که از جمله آنها می توان به أبوإسماعیل حماد بن زید، هارون العتکی، إسماعیل بن موسی المکی، أبوسلمه حماد بن سلمه را نام برد. اما کسانی که سبب انتشار وگسترش قرائت وی شدند عبارتند از: ۱- شبل بن عباد غلام عبدالله بن عامر اموی ۲- معروف بن مشکان بن عبدالله بن فیروز ۳- أبوإسحاق إسماعیل بن عبدالله بن قسطنطین غلام بنی میسره معروف به قسط.

۸- عمرو بن دینار:

امام ودانشمند بزرگ ابومحمد جمحی (غلام قبیله جمح) یکی از بزرگان تابعین وشیخ حرم در زمان خودش می باشد. وی در سال ۴۵ هجری بهنگام خلافت معاویه رضی الله عنه بدنیا آمد و چون به سنین رشد رسید در خدمت تنی چند از یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آمد و سخنان رسول خدا را از آنها شنید و از محضرشان کسب دانش نمود که از میان آنان می توان: إبن عباس، و جابر بن عبدالله، و إبن عمر، و أنس بن مالک، و عبدالله بن جعفر، و أبو الطفیل، و تنی چند دیگر از صحابه را نام برد.

امام سفیان بن عیینه می فرماید: «عمرو مورد اعتماد محدثین است و همچنین او از فرزندان فارس می باشد» عمرو پس از دانش آموختن در خدمت صحابه بستر نشر دانش را گشود که سبب شد بسیاری از بزرگان بخدمت وی در آیند و از محضرش کسب دانش کنند وسخنان رسول خدا را فراگیرند که از میان آنها می توان به: إبن أبی ملیکه (که از لحاظ سنی از وی بزرگتر می باشد)، و قتاده بن دعامه، و امام زهری، و أیوب السختیانی، و عبدالله بن أبی نجیح، وامام جعفر صادق، و شعبه، وسفیان ثوری، وسفیان بن عیینه وبسیاری دیگر اشاره کرد.

سفیان از ابو نجیح می کند که ایشان فرمودند: در سرزمین های ما آگاهتر از عمرو وجود نداشت و حتی در سراسر عالم وی را نظیری نبود.

سفیان بن عیینه از امام ابوجعفر محمد باقر رحمه الله نقل می کند: آنچه به اشتیاق من برای سفرحج می افزاید ملاقات عمرو بن دینار است.

وامام احمد بن حنبل از سفیان چنین نقل می کند: «عمرو بن دینار شب های خود را به سه قسمت تقسیم می نمود – یک سوم برای خواب، یک سوم برای مراجعه ومدارسه حدیث،.یک سوم برای نماز و عبادت» خداوند فقیه و شیخ مکه را مورد رحمت خویش قرار دهد که در مجالس حدیث مکه تحولی ایجاد نمود و بحق به عنوان یکی از برترین فقهای مکه مطرح شد و به این افتخار دست یافت که پس از او همچنان نام شیخ حرم در زمان خود بر وی بماند و چه شرفی بالاتر از این است.

۹- حماد بن ابوسلیمان:

امام، دانشمند و فقیه عراق ابواسماعیل حماد بن مسلم کوفی (غلام قبیله اشعری) که امام ذهبی می فرماید: «أصله من أصبهان» (اصل وی از اصفهان می باشد.) ایشان در محضر انس بن مالک رضی الله عنه دانش آموخت واحادیث رسول خدا صلی الله علیه وسلم را فرا گرفت و از میان تابعین به خدمت بزرگانی چون ابراهیم نخعی، زید بن وهب، سعید بن مسیب، عامر بن شراحبیل شعبی در آمد و از ایشان استفاده نمود وسخنان گهربار رسول خدا صلی الله علیه وسلم را شنید.

دیری نپائید که آوازه اش همه جار را فرا گرفت و مجالس علمش رونق زائد الوصفی گرفت وبزرگانی چون: امام ابوحنیفه، اسماعیل بن حماد (فرزندش)، حکم بن عتیبه (که از لحاظ سنی از وی بزرگتر است)، سلیمان بن مهران اعمش، سفیان ثوری، حماد بن سلمه و جمع غفیری به خدمتش درآمدند و از او احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را فرا گرفتند.

امام سفیان بن عیینه از معمر چنین نقل می کند: «داناتر از این سه شخص را به چشم ندیده ام: زهری، حماد وقتاده».

و همچنین ابن ادریس از ابن شبرمه نقل می کند: «هیچ کس در مسیر دانش چون حماد بر من منت ندارد.»

امام ذهبی در سیر از ابواسحاق شیبانی چنین نقل می کند: «حماد در نزد من داناتر از شعبی است ومن داناتر از حماد را ندیدم.»

حماد رحمه الله انسان ثروتمندی بود که از بذل مالش در راه خدا لحظه ای درنگ نمی کرد. امام مزی در تهذیب الکمال از صلت بن بسام چنین نقل می کند: «حماد رحمه الله همواره در ماه رمضان ۵۰ نفر را افظار می داد و در شب عید به آنها لباس می پوشانید.»

امام حماد رحمه الله در سال ۱۲۰ هجری چشم از جهان فرو بست.

۱۰- ابوالزناد:

عبدالله بن ذکوان قرشی معروف به ابو الزناد (غلام رمله بنت شیبه بن ربیعه همسر عثمان بن عفان رضی الله عنه) امام آجری وامام ابو داود می گویند: وی برادرزاده فیروز ابولؤلؤ مجوسی قاتل سیدنا عمر بوده است.

ایشان در سال ۶۵ هجری در زمان حیات ابن عباس دیده به جهان گشود و چون به سن رشد رسید احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را از خادم رسول خدا صلی الله علیه وسلم یعنی انس بن مالک وهمچنین ابوامامه بن سهل بن حنیف شنید و در میان تابعین از بزرگانی چون: أبان بن عثمان و عروه و سعید إبن المسیب، و خارجه بن زید، و عبیدالله بن عبدالله بن عتبه، و عبیدبن حنین، و علی بن حسین زین العابدین، و اعرج احادیث رسول الله را فرا گرفته و روایت نموده است.

امام بخاری رحمه الله می فرماید: بهترین سند حدیث در مجموع سند مالک از نافع از ابن عمر است و بهترین سند روایتهای ابوهریره سند: ابوالزناد از اعرج از ابو هریره می باشد.

امام احمد بن حنبل رحمه الله می فرماید: همانا سفیان ابوالزناد را امیرالمؤمنین در حدیث می نامید.

ابوزرعه دمشقی می گوید: از امام احمد بن حنبل شنیدم که می گفت: ابوالزناد داناتر از ربیعه می باشد، عرض کردم پس احادیث ربیعه چگونه است؟ امام فرمود: ربیعه مورد اعتماد است ولی ابوالزناد از وی داناتر می باشد.

امام علی بن مدینی رحمه الله می فرماید: «بعد از بزرگان تابعین در مدینه داناتر از این چهار شخص وجود نداشت: ابن شهاب، یحیی بن سعید انصاری، ابوالزناد وبکیر بن عبدالله بن أشج»

پس از اینکه عمر بن عبدالعزیز رحمه الله بخلافت رسید ومسؤلیتهای مهم را به علماء ودانشمندان واگذار نمود ابوالزناد کسی بود که از طرف خلیفه مسئولیت نظارت بر بیت المال کوفه به وی واگذار شد.

امام ابوالزناد رحمه الله در شب جمعه ۱۳ رمضان سال ۱۳۱ هجری دار فانی را وداع گفت.

۱۱- سلیمان بن مهران اعمش:

شیخ الاسلام وشیخ القراء و المحدثین ابومحمد اسدی که امام ذهبی می فرماید: «أصله من نواحی الری» اصل وی از اطراف ری می باشد. ایشان در سال ۶۱ هجری در روستای مادرش در اطراف طبرستان (مازندران کنونی) دیده به جهان گوشت و درحالیکه کودکی بیش نبود خانواده اش راه کوفه را در پیش گرفتند و پس از مدتی در آنجا سکنی گزیدند.

سلیمان در آنجا به این افتخار دست یافت که خادم رسول خدا صلی الله علیه وسلم انس بن مالک را دریابد و بسیاری از احادیث گهربار رسول خدا صلی الله علیه وسلم را از زبان ایشان بشنود ونیز در مسیر دانش از بسیاری از تابعین چون: أبو وائل، و زید بن وهب، و أبو عمرو الشیبانی، وإبراهیم النخعی و سعید بن جبیر و جمعی دیگر از بزرگان تابعین احادیث رسول الله را شنیده و روایت کرده است.

و بسیاری از دانشمندان اسلامی چون حکم بن عتیبه، و أبوإسحاق السبیعی، وطلحه بن مصرّف و حبیب بن أبی ثابت، وعاصم بن أبی النجود، و أیوب السختیانی، وزید بن أسلم و… از وی کسب دانش نمودند واحادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را از ایشان فرا گرفته و روایت کرده اند.

امام بخاری از علی بن المدینی چنین نقل می کند: اعمش حدود ۱۳۰۰ حدیث روایت نموده است.

و همچنین امام علی بن المدینی می فرماید: شش نفر در امت محمد از علم پاسبانی نموده و آنرا حفظ کردند: برای اهل مکه عمرو بن دینار، برای اهل مدینه ابن شهاب زهری، برای اهل کوفه ابواسحاق سبیعی و سلیمان بن مهران اعمش، وبرای اهل بصره یحیی بن ابی کثیر وقتاده.

عاصم احول نقل می کند: روزی اعمش بر قاسم بن عبدالرحمن گذر کرد ایشان فرمودند: این شیخ (اعمش) داناترین انسانها به گفته های ابن مسعود می باشد.

سهل بن حلیمه از سفیان بن عیینه چنین نقل می کند: اعمش با داشتن چهار خصلت از یاران خودش سبقت گرفت: بهترین آنها در قرائت قرآن و حافظ ترین آنها نسبت به احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و داناترین آنها به علم فرائض (میراث) بود و خصلتی دیگر را نیز ذکر کرد.

عیسی بن یونس می فرماید: مانند اعمش را در زندگی خویش نیافتیم. وهیچ کس را ندیدم که توانگران وثروتمندان در نزدش خوارتر باشند از اعمش، با وجود فقر وتنگدستی که خود داشت.

شعبه می فرماید: هیچ کس چون اعمش مرا از علم سیراب نکرد.

امام ابن جوزی در صفه الصفوه از وکیع چنین نقل می کند: «اعمش ۷۰ سال تکبیره الاولی را از دست نداد. و بمدت هفتاد سال با وی بودم هیچگاه مشاهده نکردم رکعتی را قضاکند.»

امام سلیمان بن مهران اعمش رحمه الله در سال ۱۴۷ هجری چشم از جهان فرو بست.

۱۲- ابوحازم سلمه بن دینار:

امام ابوحازم سلمه بن دینار مدینی (غلام قبیله بنی مخزوم) که امام ذهبی از مصعب بن عبدالله زبیری چنین نقل می کند: «ابوحازم أصله فارسی وأمه رومیه» (ابوحازم اصلش فارسی ومادرش رومی است). وی در زمان حیات اصحابی چون عبدالله بن زبیر وعبدالله بن عمر بدنیا آمد و از محضر سهل بن سعد ساعدی یکی از یاران رسول خدا استفاده نمود واحادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را از ایشان شنیده و روایت کرده است.

واز میان تابعین از دانشمندانی چون: عن إبراهیم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن أبی ربیعه المخزومی، و بعجه بن عبدالله بن بدر الجهنی، و ذکوان أبی صالح السمان، و سعید بن أبی سعید القبری، وسعید بن المسیب، و طلحه بن عبیدالله بن کریز، و عامر بن عبدالله بن زبیر و…. احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را فرا گرفته و روایت کرده است.

و از وی بزرگانی چون: أسامه بن زید اللیثی، و أبوحمزه أنس بن عیاض اللیثی، و أبوسلیمان بکر بن سلیم الصواف المدنی، و ثوابه بن رافع والجراح بن عیسی الأسدی، و حماد بن أبی حمید المدنی، وحماد بن زید، وحماد بن سلمه، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، زهری و… احادیث رسول خدا صلی الله علیه وسلم را روایت کرده اند.

امام ابن خزیمه رحمه الله می فرماید: «ابوحازم در زمان خودش نظیری نداشت».

امام سلمه بن دینار به زهد وتقوا وبیان مواعظ وپندهای حکمت آمیز معروف بود تا جایی که عبدالرحمن بن زید بن اسلم می گوید: «هیچ کس را ندیدم که حکمت به دهانش نزدیکتر باشد از ابوحازم».

اگر انسان به کتاب حلیه الاولیاء ابی نعیم اصفهانی مراجعه کند با پندها ومواعظی عبرت آموز بسیاری از ابوحازم مواجه می شود.

نقل می کنند خلیفه مسلمین سلیمان بن عبدالملک او را به نزد خود طلبید اما او در پاسخ فرمود: «إن کانت له حاجه فلیأت، وأما أنا فما لی إلیه حاجه.» (اگر خواسته ای دارد خودش به نزد من بیاید، من هیچ درخواستی از وی ندارم).

دکتر عبدالرحمن رأفت پاشا در کتاب گرانسنگ و ارزشمندش صور من حیاه التابعین داستان ملاقات و گفتگوی میان ابوحازم وسلیمان را بسیار زیبا بیان می کند که ما در این مجال مختصری از آن را ذکر خواهیم کرد:

در سال ۹۷ هجری خلیفه مسلمین هشام بن عبدالملک برای انجام مناسک حج آهنگ سفر به سرزمینهای مقدس را نمود هنگامی که به مدینه منوره رسید شوق نمازگذاردن در روضه شریفه وسلام بر رسول الله صلی الله علیه وسلم تمام وجودش را فرا گرفته بود. دیری از آمدن خلیفه به مدینه نگذشته بود که بزرگان مدینه جهت خوش آمد گویی گرد وی جمع آمدند. پس از اندکی خلیفه به اطرافیانش گفت: همانا قلبها مانند آهن زنگ می زند و بایستی کسی باشد تا با ذکر ویادآوری پروردگار آنها را صیقل دهد.

اطرافیانش گفتند: آری ای امیرالمؤمنین چنین است.

خلیفه فرمود: آیا در مدینه کسی وجود دارد که یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم را دریافته باشد تا ما از پندهای او بهره گیریم.

گفتند: آری ای امیرالمؤمنین، ابوحازم اعرج (لنگ)

خلیفه گفت: ابوحازم اعرج دیگر کیست؟

همنشینان خلیفه گفتند: او سلمه بن دینار عالم وپیشوای مدینه می باشد که تعدادی چند از یاران رسول خدا صلی الله علیه وسلم را درک کرده است.

خلیفه گفت: او را با احترام به نزد من فرا خوانید.

اطرافیان خلیفه رفتند واو را با خود به نزد خلیفه آوردند، وچون ابو حازم بر خلیفه وارد شد خلیفه او را در کنار خود نشاند وگفت: ای ابوحازم این چه ستمی است که در حق ما روا می داری ؟

ابوحازم فرمود: کدامین ستم؟

خلیفه پاسخ داد: همه مردم به ملاقات ما آمدند مگر شما.

ابوحازم گفت: ستم پس از شناخت است، وشما تا امروز مرا نمی شناختی ومن نیز شما را ملاقات نکرده بودم.

خلیفه فرمود: ای اباحازم مسائلی مهم در درون خویش احساس می کنم که دوست دارم با تو بازگو نمایم.

ابوحازم فرمود: آنها را بازگو کن ای امیرالمؤمنین.

سلیمان پرسید: ای اباحازم چرا ما از مرگ بدمان می آید؟

ابوحازم فرمود: زیرا ما دنیای خود را آباد نموده وآخرت خویش را ویران کرده ایم پس از انتقال آبادی به ویرانی در هراسیم.

خلیفه گفت: راست گفتی سپس پرسید: جایگاه ما در نزد پروردگار کجاست؟

ابوحازم فرمود: کردار خویش را بر کتاب خدا عرضه کن آنرا می یابی.

خلیفه گفت: در کجای قرآن بیابم ؟

ابوحازم فرمود: در این گفته پروردگار: {إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ (۱۳) وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ } [الانفطار]

{بی گمان ابرار [مؤمنان نیکوکار و راستین] در نعمتند و و بی گمان فجار در دوزخند}

خلیفه پرسید: انسانها در روز قیامت چگونه به نزد خداوند حاضر می شوند؟

ابوحازم پاسخ داد: انسان نیکوکار مانند گم گشته ای است که بسوی خاندانش خویش باز می گردد واما انسان گناهکار مانند برده گریخته ای است که او را بسوی آقایش باز پس می گردانند.

و خلیفه پس از شنیدن این سخنان بشدت گریست.

(و سؤالاتی دیگر نیز از وی پرسید که مجال ذکر نیست) در پایان، خلیفه خطاب به ابوحازم فرمود: بیا به مجلس ما وبا ما همنشین باش تا هم تو از ما بهره جویی وهم ما از تو بهره ای حاصل نماییم.

ابوحازم فرمود: هرگز ای امیرالمؤمنین.

خلیفه پرسید: چرا؟

ابوحازم پاسخ داد: می ترسم اندکی به شما تکیه کنم و به همین سبب خداوند در دنیا وآخرت مرا عذاب دهد.

خلیفه گفت: ای ابوحازم آیا خواسته ای داری تا بر آورده سازم.

ابوحازم فرمود: خواسته ام این است که مرا از آتش جهنم نجات دهی و وارد بهشت نمایی.

خلیفه با تعجب گفت: این عمل کار من نیست.

ابوحازم پاسخ داد: پس من خواسته دیگری ندارم.

در نهایت خلیفه فرمود: ای ابوحازم مرا پندی ده.

ابوحازم فرمود: عظمت پروردگار را در قلبت جای بده وبترس از اینکه تو را در آنچه که از آن نهی نموده بیابد و در آنچه تو را بدان امر نموده نیابد.

سپس خداحافظی نموده و راه بازگشت را در پیش گرفت.

امام ابوحازم رحمه الله در سال ۱۸۰ هجری و در سن ۸۰ سالگی در حالیکه در مسجدالنبی در حال سجده بود جان به جان آفرین تسلیم نمود واز دنیا رخت سفر بر بست.

۱۳- یوسف بن ماهک فارسی:

یوسف بن ماهک فارسی از غلامان اهل مکه بود که از اصحابی چون: حکیم بن حزام، ابوهریره، عبدالله بن عمرو، ابن عباس و عبدالله بن صفوان بن امیه کسب دانش نموده واحادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را روایت کرده است.

و از وی دانشمندانی چون: ابوبشر،عطاء بن ابی رباح، ایوب سختیانی، حمید الطول: ابن جریج و… حدیث روایت کرده اند.

یوسف بن ماهک در سال ۱۱۰ هجری از جهان رخت بر بست.

..................................
نویسنده : شیخ عادل حیدری
منبع: بیداری اسلامی
..................................
فهرس مصادر ومراجع:

۱- سیرأعلام النبلاء- للذهبی
۲- عصر التابعین، لعبدالمنعم الهاشمی
۳- الطبقات،لإبن سعد
۴- وفیات الأعیان- ابن خلکان
۵- معجم البلدان- للحموی
۶- تهذیب الکمال،للمزی
۷- حلیه الأولیاء، لأصبهانی
۸- المنتظم،لإبن الجوزی
۹- البدایه والنهایه،لإبن کثیر
۱۰- صفه الصفوه- لابن الجوزی
۱۱- أحاسن الأخبار فی محاسن سبعه الأخیار
۱۲- صور من حیاه التابعین. عبدالرحمن رأفت پاشا
۱۳- تهذیب التهذیب. ابن حجر العسقلانی
بازديد:1444| نظر(0)

نظرسنجی

عالي
خوب
متوسط
می پسندم


آمار بازدیدکنندگان
جستجو در سایت